ازدواج اجباری ( درخواستی برندمون،)
قرار بود چند شاتی باشه اما ببخشید تک پارتی شد
وانشات ته
"ا. ت"
امروز تهیونگ با یه دختر اومده بود خونه و اونا باهم سکس کردن انگار نه انگار من زنشم هرروز به بهانه مختلف منو کتک میزنه.....
خودم دیگه از اینجور زندگی خسته شدم.
ولی من واقعا تهیونگ رو دوست داشتم
اما اون از من متنفره.
ما به اجبار باهم ازدواج کرده بودیم و الان یکسال میشه که ازدواج کردیم.
اما تو این یکسال هیچوقت تهیونگ باهام حرف نزده و همیشه مست میاد خونه و ی هرزه همیشه با خودش میاره.
تو افکار خودم بودم که گوشی تهیون. زنگ خورد خودش حموم بود.
خیلی کنجکاو شدم ببینم کیه...
رفتم سمت گوشی و جواب دادم
+علامت ا. ت =علامت دکتر
=الو اقای کیم متاسفانه هنوز هیچکس حاضر نشده قلب به شما اهدا و شما باید ظرف همین یکی دو روز عمل بشین
در غیر اینصورت شما نمیتونید به زندگیتون ادامه بدین
با حرف های دکتر اشک تو چشمام حلقه زده بود و قلبم داشت کنده میشد.
درسته تهیونگ منو دوست نداشت ولی من حاضر بودم جونم رو براش فدا کنم
=الو اقای کیم حالتون خوبه اقای کیم
گوشی رو قطع کردم و شماره رو پاک کردم
تصمیم گرفتم برم مرکز اهدا و قلبم رو به ته اهدا کنم.
من تو این دنیا کسی رو به غیر از تهیونگ ندارم پس میرم و قلبم رو میدم به تهیونگ
"تهیونگ"
خودم واقعا از خودم بدم میاد هرروز مجبور به بهانه الکی بزنمش و هرروز با یه هرزه بیام خونه
دکتر بهم گفته بود که نمیتونم خیلی زنده باشم پس تصمیم گرفتم بهش بگم چقد دوسش دارم درسته هرروز میزنمش ولی هیچکس مثل اون نمیتونم پیدا کنم اون همیشه مراقبم
درست مثل یک مادر
درسته ولی منو اونو خیلی زجر دادم
ایا اون منو میبخشه
هه تهیونگ چه توقع های داری تو هرروز اونو زجر میدی انتظار نداشته باش اون ببخشدت
ولی من باید بهش بگم
درسته بهش میگم
احساس واقیعم رو بهش میگم
"ا. ت"
بدون اینکه به تهیونگ بگم رفتم مرکز اهدا و بهشون گفتم قلبم رو بهش اهدا میکنم
تو خیابان مثل دیونه ها گریه میکردم و از خدا میخواستم تهیونگی زودتر خوب بشه
تصمیم گرفتم امشب نرم خونه
رفتم خونه سانا(دوست صمیمیش) و گوشیم رو خاموش کردم.
"تهیونگ"
وقتی از حموم اومدم بیرون ا. ت نبود خیلی عصبانی شدم چون بدون اجازه من نمیدونم کدوم قبرستونی رفته
پس تصمیم گرفتم وقتی اومد تنبیهش کنم😈
ولی هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد
نگرانش شده بودم سابقه نداشته اینجوری بره
حتما اتفاقی براش افتاده
ولش کن حتما رفته مامان و باباش
پس رفتم خوابیدم
فردا
صبح دکتر بهم زنگ زد گفت
ینفر پیدا شده برا اهدا و باید امروز
برم تا قلب رو پیوند بزنن
خیلی خوشحالم چون میتونم با ا. ت زندگی جدیدی رو شروع کنم
پس سریع اماده شدم رفتم.
