بادیگارد مایکی ❤️
از زبان مایکی: چند روزی میگذره امشب دارم میرم به محل قرار با مافیا تنها رسیدم به محل قرار یه کوچه ی تاریک بود منتظر بودم که یه چیز تیز رفت توی بدنم یه بیهوش کننده بود ولی قبل از اینکه بیهوش بشم یه چهره ی آشنا و بعد صدای گلوله و بعد خاموشی مطلق بود
از زبان تاکه: داشتم توی خیابون قدم می زدم که یهو مایکی رو دیدم که داشت تنها یه جایی میرفت دنبالش رفتم توی یه کوچه یهو یه تیر بیهوشی بهش زدن می خواستن بکشنش که رفتم جلو و به شونه ام و بعد به پام تیر خورد
اونا هم فرار کردن سوئیشرتم رو در آوردم و روی مایکی انداختم بعد تا عمارت بردمش
هیچ کس توی عمارت نبود احتمالاً همه مرخصی بودن مایکی رو به اتاقش بردم روی تخت گذاشتمش و بعد پتو رو روش کشیدم و بیرون رفتم از عمارت بیرون رفتم هم درد داشتم هم سردم بو سوئیشرتم جاموند به بیمارستان که رسیدم افتادم بیهوش شدم
از زبان مایکی: بیدار که شدم دیدم توی اتاقم هستم بلند شدم دیدم یه سوئیشرت مشکی آشنا رو خودم دیدم بعد لکه ها خون که مثل رد شده بودن کتم رو پوشیدم و رفتم دنبال رد خون توی خیابون هم ریخته بود رفتم تا جلوی
در بیمارستان که رد خون تموم شد رفتم تو یهو یه نفر رو تخت از کنارم بردن اون تاکه میچی بود شوکه شدم رفتم از پرستار پرسیدم گفت انگار تیر خورده ولی الان حالش خوبه یعنی اون کسی که منو نجات داد تاکه بود
تاکه میچی من
از زبان تاکه: داشتم توی خیابون قدم می زدم که یهو مایکی رو دیدم که داشت تنها یه جایی میرفت دنبالش رفتم توی یه کوچه یهو یه تیر بیهوشی بهش زدن می خواستن بکشنش که رفتم جلو و به شونه ام و بعد به پام تیر خورد
اونا هم فرار کردن سوئیشرتم رو در آوردم و روی مایکی انداختم بعد تا عمارت بردمش
هیچ کس توی عمارت نبود احتمالاً همه مرخصی بودن مایکی رو به اتاقش بردم روی تخت گذاشتمش و بعد پتو رو روش کشیدم و بیرون رفتم از عمارت بیرون رفتم هم درد داشتم هم سردم بو سوئیشرتم جاموند به بیمارستان که رسیدم افتادم بیهوش شدم
از زبان مایکی: بیدار که شدم دیدم توی اتاقم هستم بلند شدم دیدم یه سوئیشرت مشکی آشنا رو خودم دیدم بعد لکه ها خون که مثل رد شده بودن کتم رو پوشیدم و رفتم دنبال رد خون توی خیابون هم ریخته بود رفتم تا جلوی
در بیمارستان که رد خون تموم شد رفتم تو یهو یه نفر رو تخت از کنارم بردن اون تاکه میچی بود شوکه شدم رفتم از پرستار پرسیدم گفت انگار تیر خورده ولی الان حالش خوبه یعنی اون کسی که منو نجات داد تاکه بود
تاکه میچی من
۴.۰k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.