٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت50-
س.ه:اونوقت واسه چی؟!:|
من:چون خیلی شبیه خرگوشه
س.ه:(میخنده)جدییی؟!!
من:اره تا حالا دقت نکردی؟!
س.ه:فکر میکردم فقط منم که شبیه خرگوش میبینمش!!
من:از الان دیگه فکر نکن چون تنها نیستی
س.ه:(دستشو میاره جلو)خوشوقتم
من:(باهاش دست میدم)همچنین
س.ه:خب نظرت درمورد ویو اینجا چیه؟!
(یه نگاه به اطراف میندازم و چشمم به یه قسمتی از جنگل که در مه فرو رفته متوقف میشه..
بدون کوچیکترین صدایی بلند میشم و به سمتش میرم...)
س.ه:هی یونهه کجا میریی؟؟
صبرکن منم بیاامم(بلند میشه و دنبالم میاد)
من:(یه دفعه میایستم)او.نن اون چیهه؟!!
س.ه:(رد انگشتمو با نگاهش میگیره و به روبهرو خیره میشه)چی چیه؟! چیزی که اونجا نیست!!
من:(با یه پلک زدن موجود جلوی روم و همهی مهها محو میشن و یه جنگل پر از درخت جاشو میگیره)هوومم؟!! کجا رفتتت؟؟!!(به دوروورم نگاه میندازم)
س.ه:مطمئنی چیزی دیدی؟! شاید توهم زدی
من:(با گیجی سری تکون میدم)نمیدونم.. شاید!
س.ه:بیخیال.. اصلا مگه قرار نبود گیتار بزنی؟!
من:عاا راست میگیااا بریم
بریم بشینیم...
س.ه:بریم ببینم چقد حرفهای هستی!
(برمیگردیم سرجامون میشینیم ولی من نمیتونم تصویری که دیدم رو فراموش کنم با اینکه سعی میکنم اثری ازش توی چهرهام نباشه اما ذهنمو خیلی درگیر خودش کرده و البته بدتر اینه که حضور یه غریبه رو کنارمون حس میکنم...)
*موقع برگشتن به عمارت*
(به سوهی کمک کردم وسایلی که اصلا نگاهشم نکرده بودیم رو بردیم تو و تنها برگشتم که مطمئن بشم همهچیز رو برداشتیم..
میخواستم برگردم سمت عمارت اما یه لحظه حس کردم یه نفر پشت سرمه...
سعی کردم جدی نگیرم اما با صداش دیگه از وجود یکی پشت سرم مطمئن شدم)
س.ج:میخوای به همین زودی بری؟! دلت میاد؟!
من:(صد و هشاد درجه میچرخم تا روبهروش قرار بگیرم)تو همونی هستی که توی مه بود مگه نه؟!
-اسلاید² پارک سوجین (نامجیهیون بازیگر
من:چون خیلی شبیه خرگوشه
س.ه:(میخنده)جدییی؟!!
من:اره تا حالا دقت نکردی؟!
س.ه:فکر میکردم فقط منم که شبیه خرگوش میبینمش!!
من:از الان دیگه فکر نکن چون تنها نیستی
س.ه:(دستشو میاره جلو)خوشوقتم
من:(باهاش دست میدم)همچنین
س.ه:خب نظرت درمورد ویو اینجا چیه؟!
(یه نگاه به اطراف میندازم و چشمم به یه قسمتی از جنگل که در مه فرو رفته متوقف میشه..
بدون کوچیکترین صدایی بلند میشم و به سمتش میرم...)
س.ه:هی یونهه کجا میریی؟؟
صبرکن منم بیاامم(بلند میشه و دنبالم میاد)
من:(یه دفعه میایستم)او.نن اون چیهه؟!!
س.ه:(رد انگشتمو با نگاهش میگیره و به روبهرو خیره میشه)چی چیه؟! چیزی که اونجا نیست!!
من:(با یه پلک زدن موجود جلوی روم و همهی مهها محو میشن و یه جنگل پر از درخت جاشو میگیره)هوومم؟!! کجا رفتتت؟؟!!(به دوروورم نگاه میندازم)
س.ه:مطمئنی چیزی دیدی؟! شاید توهم زدی
من:(با گیجی سری تکون میدم)نمیدونم.. شاید!
س.ه:بیخیال.. اصلا مگه قرار نبود گیتار بزنی؟!
من:عاا راست میگیااا بریم
بریم بشینیم...
س.ه:بریم ببینم چقد حرفهای هستی!
(برمیگردیم سرجامون میشینیم ولی من نمیتونم تصویری که دیدم رو فراموش کنم با اینکه سعی میکنم اثری ازش توی چهرهام نباشه اما ذهنمو خیلی درگیر خودش کرده و البته بدتر اینه که حضور یه غریبه رو کنارمون حس میکنم...)
*موقع برگشتن به عمارت*
(به سوهی کمک کردم وسایلی که اصلا نگاهشم نکرده بودیم رو بردیم تو و تنها برگشتم که مطمئن بشم همهچیز رو برداشتیم..
میخواستم برگردم سمت عمارت اما یه لحظه حس کردم یه نفر پشت سرمه...
سعی کردم جدی نگیرم اما با صداش دیگه از وجود یکی پشت سرم مطمئن شدم)
س.ج:میخوای به همین زودی بری؟! دلت میاد؟!
من:(صد و هشاد درجه میچرخم تا روبهروش قرار بگیرم)تو همونی هستی که توی مه بود مگه نه؟!
-اسلاید² پارک سوجین (نامجیهیون بازیگر
۹۳۷
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.