ا. ت
نامه رو نوشته بودم و به سانا گفته بودم که برسوندش بدست تهیونگ
رفتم مرکز اهدا
=اوه سلام شمائید بودید که میخواستین قلبتون رو اهدا کنید
+بله خودم هستم
=پس بفرمایید از این طرف
رفتم تو اتاق و سیاهی مطلق
تهیونگ ویو
برای پیوند اماده شده بودم و دکتر اومد داخل و بهوشم کرد و دیگه چیزی یادم نیست
چند روز بعد
تهیونگ ویو
امروز دوست ا. ت اومده بود بیمارستان و یه نامه از طرف ا. ت اورد
نامه
سلام ته جونم میدونم وقتی این نامه رو میخونی من دیگه پیش تو نیستم.
ولی میخواستم این حرفام رو بهت بزنم
تهیونگ عزیزم درسته ما یه ازدواج اجباری داشتیم ولی من تمام این مدت که پیشت بودم از ته قلبم دوست داشتم میدونم تو همیشه از من متنفر بودی ولی دوست دارم همیشه
خوشحال باشی و از قلبم که الان تو سینه تو میتپه مراقبت کنی و به کسی که عاشقانه دوسش داری بدی من قلبم رو به تو دادم چون تو تو این دنیا تو تنها کسی بودی که عاشقانه دوسش داشتم
امیدوارم منو همیشه بخاطر بسپاری و از خودت مراقبت کنی من از تو هیچ کینه ای نداشتم و نه دارم
"دوسدار تو ا. ت"
وقتی اینو خوندم اشک تو چشمام حلقه زد
یع.. ن. نی قلبی که تو سینه منه قلب ا. تس.......
نمیتونم باور کنم من به ا. ت خیلی بدی کردم اخه چطور ممکنه
چرااااااااا اینکارو کردی ا. ت
من دوست داشتم ولی هیچوقت نتونستم بهت بگم
چندسال بعد
نمیتونم بدون ا. ت زندگی کنم زندگی بدون ا. ت برام جهنمه من هیچوقت نتونستم بهش خوبیکنم امیدوارم منو ببخشهو بعد از اون به ادم سنگدل و افسرده بودم
پایان
وانشات ته
"ا. ت"
امروز تهیونگ با یه دختر اومده بود خونه و اونا باهم سکس کردن انگار نه انگار من زنشم هرروز به بهانه مختلف منو کتک میزنه.....
خودم دیگه از اینجور زندگی خسته شدم.
ولی من واقعا تهیونگ رو دوست داشتم
اما اون از من متنفره.
ما به اجبار باهم ازدواج کرده بودیم و الان یکسال میشه که ازدواج کردیم.
اما تو این یکسال هیچوقت تهیونگ باهام حرف نزده و همیشه مست میاد خونه و ی هرزه همیشه با خودش میاره.
تو افکار خودم بودم که گوشی تهیون. زنگ خورد خودش حموم بود.
خیلی کنجکاو شدم ببینم کیه...
رفتم سمت گوشی و جواب دادم
+علامت ا. ت =علامت دکتر
=الو اقای کیم متاسفانه هنوز هیچکس حاضر نشده قلب به شما اهدا و شما باید ظرف همین یکی دو روز عمل بشین
در غیر اینصورت شما نمیتونید به زندگیتون ادامه بدین
با حرف های دکتر اشک تو چشمام حلقه زده بود و قلبم داشت کنده میشد.
درسته تهیونگ منو دوست نداشت ولی من حاضر بودم جونم رو براش فدا کنم
=الو اقای کیم حالتون خوبه اقای کیم
گوشی رو قطع کردم و شماره رو پاک کردم
تصمیم گرفتم برم مرکز اهدا و قلبم رو به ته اهدا کنم.
