Days by Days¹⁸
می دویدم...نمیدونستم کجا میرم فقط می دویدم.
احساس اینکه اون منو دوست داره داشت دیوونم می کرد..
نفسی برام باقی نموند کمی به دور و برم نگاهی انداختم..
نزدیک حیاط شده بودم.
رفتم بیرون تا هوایی عوض کنم که برام یاداوری شد امروز باید کار کنم.
خیلی هیجان داشتم چون چند روزی برای امتحانات مرخصی گرفتم.
البته امشب یه استخر پارتی قراره برگذار بشه پس باید حواسم جمع باشه.
حالم بهتر بود پس دیگه مشکلی نمیدیدم که اینجا وایسم..
وقتی برگشتم ملورینو دیدم.
اومد سمتم و خیلی پوکر بهم نگاه کرد.
گفت:تو بردی...من مونده بودم چی بگم ولی خودش خیلی سریع مکان رو ترک کرد..
............زنگ بعد...،...
بلاخره امروزم تموم شد با خوشحالی دوچرخه رو برداشتم و ده برو...
تو راه یه قهوه سفارش دادم و منتظر موندم..
قهوه میتونست حالمو جا بیاره.
.بوی خیلی خاص و اشنایی میومد...
انگار که قبلا به مشامم خورده بود.
وای...وای نهنهنهنه سریع پاشدم که برم سونا دستمو سفت گرفت..
پارت قبل واقعا چرت بود خودمم زده شدم×_×
احساس اینکه اون منو دوست داره داشت دیوونم می کرد..
نفسی برام باقی نموند کمی به دور و برم نگاهی انداختم..
نزدیک حیاط شده بودم.
رفتم بیرون تا هوایی عوض کنم که برام یاداوری شد امروز باید کار کنم.
خیلی هیجان داشتم چون چند روزی برای امتحانات مرخصی گرفتم.
البته امشب یه استخر پارتی قراره برگذار بشه پس باید حواسم جمع باشه.
حالم بهتر بود پس دیگه مشکلی نمیدیدم که اینجا وایسم..
وقتی برگشتم ملورینو دیدم.
اومد سمتم و خیلی پوکر بهم نگاه کرد.
گفت:تو بردی...من مونده بودم چی بگم ولی خودش خیلی سریع مکان رو ترک کرد..
............زنگ بعد...،...
بلاخره امروزم تموم شد با خوشحالی دوچرخه رو برداشتم و ده برو...
تو راه یه قهوه سفارش دادم و منتظر موندم..
قهوه میتونست حالمو جا بیاره.
.بوی خیلی خاص و اشنایی میومد...
انگار که قبلا به مشامم خورده بود.
وای...وای نهنهنهنه سریع پاشدم که برم سونا دستمو سفت گرفت..
پارت قبل واقعا چرت بود خودمم زده شدم×_×
۲.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.