23
part 23
ویو صبح از زبان ات
صبح با صدای کوک از خواب بیدار شدم و دیدم که کنارم نشسته و موهامو نوازش میکنه
+صبح بخیر
_سلام....صبح تو هم بخیر صبحونه امادست اگه میخوای بگم بیارن برات
+نه خودم میرم
_میخوای کمکت کنم
+نه فقط برو بیرون که من لباسمو عوض کنم
_همین لباست مشکلی نداره
+چون بعد از صبحونه میخوام برم بیرون و این لباس مناسب بیرون نیست زیادی بازه
_اولا شما جایی نمیرید چون خانواده تو رو سپردن به من دوما اگه این لباس بازه چرا جلوی من اینو پوشیدی فکر کردی فقط پسرای بیرون از خونه خطرناک هستن*دستای ات رو خوابوند روی تخت و رفت سمت گوشش * منم میتونم خطرناک باشم
*ات کوک رو هل داد عقب
+کوک معلوم هست چی میگی؟ حالت خوبه ؟برو بیرون میخوام لباس عوض کنم اینطور که معلومه بهتره خونه نیام*کوک دوباره روی ات خیمه میزنه
_خیلی جدی دارم بهت میگم که نمیزارم بری
+تو کی باشی که برای من تصمیم میگیری؟برو کنار میخوام برم اصلا حالت خوب نیست
_گوش کن ببین چی میگم ت.و توی این چند ماه همش با منی با من میخواب با من بلند میشی وبا من بیرون از خونه میای اگر هم ببینم بدون من از خونه بیرون رفتی خودت میدونی
+چیییی؟کوک چی میگییی این حرفا ینی چی اگه برم مثلا میخوای چیکار کنی؟اصلا کارای من به تو مربوط نیست..تو فکر کردی کی هستی تو فقط پس عموم هستی
*کوک پاهای ات رو باز میکنه و روی عضوشو دست میکشه*
_که مربوط نیست درسته؟
+ات یه سیلی به کوک میزنه و به سرعت از اونجا خارج میشه کوک هم پشت سرش راه میوفته و میره دنبال ات و سریع براید بغلش میکنه که ات دست و پا میزنه
+کوک بزارم پایین..هق....کوکییی خواه..ههقق..میکنم
که یکدفعه ات با دستش به اونجای کوک ضربه میزنه و کوک از شدت درد میوفته توی استخری که کنارشون بود
لایک کنید 7
لباسی که ات از وقتی رفته بود خونه دوستش و تا الان تنش بود
*2*
ویو صبح از زبان ات
صبح با صدای کوک از خواب بیدار شدم و دیدم که کنارم نشسته و موهامو نوازش میکنه
+صبح بخیر
_سلام....صبح تو هم بخیر صبحونه امادست اگه میخوای بگم بیارن برات
+نه خودم میرم
_میخوای کمکت کنم
+نه فقط برو بیرون که من لباسمو عوض کنم
_همین لباست مشکلی نداره
+چون بعد از صبحونه میخوام برم بیرون و این لباس مناسب بیرون نیست زیادی بازه
_اولا شما جایی نمیرید چون خانواده تو رو سپردن به من دوما اگه این لباس بازه چرا جلوی من اینو پوشیدی فکر کردی فقط پسرای بیرون از خونه خطرناک هستن*دستای ات رو خوابوند روی تخت و رفت سمت گوشش * منم میتونم خطرناک باشم
*ات کوک رو هل داد عقب
+کوک معلوم هست چی میگی؟ حالت خوبه ؟برو بیرون میخوام لباس عوض کنم اینطور که معلومه بهتره خونه نیام*کوک دوباره روی ات خیمه میزنه
_خیلی جدی دارم بهت میگم که نمیزارم بری
+تو کی باشی که برای من تصمیم میگیری؟برو کنار میخوام برم اصلا حالت خوب نیست
_گوش کن ببین چی میگم ت.و توی این چند ماه همش با منی با من میخواب با من بلند میشی وبا من بیرون از خونه میای اگر هم ببینم بدون من از خونه بیرون رفتی خودت میدونی
+چیییی؟کوک چی میگییی این حرفا ینی چی اگه برم مثلا میخوای چیکار کنی؟اصلا کارای من به تو مربوط نیست..تو فکر کردی کی هستی تو فقط پس عموم هستی
*کوک پاهای ات رو باز میکنه و روی عضوشو دست میکشه*
_که مربوط نیست درسته؟
+ات یه سیلی به کوک میزنه و به سرعت از اونجا خارج میشه کوک هم پشت سرش راه میوفته و میره دنبال ات و سریع براید بغلش میکنه که ات دست و پا میزنه
+کوک بزارم پایین..هق....کوکییی خواه..ههقق..میکنم
که یکدفعه ات با دستش به اونجای کوک ضربه میزنه و کوک از شدت درد میوفته توی استخری که کنارشون بود
لایک کنید 7
لباسی که ات از وقتی رفته بود خونه دوستش و تا الان تنش بود
*2*
۴.۷k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.