فیک (فیلکس)پارت ششم عشق حقیقی
ادامه:
سوجون : باشه الان ناراحت نشو
ا/ت : من میرم تو کلاس
سوجون : باشه منم یه سری میدم کتاب خونه بعد میام کلاس باشه
ا/ت : اوک بای
سوجون : بای
از زبان ا/ت :
با سوجون خداحافظی کردم و رفتم طرف کلاس وارد کلاس ک شدم ک یه دفعه ی سطل رنگ روم ریخته شد و لباسام موهام همه کثیف شده بودند
هایون : مگه نگفتم تلافی میکنم کارتو
ا/ت : من چیکار کردم ک خدا تورو ب جونم انداخته هان؟
هایون : من باهات الان میدونم چیکا کنم ی لحظه :/
هایون با گوشیش خیلی ازم از اون قیافه بدم عکس گرفت و بچهام هم عکس گرفتن خیلی شرمنده شدم ک چرا اینجوری شد هایون با دوستاش داشتن بهم میخندیدن ک یه دفعه فیلکس همون دوست پسر هایون وارد کلاس شد و گفت:
فیلیکس : این چ وضعیته ؟ چخبره اینجا این رنگا چیه ؟ تو چرا پر رنگی ؟
هایون ساکت شده بود و هیچی نمیگفت
ا/ت : دوست دخترت از همون لحظه یی ک اومدم داره باهام دعوا میکنه نمیدونم چیکا کردم من ک این اینجوری میکنه
فیلکس : راست میگه هایون؟
هایون : عه داره دورغ میگه
ا/ت : وااااا چرا انقد تو پستی هان بچها مگه این رنگارو ننداخت روم هان؟
بچها: (همه ساکت بودن و هیچی نگفتن )
فیلکس : انگار کسی شاهدی نمیده
ا/ت : اخ شما چر از از ازن دختره میترسید بگید دیگه اوف
فیلکس : کیم ا/ت انقد با هایون سر کله نزن باشه و راستی برو دست و صورتتم بشو باشه
ا/ت : ب خشکی شانس
از زبان ا/ت : رفتم دست و صورتمو شستم و تا زنگ آخر همونجوری تو کلاس نشستم و نرفتم زنگ تفریح
فیلکسم طرفم نگاهی میکرد و اون دختره هایونم داشت هی خودشو ب فیلکس میچسپونت تا حرص منو دراره
اسن منو چ ب فیلکس اح
زنگ اخر داشتم بیرون میشدم از کلاس ک یه دفعه پام گیر کرد و افتادم زمین ک فیلکس اومد گفت:
فیللکس : خبی؟ پات درد داره؟
ا/ت : واای انگار پیج خورده خیلی درد داره واییییسیط
فیلکس : میتونی تا خونت بری؟
ا/ت : نمیدونم شاید نتونم
فیلکس : ماشینت کجاست؟
ا/ت : من ماشین ندارم یه دوچرخه دارم فقط
از زبان ا/ت : در همون لحظه سوجون اومد و گفت:
سوجون : ا/ت خبی چی شده؟
و دستمو گرفت
ا/ت : مدسی خوبم
فیلکس رفت
سوجون : بیا برسونمت
ا/ت : ممنون میشم ^_^
بچها پارت بعدم میزارم فقط یه شرط دارم ک ایین پستم و پست قبلیم یعنی پارت پنجم این فیکم تا ده لایک برسه^_^
یادتون باشه ۱۰ لایک شرط
سوجون : باشه الان ناراحت نشو
ا/ت : من میرم تو کلاس
سوجون : باشه منم یه سری میدم کتاب خونه بعد میام کلاس باشه
ا/ت : اوک بای
سوجون : بای
از زبان ا/ت :
با سوجون خداحافظی کردم و رفتم طرف کلاس وارد کلاس ک شدم ک یه دفعه ی سطل رنگ روم ریخته شد و لباسام موهام همه کثیف شده بودند
هایون : مگه نگفتم تلافی میکنم کارتو
ا/ت : من چیکار کردم ک خدا تورو ب جونم انداخته هان؟
هایون : من باهات الان میدونم چیکا کنم ی لحظه :/
هایون با گوشیش خیلی ازم از اون قیافه بدم عکس گرفت و بچهام هم عکس گرفتن خیلی شرمنده شدم ک چرا اینجوری شد هایون با دوستاش داشتن بهم میخندیدن ک یه دفعه فیلکس همون دوست پسر هایون وارد کلاس شد و گفت:
فیلیکس : این چ وضعیته ؟ چخبره اینجا این رنگا چیه ؟ تو چرا پر رنگی ؟
هایون ساکت شده بود و هیچی نمیگفت
ا/ت : دوست دخترت از همون لحظه یی ک اومدم داره باهام دعوا میکنه نمیدونم چیکا کردم من ک این اینجوری میکنه
فیلکس : راست میگه هایون؟
هایون : عه داره دورغ میگه
ا/ت : وااااا چرا انقد تو پستی هان بچها مگه این رنگارو ننداخت روم هان؟
بچها: (همه ساکت بودن و هیچی نگفتن )
فیلکس : انگار کسی شاهدی نمیده
ا/ت : اخ شما چر از از ازن دختره میترسید بگید دیگه اوف
فیلکس : کیم ا/ت انقد با هایون سر کله نزن باشه و راستی برو دست و صورتتم بشو باشه
ا/ت : ب خشکی شانس
از زبان ا/ت : رفتم دست و صورتمو شستم و تا زنگ آخر همونجوری تو کلاس نشستم و نرفتم زنگ تفریح
فیلکسم طرفم نگاهی میکرد و اون دختره هایونم داشت هی خودشو ب فیلکس میچسپونت تا حرص منو دراره
اسن منو چ ب فیلکس اح
زنگ اخر داشتم بیرون میشدم از کلاس ک یه دفعه پام گیر کرد و افتادم زمین ک فیلکس اومد گفت:
فیللکس : خبی؟ پات درد داره؟
ا/ت : واای انگار پیج خورده خیلی درد داره واییییسیط
فیلکس : میتونی تا خونت بری؟
ا/ت : نمیدونم شاید نتونم
فیلکس : ماشینت کجاست؟
ا/ت : من ماشین ندارم یه دوچرخه دارم فقط
از زبان ا/ت : در همون لحظه سوجون اومد و گفت:
سوجون : ا/ت خبی چی شده؟
و دستمو گرفت
ا/ت : مدسی خوبم
فیلکس رفت
سوجون : بیا برسونمت
ا/ت : ممنون میشم ^_^
بچها پارت بعدم میزارم فقط یه شرط دارم ک ایین پستم و پست قبلیم یعنی پارت پنجم این فیکم تا ده لایک برسه^_^
یادتون باشه ۱۰ لایک شرط
۲۷.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.