کسی که زندگیم و از این رو به اون رو کرد
کسی که زندگیم و از این رو به اون رو کرد
Part16
جونگ هون ویو
بعد از چند دقیقه خدمتکاران اومدن و کلی خوراکیای خوشمزه برای ات اوردن
وقتی که همه ی خوراکیارو روی میز چیدن از اتاق بیرون رفتن
چشمای ات خیلی بیحال بودن
انگار داشت فشار زیادی رو تحمل میکرد..
دست بکار شدم و رفتم سراغ خوراکیا
ات یه گوشه بیحال دراز کشیده بود و با اون دو تا الماسای کوچولوش بهم نگاه میکرد...
اوووم اول از همه رفتم سراغ کیک..
یه کیک توت فرنگی خوشمزه
یه تیکه از کیکو بریدم و روی بشقاب گذاشتم
بعد رفتم نزدیک ات و با چنگال کیکو تیکه تیکه کردم و بعد یک تیکه ی کیکو داخل دهن ات گذاشتم...
ات خیلی آروم کیکو میجوید..
بعد از اینکه کیکو قورت داد یک تیکه ی دیگه بهش دادم...
*بعد از چند دقیقه
خب الان دیگه تیکه های کیکو کامل خورده بود..
حالا نوبت چی بود؟..
اووم اره
یه لیوان برداشتم و داخلش شیر ریختم
داخل لیوان نی گذاشتم و جلوی صورت ات گرفتمش
خیلی بی جون دهنشو باز کرد و نی رو گذاشت داخل دهنش
خیلی آروم از نی شیر میخورد ولی خب بازم خوب بود...
*بعد از 20 دقیقه
ات کلی خوراکی خورده بود اما خب هنوزم حال چندان خوبی نداشت...
واقعا نگران عروسک کوچولوم بودم
نکنه دیگه هیچوقت انرژی نداشته باشه؟...
همیشه بیحال و بی جون باشه؟...
نه
نه
نه
اینجوری نمیشه...
عروسک کوچولوم خوب میشه میدونم...
فقط نیاز به استراحت داره
فقط همین
تو همین خیالات بودم که یهو صدایی شنیدم...
Part16
جونگ هون ویو
بعد از چند دقیقه خدمتکاران اومدن و کلی خوراکیای خوشمزه برای ات اوردن
وقتی که همه ی خوراکیارو روی میز چیدن از اتاق بیرون رفتن
چشمای ات خیلی بیحال بودن
انگار داشت فشار زیادی رو تحمل میکرد..
دست بکار شدم و رفتم سراغ خوراکیا
ات یه گوشه بیحال دراز کشیده بود و با اون دو تا الماسای کوچولوش بهم نگاه میکرد...
اوووم اول از همه رفتم سراغ کیک..
یه کیک توت فرنگی خوشمزه
یه تیکه از کیکو بریدم و روی بشقاب گذاشتم
بعد رفتم نزدیک ات و با چنگال کیکو تیکه تیکه کردم و بعد یک تیکه ی کیکو داخل دهن ات گذاشتم...
ات خیلی آروم کیکو میجوید..
بعد از اینکه کیکو قورت داد یک تیکه ی دیگه بهش دادم...
*بعد از چند دقیقه
خب الان دیگه تیکه های کیکو کامل خورده بود..
حالا نوبت چی بود؟..
اووم اره
یه لیوان برداشتم و داخلش شیر ریختم
داخل لیوان نی گذاشتم و جلوی صورت ات گرفتمش
خیلی بی جون دهنشو باز کرد و نی رو گذاشت داخل دهنش
خیلی آروم از نی شیر میخورد ولی خب بازم خوب بود...
*بعد از 20 دقیقه
ات کلی خوراکی خورده بود اما خب هنوزم حال چندان خوبی نداشت...
واقعا نگران عروسک کوچولوم بودم
نکنه دیگه هیچوقت انرژی نداشته باشه؟...
همیشه بیحال و بی جون باشه؟...
نه
نه
نه
اینجوری نمیشه...
عروسک کوچولوم خوب میشه میدونم...
فقط نیاز به استراحت داره
فقط همین
تو همین خیالات بودم که یهو صدایی شنیدم...
۴.۸k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.