p7
p7
آهنگ پیشنهادی : SG
پ.ل: پدر/ لیا
__________________________________________________________
پ.ع: خوشحالم ... برای فردا شب یه لباس مناسب بخر
عسل: حتما!
*فردا*
عسل: *داشتم برای خودم توی پاساژ میگشتم تا لباس مورد نظرمو پیدا کنم*
لیا: انتخاب کردی؟
عسل: فک کنم اون خوب باشه؟
لیا: قشنگه... بهت میاد همونو میخریم بدووووووو*عسل رو کشید سمت مغازه*
(بعد از خرید کردن عسل)
عسل: حالا نوبت توعه لیا
لیا : نه بابا من لباس دارم
عسل: غلط کردی .. بدون ؟ ای نامرد
لیا: نه نه اخه من از قبل دارم
عسل : دلیل نشد میریم میخریم!
لیا: باشه فک کنم اگه قبول نکنم پای جونم وسطه
عسل: افلین خودت خوب میدونی
* بعد از خرید کردن لیا *
لیا: اوف تموم شد بلخره...آخیش
عسل: اره
لیا: امشب لخره دادشمو میبینم
عسل: اع جدی؟ مگه چند روز پیش نگفتی که دادش میاد؟
لیا: چرا اما اومد دوباره رفت... و دوباره برگشت..
عسل: چرا؟
لیا: ظاهرا یه پرونده مهمی رو جا مونده بود
عسل: اووو
لیا: اما امشب میبینیش*ذوق*
عسل: مردم از کنجکاوی... امشب میبینمتون
لیا: ؟؟؟
عسل: با داداشت جمع بستمت*خنده*
لیا: آها!
عسل: خنگ*ارام زد تو سرش*
لیا: درد داشت*خنده*
عسل: میبینمت
لیا: همچنین
*شب*
عسل: اوفف چه جیگری شدم*خوشحال*
پ.ع: اماده ای؟
عسل: بلی پدر
م.ع: بریم
* همه ی رئسای شرکت های بزرگ کره توی سالن بودن کلی خبرنگار و غیره... *
لیا: اووو چقدر ادم اینجاس
پ.ع: پدرت کجاس لیا؟
لیا: او سلام عمو
پ.ع: سلام دخترم*لبخند*
لیا: پدرم تو اون سالنه
پ.ع: ممنونم
* * * * * * *
عسل: انگار کل کره اومدن
لیا: دقیقا!
( ادمین: عسل و لیا از پشت شیشه مردم رو دید میزنن)
*2 دقیقه بعد*
(ادمین: پدر عسل و لیا رفتن رو سن برای سخنرانی)
پ.ع: از همگی خیلی متشکرم برای اینکه وارثان شرکت*** رو ببینید به اینجا امدید
پ.ل: ******************
پ.ع:****************
(ادمین: پدر عسل و لیا به مدت 10 دقیقه سخنرانی کردن )
لباس عسل: اسلاید 2
لباس لیا: اسلاید 3
لباس نامی: اسلاید 4
آهنگ پیشنهادی : SG
پ.ل: پدر/ لیا
__________________________________________________________
پ.ع: خوشحالم ... برای فردا شب یه لباس مناسب بخر
عسل: حتما!
*فردا*
عسل: *داشتم برای خودم توی پاساژ میگشتم تا لباس مورد نظرمو پیدا کنم*
لیا: انتخاب کردی؟
عسل: فک کنم اون خوب باشه؟
لیا: قشنگه... بهت میاد همونو میخریم بدووووووو*عسل رو کشید سمت مغازه*
(بعد از خرید کردن عسل)
عسل: حالا نوبت توعه لیا
لیا : نه بابا من لباس دارم
عسل: غلط کردی .. بدون ؟ ای نامرد
لیا: نه نه اخه من از قبل دارم
عسل : دلیل نشد میریم میخریم!
لیا: باشه فک کنم اگه قبول نکنم پای جونم وسطه
عسل: افلین خودت خوب میدونی
* بعد از خرید کردن لیا *
لیا: اوف تموم شد بلخره...آخیش
عسل: اره
لیا: امشب لخره دادشمو میبینم
عسل: اع جدی؟ مگه چند روز پیش نگفتی که دادش میاد؟
لیا: چرا اما اومد دوباره رفت... و دوباره برگشت..
عسل: چرا؟
لیا: ظاهرا یه پرونده مهمی رو جا مونده بود
عسل: اووو
لیا: اما امشب میبینیش*ذوق*
عسل: مردم از کنجکاوی... امشب میبینمتون
لیا: ؟؟؟
عسل: با داداشت جمع بستمت*خنده*
لیا: آها!
عسل: خنگ*ارام زد تو سرش*
لیا: درد داشت*خنده*
عسل: میبینمت
لیا: همچنین
*شب*
عسل: اوفف چه جیگری شدم*خوشحال*
پ.ع: اماده ای؟
عسل: بلی پدر
م.ع: بریم
* همه ی رئسای شرکت های بزرگ کره توی سالن بودن کلی خبرنگار و غیره... *
لیا: اووو چقدر ادم اینجاس
پ.ع: پدرت کجاس لیا؟
لیا: او سلام عمو
پ.ع: سلام دخترم*لبخند*
لیا: پدرم تو اون سالنه
پ.ع: ممنونم
* * * * * * *
عسل: انگار کل کره اومدن
لیا: دقیقا!
( ادمین: عسل و لیا از پشت شیشه مردم رو دید میزنن)
*2 دقیقه بعد*
(ادمین: پدر عسل و لیا رفتن رو سن برای سخنرانی)
پ.ع: از همگی خیلی متشکرم برای اینکه وارثان شرکت*** رو ببینید به اینجا امدید
پ.ل: ******************
پ.ع:****************
(ادمین: پدر عسل و لیا به مدت 10 دقیقه سخنرانی کردن )
لباس عسل: اسلاید 2
لباس لیا: اسلاید 3
لباس نامی: اسلاید 4
۲.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.