مرگ آروم فصل دووم p8
(انقدری وقت ندارم چیزی بنویسم اصلا یادم نمی اومد داستان از چه قرار بود چی شده بوده مجبور شدم از اول فیکو بخونم تا پارت جدید بنویسم)
P8
یونگی :باشه برو .
تهیونگ :(به سمت راهروی بالا رفتم)هی ا/ت حوصلت سر نرفته؟ مهمون نمیخای؟چرا جواب نمیدی؟
بادیگارد:امم قربان کی تشریف آوردید
تهیونگ :به تو مربوط نیست .
بادیگارد:(با استرس)ام قربان اینجا چیکار میکنید شما نمیتونید ایشون رو ملاقات کنید دستور اربابه .
تهیونگ:برو کنار(در و باز کرد رفت داخل اتاق چند باری ا/ت رو صدا کرد متوجه شد که ا/ت تو اتاق نیست )
تهیونگ :هعی احمق اون کجاست؟
بادیگارد:خب ام ام قربان .
تهیونگ:(بافریاد)گفتم کجااست؟
بادیگارد: گفتن زود برمیگردن اما هنوز نیومدن
تهیونگ:(با مشت زد تو دهن بادیگارد)ای احمق اون فرار کرده .
یونگی:چیشده ؟چخبره؟
تهیونگ:ا/ت فرار کرده
یونگی:یعنی چی
تهیونگ:یعنی فرار کرده(با داد)
ته رو به بادیگارد :میکشمت
بادیگارد:قربان خاهش میکنم بهم رحم کنید
ته:رحم کنم ؟ یکی باید به خودم رحم کنه
یونگی:نامجون زندمون نمیزاره.
فلش پیش ا/ت
اتوبوس وایساده حتی نمیدونم کجام اما الان باید پیاده بشم.(درحال فشار دادن در و تلاش برای بازکردن)
ا/ت:این در لعنتی چرا باز نمیشهههه عه (با یه لگد محکم قفل شکست و باز شد)
در همین حال اتوبوس حرکت کرد
ا/ت:لعنتی حرکت نکن وایسا ایششش
(به اجبار از اتوبوس درحال حرکت پرید پایین اخه معلوم نبود سری بعدی کجا وایمیسه)
ا/ت:اییی پام سرم لعنت بهش که این بالا رو سرم آورد ایششش (تمام بدنش زخم شده)p8
P8
یونگی :باشه برو .
تهیونگ :(به سمت راهروی بالا رفتم)هی ا/ت حوصلت سر نرفته؟ مهمون نمیخای؟چرا جواب نمیدی؟
بادیگارد:امم قربان کی تشریف آوردید
تهیونگ :به تو مربوط نیست .
بادیگارد:(با استرس)ام قربان اینجا چیکار میکنید شما نمیتونید ایشون رو ملاقات کنید دستور اربابه .
تهیونگ:برو کنار(در و باز کرد رفت داخل اتاق چند باری ا/ت رو صدا کرد متوجه شد که ا/ت تو اتاق نیست )
تهیونگ :هعی احمق اون کجاست؟
بادیگارد:خب ام ام قربان .
تهیونگ:(بافریاد)گفتم کجااست؟
بادیگارد: گفتن زود برمیگردن اما هنوز نیومدن
تهیونگ:(با مشت زد تو دهن بادیگارد)ای احمق اون فرار کرده .
یونگی:چیشده ؟چخبره؟
تهیونگ:ا/ت فرار کرده
یونگی:یعنی چی
تهیونگ:یعنی فرار کرده(با داد)
ته رو به بادیگارد :میکشمت
بادیگارد:قربان خاهش میکنم بهم رحم کنید
ته:رحم کنم ؟ یکی باید به خودم رحم کنه
یونگی:نامجون زندمون نمیزاره.
فلش پیش ا/ت
اتوبوس وایساده حتی نمیدونم کجام اما الان باید پیاده بشم.(درحال فشار دادن در و تلاش برای بازکردن)
ا/ت:این در لعنتی چرا باز نمیشهههه عه (با یه لگد محکم قفل شکست و باز شد)
در همین حال اتوبوس حرکت کرد
ا/ت:لعنتی حرکت نکن وایسا ایششش
(به اجبار از اتوبوس درحال حرکت پرید پایین اخه معلوم نبود سری بعدی کجا وایمیسه)
ا/ت:اییی پام سرم لعنت بهش که این بالا رو سرم آورد ایششش (تمام بدنش زخم شده)p8
۴.۸k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.