فیک تهیونگ...
ته ته به عنوان داداشت
-اومد بی هوا سرشو گذاشت روی شونمو گفت : خوبی ؟
خندیدم و گفتم عادت داری عین جن ظاهر میشیا
غرولند کنان گف تو که همش از ما فرار میکنی ، دیگه مجبورم عین جن بیام سر وقتت
خندیدم
خندید.
+ نگفتی بهم ؛ خوبی ؟
- اره خوبم.
+ دروغ میگی بازم
نگاش کردیمو و گفتم :
اون روزی رو یادته که ماگ صورتیت که از دستت افتاد و شکست .. و کف اشپزخونه رو از تیکه هاش پر کرد ؛ و تو سعی در جمع کردن تیکه هاش داشتی
تا مامان نفهمه ، تو با اون سن کمت حتی سعی کردی ک تیکه هاش رو بچسبونی اما فقد دستات رو زخم و زیلی کردی ..
الان جسم و روحم
شبیه اون ماگه شده. تیکه تیکه شدم ؛ سعی کردم
تیکه هاش رو جمع کنم وبچسبونمش ولی ؛ من به اندازهی کافی دستام زخمی بود .. دیگ نمیتونستم .. فقد اروم خورده شیشه هام رو هول دادم زیر کابینت و فرار کردم. فرار....(:♡
ته ته به عنوان داداشت
-اومد بی هوا سرشو گذاشت روی شونمو گفت : خوبی ؟
خندیدم و گفتم عادت داری عین جن ظاهر میشیا
غرولند کنان گف تو که همش از ما فرار میکنی ، دیگه مجبورم عین جن بیام سر وقتت
خندیدم
خندید.
+ نگفتی بهم ؛ خوبی ؟
- اره خوبم.
+ دروغ میگی بازم
نگاش کردیمو و گفتم :
اون روزی رو یادته که ماگ صورتیت که از دستت افتاد و شکست .. و کف اشپزخونه رو از تیکه هاش پر کرد ؛ و تو سعی در جمع کردن تیکه هاش داشتی
تا مامان نفهمه ، تو با اون سن کمت حتی سعی کردی ک تیکه هاش رو بچسبونی اما فقد دستات رو زخم و زیلی کردی ..
الان جسم و روحم
شبیه اون ماگه شده. تیکه تیکه شدم ؛ سعی کردم
تیکه هاش رو جمع کنم وبچسبونمش ولی ؛ من به اندازهی کافی دستام زخمی بود .. دیگ نمیتونستم .. فقد اروم خورده شیشه هام رو هول دادم زیر کابینت و فرار کردم. فرار....(:♡
۸.۸k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.