orchid p5
اون جیهون عوضی، نمیتونست پولشو نده!! اونم پولی که با هزار تا بدبختی جور کرده بود تا بده به جیهون تا مباداااا فکر کنه که اون ادم بد قولیه/:
_خب به درک که فکر میکرد ادم بد قولیم!! هاههه تهیونگ خر/: این چه گوهی بود که خوردی؟ اخه ادم خونشو میفر..
حرفش کامل نشده بود که به یه فرد برخورد کرد. برخوردشون محکم بود و باعث شد جفتشون روی زمین بیوفتن. تهیونگ سریع ب کمک فرد رفت که.. دهنش وا موند! اون.. اون پسر نوجوون.. چرا.. چرا انقد قشنگ بود؟ و.. چرا بیهوش شده؟/:
سریع بلندش کرد و ب سمت عمارت دوید. اولین خدمتکاریو که دید، بهش گفت که اون پسر حالش بد شده. اون بدبختم چشاش چهارتا شد و گف
*هی! با ارباب چیکار کردی؟
_م.. من کاری نکردم! ما فقط بهم دیگه برخورد کردیم و... وایسا ببینم چی؟ اربابببب؟!
∆چخبر شده؟
و اون جیهون بود که با سرعت از پله ها پایین اومد و خودشو به پسرش رسوند.
∆چیشده تهیونگ؟ چه بلایی سرش اوردی؟؟
_من. بلایی. سرش. نیاوردم/:. ما فقط ی برخورد کوچیک داشتیم و اون بیهوش شد همین. حتی اونقدرا هم برخوردمون محکم نبود ک بخاد بیهوش بشه! جیهون اون کیه؟
∆این پسرمه! جونگکوک!! وای بحالت اگه چیزیش شده باشه.. دنیا رو روی سرت خراب میکنم کیم تهیونگ!!!!!
عمارت از صدای جیهون لرزید ولی تهیونگ کم نیاورد
_هی عوضی.! تو پول منو خوردی!! الان باید بهم پسش بدی برامم مهم نیس ک این گوریل بچه ی کیه! فهمیدی؟ حالا پولمو رد کن بیاد.
عصبانی شده بود و حرفاش دست خودش نبودن. ولی وقتی دستی رو دید که ب دور مچش حلقه شده بود، و هزیون هایی که از دهن کوک بیرون می اومد، خشمش جاشو ب تعجب داد. اون پسر، تب کرده بود؟ چرا هزیون میگفت؟ اصن چرا دستشو گرفت؟؟
سعی کرد دستشو ازاد کنه ولی با دیدن قطره اشکی که از کنار چشم جونگکوک روی صورتش ریخت، تعجبش بیشتر شد. به جیهون نگاهی انداخت و دید که اونم تعجب کرده. دست ازادشو روی پیشونی جونگکوک گذاشت و فهمید تب داره. تبشم شدیده!
_سریع یه تشت اب و حوله بیارین! لعنتی.. اون تب کرده جی!! ممکنه تشنج کنه..!
حیهون که حال خودشو نمیفهمید، سریع گفت
∆باید ببریمش بیمارستان!
_خطرناکه... ممکنه شدید تر شه!
∆پس چیکار.. چیکار کنیم؟
_پاشویه اش میکنیم، یکم که تبش اومد پایین، میبریمش بیمارستان.
با رسیدن یه تشت اب و حوله، سریع دستشو از دست جونگکوک بیرون کشید و حوله رو خیس کرد. روی پیشونیش گذاشت و سریع گفت
_چند تا حوله ی دیگه میخام!!
صورت جونگکوک سرخ سرخ شده بود و تو و روی بدنش، مواد مذاب ریخته بودن از بس که داغ بود! با رسیدن چند تا حوله ی دیگه، دکمه های پیرهنشو باز کرد و از گردن تا زیر نافشو خیس کرد. شلوارشو هم در اورد و پاهاشو با حوله، خیس کرد.
_خب به درک که فکر میکرد ادم بد قولیم!! هاههه تهیونگ خر/: این چه گوهی بود که خوردی؟ اخه ادم خونشو میفر..
حرفش کامل نشده بود که به یه فرد برخورد کرد. برخوردشون محکم بود و باعث شد جفتشون روی زمین بیوفتن. تهیونگ سریع ب کمک فرد رفت که.. دهنش وا موند! اون.. اون پسر نوجوون.. چرا.. چرا انقد قشنگ بود؟ و.. چرا بیهوش شده؟/:
سریع بلندش کرد و ب سمت عمارت دوید. اولین خدمتکاریو که دید، بهش گفت که اون پسر حالش بد شده. اون بدبختم چشاش چهارتا شد و گف
*هی! با ارباب چیکار کردی؟
_م.. من کاری نکردم! ما فقط بهم دیگه برخورد کردیم و... وایسا ببینم چی؟ اربابببب؟!
∆چخبر شده؟
و اون جیهون بود که با سرعت از پله ها پایین اومد و خودشو به پسرش رسوند.
∆چیشده تهیونگ؟ چه بلایی سرش اوردی؟؟
_من. بلایی. سرش. نیاوردم/:. ما فقط ی برخورد کوچیک داشتیم و اون بیهوش شد همین. حتی اونقدرا هم برخوردمون محکم نبود ک بخاد بیهوش بشه! جیهون اون کیه؟
∆این پسرمه! جونگکوک!! وای بحالت اگه چیزیش شده باشه.. دنیا رو روی سرت خراب میکنم کیم تهیونگ!!!!!
عمارت از صدای جیهون لرزید ولی تهیونگ کم نیاورد
_هی عوضی.! تو پول منو خوردی!! الان باید بهم پسش بدی برامم مهم نیس ک این گوریل بچه ی کیه! فهمیدی؟ حالا پولمو رد کن بیاد.
عصبانی شده بود و حرفاش دست خودش نبودن. ولی وقتی دستی رو دید که ب دور مچش حلقه شده بود، و هزیون هایی که از دهن کوک بیرون می اومد، خشمش جاشو ب تعجب داد. اون پسر، تب کرده بود؟ چرا هزیون میگفت؟ اصن چرا دستشو گرفت؟؟
سعی کرد دستشو ازاد کنه ولی با دیدن قطره اشکی که از کنار چشم جونگکوک روی صورتش ریخت، تعجبش بیشتر شد. به جیهون نگاهی انداخت و دید که اونم تعجب کرده. دست ازادشو روی پیشونی جونگکوک گذاشت و فهمید تب داره. تبشم شدیده!
_سریع یه تشت اب و حوله بیارین! لعنتی.. اون تب کرده جی!! ممکنه تشنج کنه..!
حیهون که حال خودشو نمیفهمید، سریع گفت
∆باید ببریمش بیمارستان!
_خطرناکه... ممکنه شدید تر شه!
∆پس چیکار.. چیکار کنیم؟
_پاشویه اش میکنیم، یکم که تبش اومد پایین، میبریمش بیمارستان.
با رسیدن یه تشت اب و حوله، سریع دستشو از دست جونگکوک بیرون کشید و حوله رو خیس کرد. روی پیشونیش گذاشت و سریع گفت
_چند تا حوله ی دیگه میخام!!
صورت جونگکوک سرخ سرخ شده بود و تو و روی بدنش، مواد مذاب ریخته بودن از بس که داغ بود! با رسیدن چند تا حوله ی دیگه، دکمه های پیرهنشو باز کرد و از گردن تا زیر نافشو خیس کرد. شلوارشو هم در اورد و پاهاشو با حوله، خیس کرد.
۴.۶k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.