من تو این دنیا کسی رو به غیر از تهیونگ ندارم پس میرم و قلبم رو میدم به تهیونگ
"تهیونگ"
خودم واقعا از خودم بدم میاد هرروز مجبور به بهانه الکی بزنمش و هرروز با یه هرزه بیام خونه
دکتر بهم گفته بود که نمیتونم خیلی زنده باشم پس تصمیم گرفتم بهش بگم چقد دوسش دارم درسته هرروز میزنمش ولی هیچکس مثل اون نمیتونم پیدا کنم اون همیشه مراقبم
درست مثل یک مادر
درسته ولی منو اونو خیلی زجر دادم
ایا اون منو میبخشه
هه تهیونگ چه توقع های داری تو هرروز اونو زجر میدی انتظار نداشته باش اون ببخشدت
ولی من باید بهش بگم
درسته بهش میگم
احساس واقیعم رو بهش میگم
"ا. ت"
بدون اینکه به تهیونگ بگم رفتم مرکز اهدا و بهشون گفتم قلبم رو بهش اهدا میکنم
تو خیابان مثل دیونه ها گریه میکردم و از خدا میخواستم تهیونگی زودتر خوب بشه
تصمیم گرفتم امشب نرم خونه
رفتم خونه سانا(دوست صمیمیش) و گوشیم رو خاموش کردم.
"تهیونگ"
وقتی از حموم اومدم بیرون ا. ت نبود خیلی عصبانی شدم چون بدون اجازه من نمیدونم کدوم قبرستونی رفته
پس تصمیم گرفتم وقتی اومد تنبیهش کنم😈
ولی هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد
نگرانش شده بودم سابقه نداشته اینجوری بره
حتما اتفاقی براش افتاده
ولش کن حتما رفته مامان و باباش
پس رفتم خوابیدم
فردا
صبح دکتر بهم زنگ زد گفت
ینفر پیدا شده برا اهدا و باید امروز
برم تا قلب رو پیوند بزنن
خیلی خوشحالم چون میتونم با ا. ت زندگی جدیدی رو شروع کنم
پس سریع اماده شدم رفتم.
ا. ت
نامه رو نوشته بودم و به سانا گفته بودم که برسوندش بدست تهیونگ
رفتم مرکز اهدا
=اوه سلام شمائید بودید که میخواستین قلبتون رو اهدا کنید
+بله خودم هستم
=پس بفرمایید از این طرف
رفتم تو اتاق و سیاهی مطلق
تهیونگ ویو
برای پیوند اماده شده بودم و دکتر اومد داخل و بهوشم کرد و دیگه چیزی یادم نیست
چند روز بعد
تهیونگ ویو
امروز دوست ا. ت اومده بود بیمارستان و یه نامه از طرف ا. ت اورد
نامه
سلام ته جونم میدونم وقتی این نامه رو میخونی من دیگه پیش تو نیستم.
ولی میخواستم این حرفام رو بهت بزنم
تهیونگ عزیزم درسته ما یه ازدواج اجباری داشتیم ولی من تمام این مدت که پیشت بودم از ته قلبم دوست داشتم میدونم تو همیشه از من متنفر بودی ولی دوست دارم همیشه
خوشحال باشی و از قلبم که الان تو سینه تو میتپه مراقبت کنی و به کسی که عاشقانه دوسش داری بدی من قلبم رو به تو دادم چون تو تو این دنیا تو تنها کسی بودی که عاشقانه دوسش داشتم
امیدوارم منو همیشه بخاطر بسپاری و از خودت مراقبت کنی من از تو هیچ کینه ای نداشتم و نه دارم
"دوسدار تو ا. ت"
وقتی اینو خوندم اشک تو چشمام حلقه زد
یع.. ن. نی قلبی که تو سینه منه قلب ا. تس.......
نمیتونم باور کنم من به ا. ت خیلی بدی کردم اخه چطور ممکنه
چرااااااااا اینکارو کردی ا. ت
من دوست داشتم ولی هیچوقت نتونستم بهت بگم
چندسال بعد
نمیتونم بدون ا. ت زندگی کنم زندگی بدون ا. ت برام جهنمه من هیچوقت نتونستم بهش خوبیکنم امیدوارم منو ببخشهو بعد از اون به ادم سنگدل و افسرده بودم
پایان
۱۵.۶k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.