مثلث مافیایی
مثلث مافیایی
Part²⁰
ویو ات: ساعت ۱۲ رسیدیم خونه آنا هم با من اومد که حالم بهتر یشه رفتیم خونه لباس عوض کردیم یه لباس خونگی پوشیدیم میکاپ هامون رو پاک زدیم و رفتیم پوفیلا درست کردیم رفتیم تو اتاق من
آنا: خب ات شییی فک نکن میتونی در بری اون چی بود که من دیدم ها
ات: هاااا چی میگی نمیدونم کدوم رو میگی*خودش رو میزنه به کوچه علی راست*
آنا: ها من مدرک دارم *عکس رو نشون ات میده*
ات:😶😠یاااا چرا عکس گرفتییی بدش ببینم پاکش کنن
آنا:😂😂 پاکش هم کنم نامجون داره برای اون هم فرستادم
ات: تو که میدونی من وقتی گریه میکنم اگر تو یه دنیایه دیگم هیچی نمیفهمم
آنا: عاااممم خب راس میگی خب حالا چی گفتین
ات: هیچی پرسید چرا گریه میکنی منم گفتم چرا همین
ات: وایسا ببینمممم دست پیش میگیری پس نیوفتی تو برای با نامجون رفتی چی گفتین چه جوری عکس رو براش فرستادی تعریف کن ببینم کلک😉
آنا: عوممم هیچی تو شریت براش فرستادم
ات: اهومممم منم خرم
ات: تعریف کنننن نمیتونی فرار کنی زود بگو من تا ۱ وقت دارم
آنا: اوکی هیچ بهم گفت میخواد باهام بیشتر آشنا بشه🤭
ات: اوووووو
ات: خب دیگه
آنا: باهام حرف زدیم گفتم میخوام کافه کتابخونه باز کنم اونم گفت کتاب رو دوس داره و کافه زیاد میره گفت شاید اونجا زیاد بیاد و شماره همو گرفتیم یه جورایی بهم گفت ازم خوشش اومده و فردا چون تعطیلیه گفت بریم بیرون*ذوققققققق*
ات: اوووووو پس خوش گذشته
آنا: اره
ات: تو هم رفتی قاطی مرغا
آنا: یااااا اینجوری نگو مسخره نکن تو هم میبینم حالا
آنا: راستی ساعت یک شب چه کار داری که گفتی تا یک وقت دارم
ات: هاااا میخوام دوباره به شوگا پیام بدم
شرایط
لایک :۷
خببب دوستان من دوباره برگشتممم هر شب یه پارت میزارم امیداورم حمایت کنید
ماچ به کله های همتوننن
Part²⁰
ویو ات: ساعت ۱۲ رسیدیم خونه آنا هم با من اومد که حالم بهتر یشه رفتیم خونه لباس عوض کردیم یه لباس خونگی پوشیدیم میکاپ هامون رو پاک زدیم و رفتیم پوفیلا درست کردیم رفتیم تو اتاق من
آنا: خب ات شییی فک نکن میتونی در بری اون چی بود که من دیدم ها
ات: هاااا چی میگی نمیدونم کدوم رو میگی*خودش رو میزنه به کوچه علی راست*
آنا: ها من مدرک دارم *عکس رو نشون ات میده*
ات:😶😠یاااا چرا عکس گرفتییی بدش ببینم پاکش کنن
آنا:😂😂 پاکش هم کنم نامجون داره برای اون هم فرستادم
ات: تو که میدونی من وقتی گریه میکنم اگر تو یه دنیایه دیگم هیچی نمیفهمم
آنا: عاااممم خب راس میگی خب حالا چی گفتین
ات: هیچی پرسید چرا گریه میکنی منم گفتم چرا همین
ات: وایسا ببینمممم دست پیش میگیری پس نیوفتی تو برای با نامجون رفتی چی گفتین چه جوری عکس رو براش فرستادی تعریف کن ببینم کلک😉
آنا: عوممم هیچی تو شریت براش فرستادم
ات: اهومممم منم خرم
ات: تعریف کنننن نمیتونی فرار کنی زود بگو من تا ۱ وقت دارم
آنا: اوکی هیچ بهم گفت میخواد باهام بیشتر آشنا بشه🤭
ات: اوووووو
ات: خب دیگه
آنا: باهام حرف زدیم گفتم میخوام کافه کتابخونه باز کنم اونم گفت کتاب رو دوس داره و کافه زیاد میره گفت شاید اونجا زیاد بیاد و شماره همو گرفتیم یه جورایی بهم گفت ازم خوشش اومده و فردا چون تعطیلیه گفت بریم بیرون*ذوققققققق*
ات: اوووووو پس خوش گذشته
آنا: اره
ات: تو هم رفتی قاطی مرغا
آنا: یااااا اینجوری نگو مسخره نکن تو هم میبینم حالا
آنا: راستی ساعت یک شب چه کار داری که گفتی تا یک وقت دارم
ات: هاااا میخوام دوباره به شوگا پیام بدم
شرایط
لایک :۷
خببب دوستان من دوباره برگشتممم هر شب یه پارت میزارم امیداورم حمایت کنید
ماچ به کله های همتوننن
۳.۴k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.