p17🌚
p17🌚
از زبان جیمین
رفتم پیشه ا.ت دیدم کناره صندلی وایساده سرشم پایینه و داره گریه میکنه و دستاشو تو حالت مثلاً دست شستن به هم دیگه میماله فهمیدم فوبیای سوسک داره آخه خودشم گفت خیلی نگران بودم که داره اینطوری میکنه و هیچ اطلاعی هم از فوبیا نداشتم پس رفتم پیشش....
جیمین:پرنسسم خوبی
ا.ت:..... (اشک ریختن و مالیدن دست)
جیمین:بیا اینجا ببینم (به بغلش اشاره میکنه )
ا.ت:(میره بغلش )
جیمین: عشقم می خوای بگی حالت چطوره یا بگی الان چه حسی داری آخه من باید تو خوب کنم 🥲🫂
ا.ت: جیمی احساس میکنم همجا سوسکه وسواس گرفتم حالم بده نمی تونم بشینم یا زیاد وایسم پاهام سسته دستام می لرزه می خوام از اینجا برم بیرون ولی اگه برم بیرون دوباره ببینمش چی ........
جیمین:عروسکم دیگه نمی بینیش نترس من پیشتم از این به بعد پیشه خودمی چون واقعا نمی تونم حال بعدها تو رو ببینم وقتی فوبیا میگیری یا گریه میکنی می خوام کاری کنم هیچوقت زجر نکشی الان برو لباس بپوش میریم بیرون دور دور از حال درت میارم
(بعد یهو ا.ت رو براید استایل بغل کرد و برد به سمت اتاق ا.ت)
جیمین:عشقم رومو اونور میکنم تو لباس عوض کن
ا.ت:باش
چندمین بعد
ا.ت:پوشیدم
جیمین: ببینمت
آفرین ...یه سوال دارم
ا.ت:جونم بگو
جیمین:تو چرا با هرچی که میپوشی یا خیلی خوشگلی یا خیلی کیوتی ؟
ا.ت:نمی دونم تو بگو
جیمین:میدونی چرا چون دوست دختر منی «بوسیدن لب»
از زبان راوی
جیمین ا.ت رو گرفت و تو بغلش و هردوشونو رو تخت پرت کرد و روش خیمه زد و حمله کرد به لباش
که چند مین بده مزه ی خون رو تو دهنش حس کرد ....
جیمین:یعنی من آخر دیوونه میشم
ا.ت:چلا «لحن بچگونه»
جیمین:چون تو منو بد جور دیوونه ی خودت کردی دخی
ا.ت:نه بابا
جیمین:اره بابا
(بچه ها دارن به شوخی اینطوری میگن)
ا.ت:پاسو از لوم (لحن بچگونه )
جیمین:نوچ
ا.ت :پاسو دیگه (همون لحن بچگونه)
جیمین:نوچ
ا.ت :تولو خدا پاسو از لوم 🥺
جیمین:عررر من یه روز می خورمت من حتما ..ببین من بعداً چطوری می خورمت
(بوسیدن گردن ا.ت)
جیمین:عروسکم
ا.ت:جونم همه کسم
جیمین:چرا همه جات آنقدر بو خوب میده بوی پاستیل خرسی با توت فرنگی میدی مخصوصاً گردنت
ا.ت :نمی دونم من عطر نزدم
جیمین:همینه که خوبه
ا.ت:مرسی نفسم ... ولی الان پامیشی از روم باور کن له شدن 🥺
جیمین:حتما (و پاشد)
.....
خب بچه ها سعی کردم قشنگترین لحضات رو بنویسم منتظر پارت بعد باشید چون قراره نقش بعد داستان یه کاری بکنه 🗿
فعلا بای 🙃
از زبان جیمین
رفتم پیشه ا.ت دیدم کناره صندلی وایساده سرشم پایینه و داره گریه میکنه و دستاشو تو حالت مثلاً دست شستن به هم دیگه میماله فهمیدم فوبیای سوسک داره آخه خودشم گفت خیلی نگران بودم که داره اینطوری میکنه و هیچ اطلاعی هم از فوبیا نداشتم پس رفتم پیشش....
جیمین:پرنسسم خوبی
ا.ت:..... (اشک ریختن و مالیدن دست)
جیمین:بیا اینجا ببینم (به بغلش اشاره میکنه )
ا.ت:(میره بغلش )
جیمین: عشقم می خوای بگی حالت چطوره یا بگی الان چه حسی داری آخه من باید تو خوب کنم 🥲🫂
ا.ت: جیمی احساس میکنم همجا سوسکه وسواس گرفتم حالم بده نمی تونم بشینم یا زیاد وایسم پاهام سسته دستام می لرزه می خوام از اینجا برم بیرون ولی اگه برم بیرون دوباره ببینمش چی ........
جیمین:عروسکم دیگه نمی بینیش نترس من پیشتم از این به بعد پیشه خودمی چون واقعا نمی تونم حال بعدها تو رو ببینم وقتی فوبیا میگیری یا گریه میکنی می خوام کاری کنم هیچوقت زجر نکشی الان برو لباس بپوش میریم بیرون دور دور از حال درت میارم
(بعد یهو ا.ت رو براید استایل بغل کرد و برد به سمت اتاق ا.ت)
جیمین:عشقم رومو اونور میکنم تو لباس عوض کن
ا.ت:باش
چندمین بعد
ا.ت:پوشیدم
جیمین: ببینمت
آفرین ...یه سوال دارم
ا.ت:جونم بگو
جیمین:تو چرا با هرچی که میپوشی یا خیلی خوشگلی یا خیلی کیوتی ؟
ا.ت:نمی دونم تو بگو
جیمین:میدونی چرا چون دوست دختر منی «بوسیدن لب»
از زبان راوی
جیمین ا.ت رو گرفت و تو بغلش و هردوشونو رو تخت پرت کرد و روش خیمه زد و حمله کرد به لباش
که چند مین بده مزه ی خون رو تو دهنش حس کرد ....
جیمین:یعنی من آخر دیوونه میشم
ا.ت:چلا «لحن بچگونه»
جیمین:چون تو منو بد جور دیوونه ی خودت کردی دخی
ا.ت:نه بابا
جیمین:اره بابا
(بچه ها دارن به شوخی اینطوری میگن)
ا.ت:پاسو از لوم (لحن بچگونه )
جیمین:نوچ
ا.ت :پاسو دیگه (همون لحن بچگونه)
جیمین:نوچ
ا.ت :تولو خدا پاسو از لوم 🥺
جیمین:عررر من یه روز می خورمت من حتما ..ببین من بعداً چطوری می خورمت
(بوسیدن گردن ا.ت)
جیمین:عروسکم
ا.ت:جونم همه کسم
جیمین:چرا همه جات آنقدر بو خوب میده بوی پاستیل خرسی با توت فرنگی میدی مخصوصاً گردنت
ا.ت :نمی دونم من عطر نزدم
جیمین:همینه که خوبه
ا.ت:مرسی نفسم ... ولی الان پامیشی از روم باور کن له شدن 🥺
جیمین:حتما (و پاشد)
.....
خب بچه ها سعی کردم قشنگترین لحضات رو بنویسم منتظر پارت بعد باشید چون قراره نقش بعد داستان یه کاری بکنه 🗿
فعلا بای 🙃
۳.۷k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.