متفاوت پارت ۵
روز بعد
ویو ا/ت
از خواب بلند شدم می خواستم طلوع افتاب رو ببینم هنوز 1 ساعت تا طلوع افتاب وقت بود رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم رفتم شلوار کشی مشکی ام رو با بلوز سفیدم و جلیقه پشمیم پوشیدیم شنلمم پوشیدم ماسکمم زدم رفتم بیرون
رسیدم به دیوار پشتی قصر ( نگهبانای قصرا/ت رو میشناختن و بهش کاری نداشتن) رفتم از دیوار بالا تا رسیدم به بزرگ ترین برجک قصر رفتم بالا و نشستم روی سقفش رو به خورشید
ماسکم رو در اوردم تا هوای تازه رو استشمام کنم یک حسی بهم میگفت ماسکت رو بزن گیر میفتی ولی با خودم گفتم ولش کن کسی به جز من این بالا نمیاد که
ساعت جیبیم رو در اوردم و دیدم که نیم ساعت تا طلوع افتاب مونده
گفتم: افرین ا/ت به موقع رسیدی
که یهو..
ویو جیمین
می خواستم طلوع خورشید رو تو ایرانم ببینم او چهل دقیقه دیگه خورشید طلوع میکنه پس ده دقیقه وقت دارم بزن بریم بلند شدم رفتم دست شویی دست و صورتم رو شستم و لباس نینجام رو پوشیدم ماسکمم زدم رفتم از پنجره بیرون و رفتم رو دیوار باید حواسم باشه نگهبانا نبیننم شنیدم بزرگترین برج تو این شهر مال قصره و تو ضلع شمالی قصره پس بزن بریم به برج رسیدم ن بزرگ بود رفتم بالا یه گوشه وایسادم به نفس نفس افتادم ماسکمو در اوردم و هوای تمیز رو استشمام کردم همه چی خوب بود تا اینکه یک صدای اومد انگار یکی به خودش افتخار میکرد اما یک صدای دخترونه بود چی یک دختر این بالا امکان نداره حتما از تو برج بود رفتم سمت خورشید که یهو...
نکته: این برجی که ما میگیم سرش مثل کلاه تولده و ا/ت سمت شمال این برج بود و جیمین سمت جنوبش واسه همین همو ندیدم البته فعلاً)
ببخشید کم شد ولی یک شرط کوچولو داره
لایک ها به ۵ تا برسه و کامنت ها هم به ۵ تا
😘💋🌹♥
ویو ا/ت
از خواب بلند شدم می خواستم طلوع افتاب رو ببینم هنوز 1 ساعت تا طلوع افتاب وقت بود رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم رفتم شلوار کشی مشکی ام رو با بلوز سفیدم و جلیقه پشمیم پوشیدیم شنلمم پوشیدم ماسکمم زدم رفتم بیرون
رسیدم به دیوار پشتی قصر ( نگهبانای قصرا/ت رو میشناختن و بهش کاری نداشتن) رفتم از دیوار بالا تا رسیدم به بزرگ ترین برجک قصر رفتم بالا و نشستم روی سقفش رو به خورشید
ماسکم رو در اوردم تا هوای تازه رو استشمام کنم یک حسی بهم میگفت ماسکت رو بزن گیر میفتی ولی با خودم گفتم ولش کن کسی به جز من این بالا نمیاد که
ساعت جیبیم رو در اوردم و دیدم که نیم ساعت تا طلوع افتاب مونده
گفتم: افرین ا/ت به موقع رسیدی
که یهو..
ویو جیمین
می خواستم طلوع خورشید رو تو ایرانم ببینم او چهل دقیقه دیگه خورشید طلوع میکنه پس ده دقیقه وقت دارم بزن بریم بلند شدم رفتم دست شویی دست و صورتم رو شستم و لباس نینجام رو پوشیدم ماسکمم زدم رفتم از پنجره بیرون و رفتم رو دیوار باید حواسم باشه نگهبانا نبیننم شنیدم بزرگترین برج تو این شهر مال قصره و تو ضلع شمالی قصره پس بزن بریم به برج رسیدم ن بزرگ بود رفتم بالا یه گوشه وایسادم به نفس نفس افتادم ماسکمو در اوردم و هوای تمیز رو استشمام کردم همه چی خوب بود تا اینکه یک صدای اومد انگار یکی به خودش افتخار میکرد اما یک صدای دخترونه بود چی یک دختر این بالا امکان نداره حتما از تو برج بود رفتم سمت خورشید که یهو...
نکته: این برجی که ما میگیم سرش مثل کلاه تولده و ا/ت سمت شمال این برج بود و جیمین سمت جنوبش واسه همین همو ندیدم البته فعلاً)
ببخشید کم شد ولی یک شرط کوچولو داره
لایک ها به ۵ تا برسه و کامنت ها هم به ۵ تا
😘💋🌹♥
۲.۱k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.