دبیرستان پر دردسر۵
صبح
ویوی ات
صبح که از خواب بیدار شدم سرم یکم درد میکرد ولی اهمیتی ندادم نرفتم یه حمومِ ۱۰مینی گرفتم بعد لباس ورزشیمو پوشیدم و داشتم که میرفتم از درِ خونه بیرون لونا که تازه از خواب بیدار شده بود گفت کجا میری؟
منم گفتم:میرم باشگاه ۱ساعت تمرین کنم بعدش برمیگردم بیایم بریم مدرسه
اونم گفت:باشه
منم رفتم تو حیاط و پشت خونه یه سوییت بزرگ بود که اونجا وسایل ورزشی بود رفتم یه ساعت تمرین کردم بعد اومدم خونه رفتم دوباره یه دوشِ سریع گرفتم و اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم رفتم پایین دیدم لونا نیست رفتم در اتاقشو زدم جواب نداد رفتم تو دیدم خوابه بعد با هزار زور و بدبختی بلندش کردم لباسشو تنش کرد منم رفتم پایین دیدم آجوما صبحونه درست کرده گفتم:مرسی اجوما.
اجوما هم گفت:خواهش میکنم عزیزم.بعد از اینکه اجوما رفت لونا اومد پایین دیدم موهاشو مثل من از بالا گوجه ای کرده گفتم:بیا دیدی موهامون هم ست شد اونم گفت:اره خیلی قشنگ شدن.بعد از اینکه صبحانه هامونو خوردیم به لونا گفتم:لونا بریم؟بعد گفت:بریم رفتیم پارکینگ خونه گفتم لونا با چی بریم؟لونا که از کولکسیوت ماشین و موتورام دهنش باز مونده بود گفت:با یه چیز باحال بریم! گفتم:یعنی با موتور؟ گفت:اره
بعد از اینکه لونا به موتور انتخاب کرد سوار شدیمو من با سرعت بالا رفتم دم مدرسه
ویو کوک
دیشب بعد از اینکه ات و دوستش رفتن یکم دیگه با بچه ها خوردیم پاشدیم بریم خونه هامون که من به جیمین و شوگا گفتم: میخاین بریم خونه ی ما؟
اونا هم بدونه تعارف قبول کردن رفتیم و تا رسیدیم خوابیدیم صبح که بیدار شدم بچه ها رو هم بیدار کردم داشتیم همه باهم میرفتیم که یه موتور که از فورمشون معلوم بود از دبیرستان مان و دخترن ازمون جلو زدم و رفتن تهیونگ گفت:میدونی من از دخترای موتور سوار خوشم میاد یه جذبه ی خاصی دارند!
جیمین هم حرفشو تایید کرد و رسیدیم مدرسه و تا داشتیم درو باز میکردیم که بریم دخترانه دیدم وقتی موتورشون در آوردن دیدم ات با دوستشن تهیونگ گفت: اِ ات اومد !
جیمین هم تا اسم ات رو شنید برگشت و نگاهش کرد و گفت:این دختره خیلی برام آشناس.شوگا گفت ول کنید الان زنگ میخوره بریم سره کلاس
ما از قبل هماهنگ کرده بودیم که شوگا و جیمین بیان تو کلاس ما
رفتیم تو کلاس که ات و لونا دوستش رو دیدیم که دارن باهم عکس میندازن و ات تا منو دید یه چشم قره بهم رفت و برگشت به سمت لونا و باهم حرف زدن استاد که اومد سره کلاس ات خوابید استاد هم دید ولی هیچی بهش نگفت یوری با خودشیرینی گفت:استاد ات خوابه باید بلندش کنید و بعدش هم تنبیه. استاد گفت:خودم میدونم چیکار کنم لازم نیست تو به من بگی یوری! یوری هم که خجالت زده شده بود گفت:ولی استاد کسی نباید سره کلاس بخوابه.استاد:عزیزم خانمِ ات اگه بخوان میتونن بخوابن ولی این درمورد شما صدق نمیکنه اگرم حرفه مزخرفه دیگه ای نداری من درسمو ادامه بدم!😡
یوری هم گفت:نه استاد حرفی ندارم.
من و تهیونگ از خنده روده بور شده بودیم استاد گفت:راستی بچه ها امروز ۲تا دانش اموزه جدید داریم . تا استاد اینو گفت ات سرشو آورد بالا.ایتاد گفت لطفا بیاین و خودتونو معرفی کنید بچه ها رفت و خودشونو معرفی کردن جیمین که خودشو معرفی کرد چشمای ات از حدقه زده بود بیرون موندم چرا اینجوری نگاه میکرد،جیمین که داشت بچه ها رو نگاه میکرد تا ات رو دید اونم چشماش از حدقه زدن بیرون موندم چرا امروز چشمای همه از حدقه میزنه بیرون بعد از اینکه کلاس تموم شد ات سریع پرید بقله میزِ جیمین و گفت جیمینا خودتی؟جیمینا گفت اره بعد همو بقل کردن و ات بغض کرده بود و با خنده گفت :جیمینااا 🥺 خیلی بی معرفتی. جیمینم گفت میدونم ببخشید.منم داشتم حرص میخوردم که چرا اینا از هم جدا نمیشن
و تمام یه توضیحی من درباره رابطه ی جیمین و ات بگم اونا از بچگی باهم دوسته خوانوادگی بودن یعنی بابای جیمینم مافیاست بعد اینا که باهم دوست میشن جیمین میره خارج به زوره پدرش و بعده ۴ سال الان برگشته
خب
۱:لباس ورزشی ات
۲:موتوره ات
۳:مدل موی ات و لونا
۴:ماشین کوک
شرط ها:
شرط ها پارت ۳
آنیو❤️❤️❤️❤️❤️
ویوی ات
صبح که از خواب بیدار شدم سرم یکم درد میکرد ولی اهمیتی ندادم نرفتم یه حمومِ ۱۰مینی گرفتم بعد لباس ورزشیمو پوشیدم و داشتم که میرفتم از درِ خونه بیرون لونا که تازه از خواب بیدار شده بود گفت کجا میری؟
منم گفتم:میرم باشگاه ۱ساعت تمرین کنم بعدش برمیگردم بیایم بریم مدرسه
اونم گفت:باشه
منم رفتم تو حیاط و پشت خونه یه سوییت بزرگ بود که اونجا وسایل ورزشی بود رفتم یه ساعت تمرین کردم بعد اومدم خونه رفتم دوباره یه دوشِ سریع گرفتم و اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم رفتم پایین دیدم لونا نیست رفتم در اتاقشو زدم جواب نداد رفتم تو دیدم خوابه بعد با هزار زور و بدبختی بلندش کردم لباسشو تنش کرد منم رفتم پایین دیدم آجوما صبحونه درست کرده گفتم:مرسی اجوما.
