پسربچه ای پرنده زيبايی داشت،او به آن
پسربچه ای پرنده زيبايی داشت،او به آن
پرنده بسيار دلبسته بود حتي شبها هنگام
خواب، قفس پرنده را كنار رختخوابش
می گذاشت و مي خوابيد....
اطرافيانش كه از اين همه عشق و
وابستگی او به پرنده باخبر شدند،
از پسرك حسابی كار می كشيدند...
هر وقت پسرك از كار خسته مي شد و
نمي خواست كاری را انجام دهد، او را
تهديد می كردند كه الان پرنده اش را
از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با
التماس می گفت: نه، كاری به پرنده ام
نداشته باشيد. هر كاری گفتيد انجام می دهم....
تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد
كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی
و كسالت گفت، خسته ام و خوابم مي آید...
برادرش گفت:
الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم...
پسرك آرام و محكم گفت:
خودم ديشب آزادش كردم!!!!!
با آزادی او خودم هم آزاد شدم...
✅ آزاد شو از هر آنچه تو را اسیر خود کرده است...
پرنده بسيار دلبسته بود حتي شبها هنگام
خواب، قفس پرنده را كنار رختخوابش
می گذاشت و مي خوابيد....
اطرافيانش كه از اين همه عشق و
وابستگی او به پرنده باخبر شدند،
از پسرك حسابی كار می كشيدند...
هر وقت پسرك از كار خسته مي شد و
نمي خواست كاری را انجام دهد، او را
تهديد می كردند كه الان پرنده اش را
از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با
التماس می گفت: نه، كاری به پرنده ام
نداشته باشيد. هر كاری گفتيد انجام می دهم....
تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد
كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی
و كسالت گفت، خسته ام و خوابم مي آید...
برادرش گفت:
الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم...
پسرك آرام و محكم گفت:
خودم ديشب آزادش كردم!!!!!
با آزادی او خودم هم آزاد شدم...
✅ آزاد شو از هر آنچه تو را اسیر خود کرده است...
۵.۷k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