سماریو سایه شب پارت ۸ The shadow of night
سیییلاممممم 🫂🎀
باز من برگشتم🤡👍🏻
با بدترین چیز ممکن😑💔
هعی ... دیگه خودتون میدونید =)
بریم بشروعیم =>
🎴______________________________________________________🎴
هوووووووف *نفس عمیق* ... امروز ... امروز... امروز طوری استرس دارم که هرگز نداشتممممم😭
حداقل ۲_۳ روز از اون روز میگذره 🥲
ینی اولش فاتحه خودمو و عضو شدن تو گنگو و زندگیمو و علاقه ام به مایکی رو ، خوندم😭
هر چی نباشه جلو رهبر یه گنگ عصبی شدم و زدم فرمانده دسته اول گنگشو ، با خاک یکسان کردم 🥲💔
مایا از پشت تلفن *
مایا : درحال جر خوردن * وایییی دخترر عجب چیزی بودی تو من نمیدونستم🤣
ا/ت: نکن دیگه 🥲 دارم از زندگیم میگم برات 🥲
مایا: اهم اهم *صاف کردن گلو * خب ببین به نظرم این چیز بدی نیس 💁🏼♀️
ا/ت: از کدوووووم زاوییییههههه ؟! این بدتریییییننن چییییزههههه ! تو نمی فهمیییی من دوسش دارم ماییییییییاااااا !😭 با این کارم ریدم به عشقم 😭
مایا : خعله خب خعله خب آروم باش ... آم ببین ... این معنیش اینه فرق نداره تو چقدر مهربون مظلوم باشی ...
ا/ت: خب 🥲
مایا: میتونی در مواقعی خطرناکتر از رهبر یه گنگ بزرگ باشی 💁🏼♀️
ا/ت: اوم ... این الان چیز خوبیه؟🤨
مایا : ببین اینو میخوام بهت بگم ... حتی دو بند انگشت به خودت شک نکن !
ا/ت: 😳
مایا: ذره ای به خودت شک نکن چون تو میتونی مهربون تر از یه معلم و در عین حال خطرناک تر از رهبر یه گنگ باشی ! ببین ا/ت ... تو بهترین خارقالعاده ترین دختری هستی که تا حالا دیدم !
ا/ت: واو😳 ... ازت ... ممنونم مایا ولی ...
مایا حرفش رو قطع میکنه *
مایا: خب بگو ببینم چرا الان استرس داری اصن بعدش چی شد ؟🤨
ا/ت: آره داشتم میگفتم ... تقریبا ۲_۳ روز میگذره و من از ترسم اصن نتونستم به مایکی زنگ بزنم 🥲
مایا : عجب😐(توجه داشته باشید خودش خیلی پر رو عه )
ا/ت: اینقدررر گذشت که خودش بهم زنگ زد🥲
مایا :: یا خودا بوگو بعدش چی شود😶
ا/ت: اصن جوابی که انتظارشو داشتم رو ازش نشنیدم 💃
مایا : خبح ؟🥲
ا/ت: بهم گفت ... بهم گفت ... بهم گفت منو وارد گنگ موکولهههههههههههه🤩
مایا : نانیییییییییییی😨
ا/ت پشت گوشی * : 💃💃💃💃💃💃💃💃
مایا: زود تند سریع بگو ببینم چه بلایی دوستش آوردییییییی🤯
ا/ت: دو ساعته دارم چه زری میزنم😑
مایا : 🤯
ا/ت: الانم استرسم به خاطر فرداست 🤧
فردا قراره منو به گنگش معرفی کنه 👻
همچنان مایا: 🤯
مایا اندر ذهن : ی_ینی دقیقا چ_چیکار کرده که میخوان یه د_دختر رو بیارن تو گنگشون 🤯
ا/ت : اصلا نمی تونم باور کنم مایا 🥺
مایا : د_دختر برات خوشحالم ولی ... ولش الان یونیفرمتو گرفتی ؟😃
ا/ت: نه قراره امروز بعد از ظهر برم بگیرمش😆
مایا : بالاخره به آرزوت رسیدی منم میتونم الان نفس راحت بکشم 😌🤲🏻
🎴___________________________________________________🎴
ممنونم که خوندین =>