اجوما هم گفت:خواهش میکنم عزیزم.بعد از اینکه اجوما رفت لونا اومد پایین دیدم موهاشو مثل من از بالا گوجه ای کرده گفتم:بیا دیدی موهامون هم ست شد اونم گفت:اره خیلی قشنگ شدن.بعد از اینکه صبحانه هامونو خوردیم به لونا گفتم:لونا بریم؟بعد گفت:بریم رفتیم پارکینگ خونه گفتم لونا با چی بریم؟لونا که از کولکسیوت ماشین و موتورام دهنش باز مونده بود گفت:با یه چیز باحال بریم! گفتم:یعنی با موتور؟ گفت:اره
بعد از اینکه لونا به موتور انتخاب کرد سوار شدیمو من با سرعت بالا رفتم دم مدرسه
ویو کوک
دیشب بعد از اینکه ات و دوستش رفتن یکم دیگه با بچه ها خوردیم پاشدیم بریم خونه هامون که من به جیمین و شوگا گفتم: میخاین بریم خونه ی ما؟
اونا هم بدونه تعارف قبول کردن رفتیم و تا رسیدیم خوابیدیم صبح که بیدار شدم بچه ها رو هم بیدار کردم داشتیم همه باهم میرفتیم که یه موتور که از فورمشون معلوم بود از دبیرستان مان و دخترن ازمون جلو زدم و رفتن تهیونگ گفت:میدونی من از دخترای موتور سوار خوشم میاد یه جذبه ی خاصی دارند!
جیمین هم حرفشو تایید کرد و رسیدیم مدرسه و تا داشتیم درو باز میکردیم که بریم دخترانه دیدم وقتی موتورشون در آوردن دیدم ات با دوستشن تهیونگ گفت: اِ ات اومد !
جیمین هم تا اسم ات رو شنید برگشت و نگاهش کرد و گفت:این دختره خیلی برام آشناس.شوگا گفت ول کنید الان زنگ میخوره بریم سره کلاس
ما از قبل هماهنگ کرده بودیم که شوگا و جیمین بیان تو کلاس ما
رفتیم تو کلاس که ات و لونا دوستش رو دیدیم که دارن باهم عکس میندازن و ات تا منو دید یه چشم قره بهم رفت و برگشت به سمت لونا و باهم حرف زدن استاد که اومد سره کلاس ات خوابید استاد هم دید ولی هیچی بهش نگفت یوری با خودشیرینی گفت:استاد ات خوابه باید بلندش کنید و بعدش هم تنبیه. استاد گفت:خودم میدونم چیکار کنم لازم نیست تو به من بگی یوری! یوری هم که خجالت زده شده بود گفت:ولی استاد کسی نباید سره کلاس بخوابه.استاد:عزیزم خانمِ ات اگه بخوان میتونن بخوابن ولی این درمورد شما صدق نمیکنه اگرم حرفه مزخرفه دیگه ای نداری من درسمو ادامه بدم!😡
یوری هم گفت:نه استاد حرفی ندارم.
من و تهیونگ از خنده روده بور شده بودیم استاد گفت:راستی بچه ها امروز ۲تا دانش اموزه جدید داریم . تا استاد اینو گفت ات سرشو آورد بالا.ایتاد گفت لطفا بیاین و خودتونو معرفی کنید بچه ها رفت و خودشونو معرفی کردن جیمین که خودشو معرفی کرد چشمای ات از حدقه زده بود بیرون موندم چرا اینجوری نگاه میکرد،جیمین که داشت بچه ها رو نگاه میکرد تا ات رو دید اونم چشماش از حدقه زدن بیرون موندم چرا امروز چشمای همه از حدقه میزنه بیرون بعد از اینکه کلاس تموم شد ات سریع پرید بقله میزِ جیمین و گفت جیمینا خودتی؟جیمینا گفت اره بعد همو بقل کردن و ات بغض کرده بود و با خنده گفت :جیمینااا 🥺 خیلی بی معرفتی. جیمینم گفت میدونم ببخشید.منم داشتم حرص میخوردم که چرا اینا از هم جدا نمیشن
و تمام یه توضیحی من درباره رابطه ی جیمین و ات بگم اونا از بچگی باهم دوسته خوانوادگی بودن یعنی بابای جیمینم مافیاست بعد اینا که باهم دوست میشن جیمین میره خارج به زوره پدرش و بعده ۴ سال الان برگشته
خب
۱:لباس ورزشی ات
۲:موتوره ات
۳:مدل موی ات و لونا
۴:ماشین کوک
شرط ها:
شرط ها پارت ۳
آنیو❤️❤️❤️❤️❤️
۷.۷k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.