پارت ٢٠
صبح شود بیدار شدیی رفتی پائين دید کوک داره تلویزیون میبینه توور دید سلام کرد تو هم سلام کردی بهش گفتی مهشوفت نیست بعد پوز خنده زدییی گفت نه نیست مهشوقمم نیست دوستمه بعد اومد طرفت بهت گفت دوست دارم میدونم تو هم عاشقم شدی تو تعجب کردی بهش چیزی نگفتی رفتی صبحانه خوردی لباس پوشیدی میخاستی بری دیدن انا از کوک اجازه گرفتیو رفتی کوک گفت باش برو راه افتادی رفتی رسیدی خؤنه انا در زدی در باز کرد انا گفت سلام اومدی تو هم گفتی اره رفتی داخل همه چیو باز گفتی گفتی چیشد رفتی خؤنه باز دختره رو دیدی انا گفت از کوک بعیده تو گفتی ولش حالا انا کوک عاشقم شده بهم گفت میدونم تتو هم عاشقم هسی تو هم گفتی خؤ برو بهش بگو عاشقش شدی اونم دوست داره تو گفتی یعنی بگم انا گفت اره
بعد چند دقیقه بودی به کوک زنگ زدی بیاد بیاد یه جایی ادرس فرستادی تو راه افتادی اونم اومد
رسیدین هردو اون زود تر رسید بهش سلام دادی اونم سلام کرد بهش گفتی من تورو اینجا اوردم یه چیزی بگم کوک گفت بگو گفتی من من کوک گفت بگوو نگران کردی تو گفتی من دوست ک ک گفت میدونم دوسم نداری بعد دأشت میرفت داد زدییی من دوست دارمممم خیلییی زیاد دوستت دارم بعد وقتی شنید خوشحال شد اومد بغلت کرد تو هم اونو بغل کردی لبه همو بوسیدین گفت بهت بریم خؤنه بیبی تا به فاکت بدم تو گفتی چرا فاک نهه ترو خداا بعد گفت بریم لج نکن بدوو
رسیدین خؤنه توور انداخت رو تخت و
ادامه دارد
در خماری بمانید ...
بعد چند دقیقه بودی به کوک زنگ زدی بیاد بیاد یه جایی ادرس فرستادی تو راه افتادی اونم اومد
رسیدین هردو اون زود تر رسید بهش سلام دادی اونم سلام کرد بهش گفتی من تورو اینجا اوردم یه چیزی بگم کوک گفت بگو گفتی من من کوک گفت بگوو نگران کردی تو گفتی من دوست ک ک گفت میدونم دوسم نداری بعد دأشت میرفت داد زدییی من دوست دارمممم خیلییی زیاد دوستت دارم بعد وقتی شنید خوشحال شد اومد بغلت کرد تو هم اونو بغل کردی لبه همو بوسیدین گفت بهت بریم خؤنه بیبی تا به فاکت بدم تو گفتی چرا فاک نهه ترو خداا بعد گفت بریم لج نکن بدوو
رسیدین خؤنه توور انداخت رو تخت و
ادامه دارد
در خماری بمانید ...
۴۹.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.