پارت2
«love again» <br>
تهیونگ: <br>
حاضر شدم تقریبا پنج دقیقه دیگه ماشین برام فرستاده میشه<br>
خیلی استرس دارم با محیط اونجا اشنا نیستمو کنی میترسم <br>
جیمین: عزیزم نگران هیچی نباش مطمئنم که قبول میشی! <br>
+ممنونم جیمی باشه <br>
ماشین رسید سوار شدم تقریبا نیم ساعت تو راه بودیم رسیدیم به یه شرکت خیلیی بزرگ از بیرون بسیار شیک بود مثل قصر بود استرسم بیشتر شد رفتم داخل<br>
مردی به نام لئو که با ماشین من رو اورد من رو برد سمت یک خانم<br>
لئو: خانم کایا ایشون کارمند جدید هستن به اقای مدیر خبر بدین اومدن! <br>
کایا: چشم <br>
خب اقایه؟ <br>
+ک.. کیم تهیونگ هستم! <br>
کایا: خوش بختم خب عاقای کیم تهیونگ این فرم رو پر کنید تا من به اقای جئون زنگ بزنم! <br>
تویه دلم گفتم: جئونن؟؟؟؟؟؟ ی.. ینی<br>
نه نههه هر جئونی جونگکوک نیست! <br>
فرم رو پر کردم و دادم به خانم کایا<br>
کایا: خب ممنونم اقای لئو لطفا ببرینشون سمت اتاق مدیر <br>
لئو: بله چشم<br>
اروم باهاش به سمت دفترش رفتیم<br>
در رو زدن<br>
به صدایه آشنایی <br>
که میگفت: بیا داخل<br>
در رو باز کردم<br>
تنها بودم تویه دفترش<br>
پشت به در وایستاده بود<br>
بویه عطری خیلی آشنا به دماغم خورد<br>
وقتی برگشت<br>
تویه جاهام خشک شدم ن... نه...... نههههههه.. نههههه چ... چرا نه نهههههه<br>
اون اون اینجا چیکار میکرد... نهههه هنوزم همونجوریه نهههه<br>
با دیدنه اون و دیدن من توسط اون دوتامون چشم هامون درشت شد<br>
کوک جوری رفتار کرد که انگار من رو نمیشناسه<br>
ویو کوک<br>
وارد اتاق که شد یه بویه عجیب و اشنایی اومد وقتی دیدم تهیونگه خیلی خوشحال شدم اما انگار انگار اون بدش میومد نمیدونم ولی اون اینجا چیکار میکرد اون هنوزم همونجوری کیوته<br>
پایان ویو کوک<br>
_بشین<br>
با استرسی که داشت تویه بدنم پیتزا میخورد نشستم رویه کاناپه <br>
_من.. <br>
وسط حرفش پریدم<br>
+جئون جونگکوک هستین بنده هم کیم تهیونگ هستم و از اشنایی با شما خوشبختم! <br>
جونگکوک لبخندی زد که دوباره حس لعنتیم بهش قوی تر شد<br>
_خوبه خوشبختم اقای کیم<br>
+همینطوره<br>
_خب شما منشیه بنده هستین کارتون از امروز شروع میشه<br>
اتاق من رو بهم نشون دادن وقتی رفتم داخل کلی سوال داشتم +اگه بخواد باز اذیتم کنه اگه بخواد باز منو عاشق خودش کنه بهتره استفا بدم نه؟ نههه نمیدونم دارم گیج میشم<br>
ویو کوک<br>
ادامه دارد..
تهیونگ: <br>
حاضر شدم تقریبا پنج دقیقه دیگه ماشین برام فرستاده میشه<br>
خیلی استرس دارم با محیط اونجا اشنا نیستمو کنی میترسم <br>
جیمین: عزیزم نگران هیچی نباش مطمئنم که قبول میشی! <br>
+ممنونم جیمی باشه <br>
ماشین رسید سوار شدم تقریبا نیم ساعت تو راه بودیم رسیدیم به یه شرکت خیلیی بزرگ از بیرون بسیار شیک بود مثل قصر بود استرسم بیشتر شد رفتم داخل<br>
مردی به نام لئو که با ماشین من رو اورد من رو برد سمت یک خانم<br>
لئو: خانم کایا ایشون کارمند جدید هستن به اقای مدیر خبر بدین اومدن! <br>
کایا: چشم <br>
خب اقایه؟ <br>
+ک.. کیم تهیونگ هستم! <br>
کایا: خوش بختم خب عاقای کیم تهیونگ این فرم رو پر کنید تا من به اقای جئون زنگ بزنم! <br>
تویه دلم گفتم: جئونن؟؟؟؟؟؟ ی.. ینی<br>
نه نههه هر جئونی جونگکوک نیست! <br>
فرم رو پر کردم و دادم به خانم کایا<br>
کایا: خب ممنونم اقای لئو لطفا ببرینشون سمت اتاق مدیر <br>
لئو: بله چشم<br>
اروم باهاش به سمت دفترش رفتیم<br>
در رو زدن<br>
به صدایه آشنایی <br>
که میگفت: بیا داخل<br>
در رو باز کردم<br>
تنها بودم تویه دفترش<br>
پشت به در وایستاده بود<br>
بویه عطری خیلی آشنا به دماغم خورد<br>
وقتی برگشت<br>
تویه جاهام خشک شدم ن... نه...... نههههههه.. نههههه چ... چرا نه نهههههه<br>
اون اون اینجا چیکار میکرد... نهههه هنوزم همونجوریه نهههه<br>
با دیدنه اون و دیدن من توسط اون دوتامون چشم هامون درشت شد<br>
کوک جوری رفتار کرد که انگار من رو نمیشناسه<br>
ویو کوک<br>
وارد اتاق که شد یه بویه عجیب و اشنایی اومد وقتی دیدم تهیونگه خیلی خوشحال شدم اما انگار انگار اون بدش میومد نمیدونم ولی اون اینجا چیکار میکرد اون هنوزم همونجوری کیوته<br>
پایان ویو کوک<br>
_بشین<br>
با استرسی که داشت تویه بدنم پیتزا میخورد نشستم رویه کاناپه <br>
_من.. <br>
وسط حرفش پریدم<br>
+جئون جونگکوک هستین بنده هم کیم تهیونگ هستم و از اشنایی با شما خوشبختم! <br>
جونگکوک لبخندی زد که دوباره حس لعنتیم بهش قوی تر شد<br>
_خوبه خوشبختم اقای کیم<br>
+همینطوره<br>
_خب شما منشیه بنده هستین کارتون از امروز شروع میشه<br>
اتاق من رو بهم نشون دادن وقتی رفتم داخل کلی سوال داشتم +اگه بخواد باز اذیتم کنه اگه بخواد باز منو عاشق خودش کنه بهتره استفا بدم نه؟ نههه نمیدونم دارم گیج میشم<br>
ویو کوک<br>
ادامه دارد..
۴.۹k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.