پارت ~15~
که یهو یه دختر اومد جلومون(دختره رو با ^ نشون میدم)
^ددی داری چیکار میکنی
_هیچی عزیزم تو برو اتاق الان میام
^باشه(عشوه)
ویو ات
(توی ذهنش)ددی،اتاق ،چی اینا چی دارن میگن به من چه من باید هرچیه زودتر فرار کنم توی افکارم بودم که یهو جیمین دوباره منو کشوند
+نه....نههههه ولم کن...هق...ولم کن(داد،گریه)
ویو جیمین
ات رو بردم داخل اتاق قرمز چون اون نباید لباس باز میپوشید عصبانی بودم بردمش اتاق شکنجه و یکی از شلاق هارو برداشتم و شروع کردم زدنش ۱۵۰ تا شلاق بهش زدم و بعدش از اتاق رفتم بیرون ،رفتم اتاقم که دیدم سومی اونجا بود
^ا..ددی اومدی (عشوه)
_ارع
ویو جیمین
سومی اومد نزدیکم و منو بوسید منم چاره ای نداشتم و همراهیش کردم(خودتون میدونید از اون کارا😂)
ویو ات
۱۵۰ تا شلاق بهم میزد منم دیگه هیچ زور و توانی برام نیومده بود و اونم از سلاق زدن دست برداشت و رفت بیرون در رو هم پشت سرش قفل کرد منم دیگه چیزی نفهمیدم و سیاهی مطلق...
شرایط نداره پارت بعدی رو هم میزارم💜🍷
^ددی داری چیکار میکنی
_هیچی عزیزم تو برو اتاق الان میام
^باشه(عشوه)
ویو ات
(توی ذهنش)ددی،اتاق ،چی اینا چی دارن میگن به من چه من باید هرچیه زودتر فرار کنم توی افکارم بودم که یهو جیمین دوباره منو کشوند
+نه....نههههه ولم کن...هق...ولم کن(داد،گریه)
ویو جیمین
ات رو بردم داخل اتاق قرمز چون اون نباید لباس باز میپوشید عصبانی بودم بردمش اتاق شکنجه و یکی از شلاق هارو برداشتم و شروع کردم زدنش ۱۵۰ تا شلاق بهش زدم و بعدش از اتاق رفتم بیرون ،رفتم اتاقم که دیدم سومی اونجا بود
^ا..ددی اومدی (عشوه)
_ارع
ویو جیمین
سومی اومد نزدیکم و منو بوسید منم چاره ای نداشتم و همراهیش کردم(خودتون میدونید از اون کارا😂)
ویو ات
۱۵۰ تا شلاق بهم میزد منم دیگه هیچ زور و توانی برام نیومده بود و اونم از سلاق زدن دست برداشت و رفت بیرون در رو هم پشت سرش قفل کرد منم دیگه چیزی نفهمیدم و سیاهی مطلق...
شرایط نداره پارت بعدی رو هم میزارم💜🍷
۱۱.۹k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.