گربه شاهزاده پارت ۸ بخش ۱
* فلش بک
ادمین ویو :
یونگی پسری بود که از بچگی زندگی کردن به عنوان یه شاهزاده رو دوست نداشت
همیشه پنهانی لباش مبدل میپوشید و بین مردم ظاهر میشد
در حدی که مردم اصلا از دیدن یه شاهزاده توی بازار و این جور جاها تعجب نمیکردند
اون همیشه آرزو داشت یه فرد عادی باشه
چون اینجوری میتونست خودش سرنوشتش رو به دست بگیره و راه خودشو بره
اما به عنوان یه شاهزاده نمیتونست
از زمان تولدش تا آخر عمرش همه چیزش مشخص بود
اما برعکس خودش برادر کوچیکی داشت که عاشق زندگی اش بود
با این حال یونگی خیلی برادرش رو دوست داشت
و اما ...
یونگی وقتی بچه بود یه همبازی هم داشت !
ندیمه ای توی عمارتشون زندگی میکرد که سالها برای خاندانشون خدمت کرده بود و کاملا قابل اعتماد ملکه و شاه بود
اون ندیمه دختری به اسم یوریم داشت که همسن برادر یونگی بود
اون دختر همبازی یون جه و یونگی بود
اما وقتی یونگی ۱۸ ساله شد عاشق اون دختر شد !
یعنی وقتی اون دختر ۱۶ ساله بود !
دو سال عشق بی اندازه اش رو مخفی کرد
عشقی که روز به روز بیشتر میشد !
یه روز که مطمئن شد زمان خوبیه تصمیم گرفت بهش اعتراف کنه !
خونه اون ندیمه دقیقا کنار دیوار حیاط بود
دیواره حیاط تقریبا بلند بود
یونگی از سنگ بزرگی بالا رفت و به حیاط کوچیک خونه اونها نگاه کرد
یوریم مثل همیشه توی حیاط بود و لباس میدوخت
🐱 یوریما
🦄 یونگیی
یوریم با دیدنش سریع به سمتش دوید و روی سنگی وایساد که قدش برسه
🐱 دلم برات تنگ شده بود کجا بودی
🦄 منم همینطور
🐱 میخواستم یه چیزی بهت بگم
🦄 چیو ؟
🐱 بی مقدمه بگم
🐱 من عاشقتم !
یوریم توی شک فرو رفت
🦄 واقعاا؟
🐱 هیس یواش
🐱 آره واقعا عاشقتم حدود دوساله
🦄 واقعاا ؟
🦄 خب .... یونگی
🐱 چیه ؟
🦄 منم عاشقتم 😍 ( اه اه اههه چندشش )
یونگی خیلی ذوق کرد
🐱 پس دیگه منو دوست خودت نبین باشه ؟
🦄 باشه
اونا سه سال همینطور با هم تو رابطه بودند
تا روزی که دیگه چرخ روزگار براشون نچرخید و پادشاه مین فوت کرد
ملکه میخواست یونگی رو جانشین پادشاه کنه
و همچنین نیاز به صلح برای به قدرت رسیدن داشتند
پس ملکه تصمیم گرفت که یونگی با جانگ هویون ازدواج کنه
🐱 مادر حالت خوبه ؟ من عمرا با اون عوضی ازدواج نمیکنم
ملکه : ما برای به قدرت رسیدن به ازدواجت نیاز داریم ! برای پدرت نیاز به جانشین داریم
🐱 من هان یوریم رو دوست دارم !
سر همون موضوع کلی با مادرش دعوا کرد
در هیچ حالت نمیخواست با هویون ازدواج کنه
پس تصمیم گرفت فرار کنه !
ادمین ویو :
یونگی پسری بود که از بچگی زندگی کردن به عنوان یه شاهزاده رو دوست نداشت
همیشه پنهانی لباش مبدل میپوشید و بین مردم ظاهر میشد
در حدی که مردم اصلا از دیدن یه شاهزاده توی بازار و این جور جاها تعجب نمیکردند
اون همیشه آرزو داشت یه فرد عادی باشه
چون اینجوری میتونست خودش سرنوشتش رو به دست بگیره و راه خودشو بره
اما به عنوان یه شاهزاده نمیتونست
از زمان تولدش تا آخر عمرش همه چیزش مشخص بود
اما برعکس خودش برادر کوچیکی داشت که عاشق زندگی اش بود
با این حال یونگی خیلی برادرش رو دوست داشت
و اما ...
یونگی وقتی بچه بود یه همبازی هم داشت !
ندیمه ای توی عمارتشون زندگی میکرد که سالها برای خاندانشون خدمت کرده بود و کاملا قابل اعتماد ملکه و شاه بود
اون ندیمه دختری به اسم یوریم داشت که همسن برادر یونگی بود
اون دختر همبازی یون جه و یونگی بود
اما وقتی یونگی ۱۸ ساله شد عاشق اون دختر شد !
یعنی وقتی اون دختر ۱۶ ساله بود !
دو سال عشق بی اندازه اش رو مخفی کرد
عشقی که روز به روز بیشتر میشد !
یه روز که مطمئن شد زمان خوبیه تصمیم گرفت بهش اعتراف کنه !
خونه اون ندیمه دقیقا کنار دیوار حیاط بود
دیواره حیاط تقریبا بلند بود
یونگی از سنگ بزرگی بالا رفت و به حیاط کوچیک خونه اونها نگاه کرد
یوریم مثل همیشه توی حیاط بود و لباس میدوخت
🐱 یوریما
🦄 یونگیی
یوریم با دیدنش سریع به سمتش دوید و روی سنگی وایساد که قدش برسه
🐱 دلم برات تنگ شده بود کجا بودی
🦄 منم همینطور
🐱 میخواستم یه چیزی بهت بگم
🦄 چیو ؟
🐱 بی مقدمه بگم
🐱 من عاشقتم !
یوریم توی شک فرو رفت
🦄 واقعاا؟
🐱 هیس یواش
🐱 آره واقعا عاشقتم حدود دوساله
🦄 واقعاا ؟
🦄 خب .... یونگی
🐱 چیه ؟
🦄 منم عاشقتم 😍 ( اه اه اههه چندشش )
یونگی خیلی ذوق کرد
🐱 پس دیگه منو دوست خودت نبین باشه ؟
🦄 باشه
اونا سه سال همینطور با هم تو رابطه بودند
تا روزی که دیگه چرخ روزگار براشون نچرخید و پادشاه مین فوت کرد
ملکه میخواست یونگی رو جانشین پادشاه کنه
و همچنین نیاز به صلح برای به قدرت رسیدن داشتند
پس ملکه تصمیم گرفت که یونگی با جانگ هویون ازدواج کنه
🐱 مادر حالت خوبه ؟ من عمرا با اون عوضی ازدواج نمیکنم
ملکه : ما برای به قدرت رسیدن به ازدواجت نیاز داریم ! برای پدرت نیاز به جانشین داریم
🐱 من هان یوریم رو دوست دارم !
سر همون موضوع کلی با مادرش دعوا کرد
در هیچ حالت نمیخواست با هویون ازدواج کنه
پس تصمیم گرفت فرار کنه !
۱۰.۹k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.