ازدواج اجباری پارت 14
بعد چند دقیقه
یوار_ چشمت باز کن
ات_ وای خدارشکر تموم شد رفتم چمشامو باز کردم
بعد یوار بهم این اینی دادهه داشتم مژه هامو میدمم قشنگ شد بودن همین چیزی که بهش گفتم انجام
ات_ چیزیه خانوم یوار مرسی همون چیزی که من میخاستم در اوردین خیلی ممنون
یوار_ قابلتو نداره خانوم ات شماها کاشت ناخن هم داشتین؟
ات_ اره
یوار _ بیاین شمارو راهنمایی کنم
ات_ چشم مرسی یوار منو برد یک اتاق دیگی اونجا خیلی شلوغ بود ای چهارتا کاشت ناخن بودن
یوار بم گفت برم پیش اون یکی که اسمش انیو هستش
ات_ سلام من کیم ات هستم نوبت برا کاشت ناخن گرفت بودم
انیو_ بله بله من منتظر شما بودم بیا اینجا بشین
ات_ با لبخند چشم
انیو _ طراحی ماور نظر دارین
ات_ اره ای چندتا عکس ناخن بهش نشون دادم اونم نظر داد یکرو انتخاب کردیم
بعد چند ساعت تموم شد
خیلیی خوشگل شد بودن ناخنممممم با ذوق
رفتم حساب کردم
بعدش ای تاکسی گرفتم داشتم تو راه خونه میرفتم سوپر مارکت دیدیم به اقای راننده گفتم یکم اینجا پیاید میخام شم ای چند چیز بگرم بعد میام منتظرم باشین
راننده_ چشم
ات رفتم داخل چیز های که میخامم گرفتم ای کسی چشممم و گرفت بود انگار شبیه جونگکوک بود یکم رفتم جلو تر دیدم جونگکوک با یک دختر دیدی تو سوپر مارکت نشسته بودن جونگکوک یعنی دوست دختر داره؟ تعجب کرد بودم نمیدوستم باید چکار کنم برا همین زود از سوپر مارکت زدم بیرون سوار ماشین شدم به راننده گرفتم زود تررر حرکت کن
قلبم درد گرفت اشکم خودشون تنهای داشت زاری میشدن من احمق باش که داشتم به ایند منو اون فکر میکردم اشکمو پاک کردم به خودم اومدم معلومه ازدواج ما از رو عشق نبود از اجباری بود علیکی برا خودم ای دنیای میساختم
بعد چنددقیقه رسیدم خونه پول تاکسی دادم رفتم داخل همه جم شد بودن فامیل هامم همشون بودن چخبر شده این چرا اینجان به یک یک سلام میکردم از پس که همشون اومدن
بعد رفتم پیش مامانم بهش گفتم اینجا چخبر
مامان ا _ چته دختر همه اومدن برا عروسیت
ات_ تو ذهنش عروسیم هعیی من میخام برم تو اتاقم
مامان ا_ چیز برو اماده شو یکم دیگ میخایم بریم
ات _ باشه
یوار_ چشمت باز کن
ات_ وای خدارشکر تموم شد رفتم چمشامو باز کردم
بعد یوار بهم این اینی دادهه داشتم مژه هامو میدمم قشنگ شد بودن همین چیزی که بهش گفتم انجام
ات_ چیزیه خانوم یوار مرسی همون چیزی که من میخاستم در اوردین خیلی ممنون
یوار_ قابلتو نداره خانوم ات شماها کاشت ناخن هم داشتین؟
ات_ اره
یوار _ بیاین شمارو راهنمایی کنم
ات_ چشم مرسی یوار منو برد یک اتاق دیگی اونجا خیلی شلوغ بود ای چهارتا کاشت ناخن بودن
یوار بم گفت برم پیش اون یکی که اسمش انیو هستش
ات_ سلام من کیم ات هستم نوبت برا کاشت ناخن گرفت بودم
انیو_ بله بله من منتظر شما بودم بیا اینجا بشین
ات_ با لبخند چشم
انیو _ طراحی ماور نظر دارین
ات_ اره ای چندتا عکس ناخن بهش نشون دادم اونم نظر داد یکرو انتخاب کردیم
بعد چند ساعت تموم شد
خیلیی خوشگل شد بودن ناخنممممم با ذوق
رفتم حساب کردم
بعدش ای تاکسی گرفتم داشتم تو راه خونه میرفتم سوپر مارکت دیدیم به اقای راننده گفتم یکم اینجا پیاید میخام شم ای چند چیز بگرم بعد میام منتظرم باشین
راننده_ چشم
ات رفتم داخل چیز های که میخامم گرفتم ای کسی چشممم و گرفت بود انگار شبیه جونگکوک بود یکم رفتم جلو تر دیدم جونگکوک با یک دختر دیدی تو سوپر مارکت نشسته بودن جونگکوک یعنی دوست دختر داره؟ تعجب کرد بودم نمیدوستم باید چکار کنم برا همین زود از سوپر مارکت زدم بیرون سوار ماشین شدم به راننده گرفتم زود تررر حرکت کن
قلبم درد گرفت اشکم خودشون تنهای داشت زاری میشدن من احمق باش که داشتم به ایند منو اون فکر میکردم اشکمو پاک کردم به خودم اومدم معلومه ازدواج ما از رو عشق نبود از اجباری بود علیکی برا خودم ای دنیای میساختم
بعد چنددقیقه رسیدم خونه پول تاکسی دادم رفتم داخل همه جم شد بودن فامیل هامم همشون بودن چخبر شده این چرا اینجان به یک یک سلام میکردم از پس که همشون اومدن
بعد رفتم پیش مامانم بهش گفتم اینجا چخبر
مامان ا _ چته دختر همه اومدن برا عروسیت
ات_ تو ذهنش عروسیم هعیی من میخام برم تو اتاقم
مامان ا_ چیز برو اماده شو یکم دیگ میخایم بریم
ات _ باشه
۳.۸k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.