باز من برگشتم🤡👍🏻
با بدترین چیز ممکن😑💔
هعی ... دیگه خودتون میدونید =)
بریم بشروعیم =>
🎴______________________________________________________🎴
هوووووووف *نفس عمیق* ... امروز ... امروز... امروز طوری استرس دارم که هرگز نداشتممممم😭
حداقل ۲_۳ روز از اون روز میگذره 🥲
ینی اولش فاتحه خودمو و عضو شدن تو گنگو و زندگیمو و علاقه ام به مایکی رو ، خوندم😭
هر چی نباشه جلو رهبر یه گنگ عصبی شدم و زدم فرمانده دسته اول گنگشو ، با خاک یکسان کردم 🥲💔
مایا از پشت تلفن *
مایا : درحال جر خوردن * وایییی دخترر عجب چیزی بودی تو من نمیدونستم🤣
ا/ت: نکن دیگه 🥲 دارم از زندگیم میگم برات 🥲
مایا: اهم اهم *صاف کردن گلو * خب ببین به نظرم این چیز بدی نیس 💁🏼♀️
ا/ت: از کدوووووم زاوییییههههه ؟! این بدتریییییننن چییییزههههه ! تو نمی فهمیییی من دوسش دارم ماییییییییاااااا !😭 با این کارم ریدم به عشقم 😭
مایا : خعله خب خعله خب آروم باش ... آم ببین ... این معنیش اینه فرق نداره تو چقدر مهربون مظلوم باشی ...
ا/ت: خب 🥲
مایا: میتونی در مواقعی خطرناکتر از رهبر یه گنگ بزرگ باشی 💁🏼♀️
ا/ت: اوم ... این الان چیز خوبیه؟🤨
مایا : ببین اینو میخوام بهت بگم ... حتی دو بند انگشت به خودت شک نکن !
ا/ت: 😳
مایا: ذره ای به خودت شک نکن چون تو میتونی مهربون تر از یه معلم و در عین حال خطرناک تر از رهبر یه گنگ باشی ! ببین ا/ت ... تو بهترین خارقالعاده ترین دختری هستی که تا حالا دیدم !
ا/ت: واو😳 ... ازت ... ممنونم مایا ولی ...
مایا حرفش رو قطع میکنه *
مایا: خب بگو ببینم چرا الان استرس داری اصن بعدش چی شد ؟🤨
ا/ت: آره داشتم میگفتم ... تقریبا ۲_۳ روز میگذره و من از ترسم اصن نتونستم به مایکی زنگ بزنم 🥲
مایا : عجب😐(توجه داشته باشید خودش خیلی پر رو عه )
ا/ت: اینقدررر گذشت که خودش بهم زنگ زد🥲
مایا :: یا خودا بوگو بعدش چی شود😶
ا/ت: اصن جوابی که انتظارشو داشتم رو ازش نشنیدم 💃
مایا : خبح ؟🥲
ا/ت: بهم گفت ... بهم گفت ... بهم گفت منو وارد گنگ موکولهههههههههههه🤩
مایا : نانیییییییییییی😨
ا/ت پشت گوشی * : 💃💃💃💃💃💃💃💃
مایا: زود تند سریع بگو ببینم چه بلایی دوستش آوردییییییی🤯
ا/ت: دو ساعته دارم چه زری میزنم😑
مایا : 🤯
ا/ت: الانم استرسم به خاطر فرداست 🤧
فردا قراره منو به گنگش معرفی کنه 👻
همچنان مایا: 🤯
مایا اندر ذهن : ی_ینی دقیقا چ_چیکار کرده که میخوان یه د_دختر رو بیارن تو گنگشون 🤯
ا/ت : اصلا نمی تونم باور کنم مایا 🥺
مایا : د_دختر برات خوشحالم ولی ... ولش الان یونیفرمتو گرفتی ؟😃
ا/ت: نه قراره امروز بعد از ظهر برم بگیرمش😆
مایا : بالاخره به آرزوت رسیدی منم میتونم الان نفس راحت بکشم 😌🤲🏻
🎴___________________________________________________🎴
ممنونم که خوندین =>
۲.۱k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.