کازینو
ویو ات : بعد از شستن و بشور بساب و تمیز کردن اتاق جئون به سمت اتاقم رفت و وارد حموم شدم . چرا جئون انقدر عوضیه؟ چرا باعث میشه بعد از دیدنش قبلم به لرز بیفته ولی باهام مثل یه حیوون رفتار کنه ؟ الانم باید باهاش به مهمونی اون کانگ برم که هیچ شناختی ازش ندارم . اشکام دوباره دونه دونه ریخت . کف زمین سرد نشستم و سرمو تو دستام گرفتم ، امروز روز مرخصی خدمتکارا بود و من از همشون بدبختر بودم جوری که حتی پدر و مادرم نداشتم . یه عمو اومد تو زندگیم که اون الان باعث شده به این روز بیفتم . عاشق کسی بشم که دوسم نداره .:)
...
از حموم بیرون اومدم روی تخت یه لباس به رنگ سیاه رو میز بود . روی قسمت سینش چاک داشتو و روی پاش هم چاک بلند میخورد .
روی تخت یه کاغذ بود که شرایط اومدن به اونجا چیه . هه جالبه جئون اونقدر خودشو دسته بالا میبینه که برام قانون تعیین میکنه . چقدر قانوناش مزخرفه . یعنی چی که به کسی لبخند نزنم با کسی حرف نزنم به مردی نگاه نکنم مگه برده گیر آورده. ولی خب واقعا هم برده اش هستم. :)
لباس و پوشیدم موهامو بالا سرم جمع کردم . زیورالاتی که داده بودو دستم کردم . یه یاقوت سبز . حتما خیلی گرونه . بعدشم با لوازم آرایش روی میز شروع به میکاپ کردم .
وقتی که آماده شدم کفشام پوشیدمو به سمت پارکینگ رفتم .
اینجارو چقدر ماشین .،! شبیه بهشت میمونه اینجا . جئونو کنار یه فراری قرمز رنگ دیدم .
*****
تایم اسکیپ به سوی مهمونی
اوففف چقدر آدم . چقدر دخترای اینجا لباسشون بازه وای . الانه که سینه های همشون تالاپ بریزه بیرون 🤣
یهو یه مرد با کت شلوار مشکی و موهای مرتب به سمتون اومد .
کانگ : به به جئون میبینم که پارتنر زیبایی داری . خوشبختم بانو (دست اتو بوسید)
ات : ممنون (لبخند ، اروم)
یه نگاه به جئون انداختم دیدم از اعصبانیت رگ گردنش برجسته شده .
جئون : دست اتو کشیدو کنار گوشش زمزمه کرد : بهش لبخند نزن . (عصبانی )
ات : با...شه
جونگکوک منو فرستاد یه گوشه بعدش خودش رفت . روی میز نشستم و بخاطر زندگیم دوباره به فکر فرو رفتم . چه زندگیم فلاکت بار بود . چقدر بدبخت بودم . سرمو اوردم بالا تو فکرامو بپرونم که دیدم جئون داره با یه دختره با ارایش غلیظ و لباس بشدت باز خوش و بش میکنه و میخنده . دروغ چرا از حسودی داشتم میترکیدم . حالا که اینطوره منم خوب بلدم حالتو جا بیارم جئون ...
******
ادامه دارد .....
...
از حموم بیرون اومدم روی تخت یه لباس به رنگ سیاه رو میز بود . روی قسمت سینش چاک داشتو و روی پاش هم چاک بلند میخورد .
روی تخت یه کاغذ بود که شرایط اومدن به اونجا چیه . هه جالبه جئون اونقدر خودشو دسته بالا میبینه که برام قانون تعیین میکنه . چقدر قانوناش مزخرفه . یعنی چی که به کسی لبخند نزنم با کسی حرف نزنم به مردی نگاه نکنم مگه برده گیر آورده. ولی خب واقعا هم برده اش هستم. :)
لباس و پوشیدم موهامو بالا سرم جمع کردم . زیورالاتی که داده بودو دستم کردم . یه یاقوت سبز . حتما خیلی گرونه . بعدشم با لوازم آرایش روی میز شروع به میکاپ کردم .
وقتی که آماده شدم کفشام پوشیدمو به سمت پارکینگ رفتم .
اینجارو چقدر ماشین .،! شبیه بهشت میمونه اینجا . جئونو کنار یه فراری قرمز رنگ دیدم .
*****
تایم اسکیپ به سوی مهمونی
اوففف چقدر آدم . چقدر دخترای اینجا لباسشون بازه وای . الانه که سینه های همشون تالاپ بریزه بیرون 🤣
یهو یه مرد با کت شلوار مشکی و موهای مرتب به سمتون اومد .
کانگ : به به جئون میبینم که پارتنر زیبایی داری . خوشبختم بانو (دست اتو بوسید)
ات : ممنون (لبخند ، اروم)
یه نگاه به جئون انداختم دیدم از اعصبانیت رگ گردنش برجسته شده .
جئون : دست اتو کشیدو کنار گوشش زمزمه کرد : بهش لبخند نزن . (عصبانی )
ات : با...شه
جونگکوک منو فرستاد یه گوشه بعدش خودش رفت . روی میز نشستم و بخاطر زندگیم دوباره به فکر فرو رفتم . چه زندگیم فلاکت بار بود . چقدر بدبخت بودم . سرمو اوردم بالا تو فکرامو بپرونم که دیدم جئون داره با یه دختره با ارایش غلیظ و لباس بشدت باز خوش و بش میکنه و میخنده . دروغ چرا از حسودی داشتم میترکیدم . حالا که اینطوره منم خوب بلدم حالتو جا بیارم جئون ...
******
ادامه دارد .....
۴.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.