مافیاهای نیمه شب
part:16
*پرش زمانی ب فردا*
ویو ا.ت
امروز رفتم اداره پلیس جایی ک تهیونگ گفتع بود. وارد ادارع شدم ای لعنتییی اون ادمای نره قولش با فاصلع ازم پشت سرم می اومدن.
خودمو جای یکی از پلیسا جا زدم و لباس فورمشونو پوشیدم و با آدرس گرفتن اتاق مدارک و اسناد رو پیدا کردم.
قفلشو باز کردم خودم ب عنوان ی وکیل تازع وارد میدونسم این کار جرمع اما از ترس اون هیولا مجبور بودم.
رفتم تو و قفسه ها رو گشتم دنبال اون سندی ک ته میخاس ناخداگا چشمم ب سقف افتاد جونمممی جونننن ی را در رو داشششش ی چار پایع پیدا کردم و گذاشتم زیر دریچع بعد ازش بالا رفتم تقریبا نیم ساعت معطل شدم تا دریچع رو باز کنم از هر وسیله ای ک میتونسم پیدا کنم برا فرارم استفادع کردم و با کلی بدبختی دریچه رو باز کردم ای تف ت توششش چرا ب پشت بام را داششش اوف باید ی شکایت در این بارع بنویسم.
رفتم رو پشت بام ی نگا ب ارتفاش کردم و اعتراف میکنم ب غلط کردن افتادع بودم ارتفاش زیاد بود اونم ساختمون 5 طبغه سرمو اینور اونور کردم ببینم چی میشع برا فرارم پیدا کرد ک چشمم افتاد ب....
ویو تهیونگ
تلفنم زنگ خورد
_بلع؟
*قربان ی...ی خبر بدی براتون دارم(لحن ترس)
_چخبر بدی؟
*قربان اون نیمچه وکیله فرار کردع
جاخوردم و عصبانی ینی چی ک در رفتهههه
_مگ شماها اونجا داشتین چ غلطی میکردیننن؟
_معذرت میخایم قربان
_از کجا در رفتع
*از دریچه بالای سقف اتاق اسناد و مدارک دارع پلیس ک ب پشت بام را داش
با وجود تحدید هایی ک بش کردم بازم فرار کرد
خب کیم ا.ت وقدی تحدیدم رو عملی کنم اون وقت التماس کردنات ک هچ خودتم با پای خودت میای پیشم
_کاری ک الان بت میگم رو بکن....
*چشم قربان
*پرش زمانی ب فردا*
ویو ا.ت
امروز رفتم اداره پلیس جایی ک تهیونگ گفتع بود. وارد ادارع شدم ای لعنتییی اون ادمای نره قولش با فاصلع ازم پشت سرم می اومدن.
خودمو جای یکی از پلیسا جا زدم و لباس فورمشونو پوشیدم و با آدرس گرفتن اتاق مدارک و اسناد رو پیدا کردم.
قفلشو باز کردم خودم ب عنوان ی وکیل تازع وارد میدونسم این کار جرمع اما از ترس اون هیولا مجبور بودم.
رفتم تو و قفسه ها رو گشتم دنبال اون سندی ک ته میخاس ناخداگا چشمم ب سقف افتاد جونمممی جونننن ی را در رو داشششش ی چار پایع پیدا کردم و گذاشتم زیر دریچع بعد ازش بالا رفتم تقریبا نیم ساعت معطل شدم تا دریچع رو باز کنم از هر وسیله ای ک میتونسم پیدا کنم برا فرارم استفادع کردم و با کلی بدبختی دریچه رو باز کردم ای تف ت توششش چرا ب پشت بام را داششش اوف باید ی شکایت در این بارع بنویسم.
رفتم رو پشت بام ی نگا ب ارتفاش کردم و اعتراف میکنم ب غلط کردن افتادع بودم ارتفاش زیاد بود اونم ساختمون 5 طبغه سرمو اینور اونور کردم ببینم چی میشع برا فرارم پیدا کرد ک چشمم افتاد ب....
ویو تهیونگ
تلفنم زنگ خورد
_بلع؟
*قربان ی...ی خبر بدی براتون دارم(لحن ترس)
_چخبر بدی؟
*قربان اون نیمچه وکیله فرار کردع
جاخوردم و عصبانی ینی چی ک در رفتهههه
_مگ شماها اونجا داشتین چ غلطی میکردیننن؟
_معذرت میخایم قربان
_از کجا در رفتع
*از دریچه بالای سقف اتاق اسناد و مدارک دارع پلیس ک ب پشت بام را داش
با وجود تحدید هایی ک بش کردم بازم فرار کرد
خب کیم ا.ت وقدی تحدیدم رو عملی کنم اون وقت التماس کردنات ک هچ خودتم با پای خودت میای پیشم
_کاری ک الان بت میگم رو بکن....
*چشم قربان
۱۰.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.