طلسم عشق خون آشام پارت ۸
یهو یه ماشین با تموم سرعت اومد و به طرف تهیونگ میرفت تهیونگ هم بی خیال و خونسرد داشت به سمت ماشین میرفت و حواسش به ماشین نبود من جیغ کشیدم تهیونگ تا به خودش میومد ماشین بهش میزد بخاطر همین خیلی سریع دویدی سمت تهیونگ و اونو پرت کردی اونطرف و خودت پریدی جلوی ماشین ماشین با سرعت بهت کوبیده شد و تو احساس کردی استخون هات خورد شدن حالت خیلی بد بود از سرت داشت خون میومد تهیونگ یه داد زد و دوید سمتت بقیه ی اعضا هم اومدن تهیونگ بغلت کرد و سرتو گذاشت رو سینش و گریه میکرد و ازت خواهش میکرد که چشماتو باز کنی(عرررررر😭😭😭😭😭😭💔) توهم با آخرین زورت دستش رو فشردی و با صدای خیلی ضعیفی گفتی : خوشحالم که چیزیت نشد و بعد بیهوش افتادی
از زبون تهیونگ : ا/ت بیهوش افتاد رو دستام به شدت تکونش دادم ولی هیچی دستی روی شونم قرار گرفت سرمو بلند کردم دیدم جیمینه بغلم کرد و منم با گریه اونو بغل کردم و هق هق میکردم جیمین گفت باشه بسه بلند شو باید ببریمش بیمارستان ( توروخدا ببین این ا/ت اومد اینا هرروز از کلاس و درس میوفتن😂) ا/ت رو بردیم توی ماشین و راهی بیمارستان شدیم ( اهان بچه ها اینو بهتون بگم که اون ماشین رو کیم چو فرستاده بود) وقتی رسیدیم بیمارستان ا/ت رو بردن اتاق عمل و بعد از چندساعت آوردنش بیرون دکتر گفت که عملش موفقیت آمیز بوده همه نفس های حبس شده مون رو بیرون دادیم.
از زبون ا/ت : بعد از چند روز تازه چشمام رو باز کردم نور اتاق چشمم رو اذیت کرد و دوباره چشمامو بستم نمیتونستم درست چشمامو باز کنم چون احساس می کردم که چشمام می چسبه چون چند روز چشمامو باز نکرده بودم وقتی چشمام به نور عادت کرد چشامو باز کردم دیدم پسرا دورم وایسادن که یهو تهیونگ بغلم کرد و بوسیدتم تو هنوز حالت سرجاش نبود پسرا تک تک جلو اومدن و بغلت کردن جیمین بغلت میکنه تا ببرتت تو ماشین و تا خونه رو پاش تو بغلش تو ماشین مینشونتت میرسید خونه پسرا پیشت میمونن تا خوابت تو خوابت می بره و پسرا همگی بیرون میرن و توی حال میشینن بعد از چند دقیقه تهیونگ یهو بلند میشه هرچی پسرا ازش میپرسم کجا نمیگه شب میره پیش کیم چو و میکشتش بعد جسدش رو میاره برات و تو شکه میشی بغلت میکنه و گریه میکنه میگه خداروشکر که هیچیت نشده و پسرا از اتاق میرن بیرون سرشو میزاره رو پات و گریه میکنه و تو هم سرشو ناز می کنی تا خوابش میبره نمیدونی چی میشه که توهم خوابت میبره صبح میری سر کلاس همه دخترا بهت حسودی می کنن
از زبون تهیونگ : ا/ت بیهوش افتاد رو دستام به شدت تکونش دادم ولی هیچی دستی روی شونم قرار گرفت سرمو بلند کردم دیدم جیمینه بغلم کرد و منم با گریه اونو بغل کردم و هق هق میکردم جیمین گفت باشه بسه بلند شو باید ببریمش بیمارستان ( توروخدا ببین این ا/ت اومد اینا هرروز از کلاس و درس میوفتن😂) ا/ت رو بردیم توی ماشین و راهی بیمارستان شدیم ( اهان بچه ها اینو بهتون بگم که اون ماشین رو کیم چو فرستاده بود) وقتی رسیدیم بیمارستان ا/ت رو بردن اتاق عمل و بعد از چندساعت آوردنش بیرون دکتر گفت که عملش موفقیت آمیز بوده همه نفس های حبس شده مون رو بیرون دادیم.
از زبون ا/ت : بعد از چند روز تازه چشمام رو باز کردم نور اتاق چشمم رو اذیت کرد و دوباره چشمامو بستم نمیتونستم درست چشمامو باز کنم چون احساس می کردم که چشمام می چسبه چون چند روز چشمامو باز نکرده بودم وقتی چشمام به نور عادت کرد چشامو باز کردم دیدم پسرا دورم وایسادن که یهو تهیونگ بغلم کرد و بوسیدتم تو هنوز حالت سرجاش نبود پسرا تک تک جلو اومدن و بغلت کردن جیمین بغلت میکنه تا ببرتت تو ماشین و تا خونه رو پاش تو بغلش تو ماشین مینشونتت میرسید خونه پسرا پیشت میمونن تا خوابت تو خوابت می بره و پسرا همگی بیرون میرن و توی حال میشینن بعد از چند دقیقه تهیونگ یهو بلند میشه هرچی پسرا ازش میپرسم کجا نمیگه شب میره پیش کیم چو و میکشتش بعد جسدش رو میاره برات و تو شکه میشی بغلت میکنه و گریه میکنه میگه خداروشکر که هیچیت نشده و پسرا از اتاق میرن بیرون سرشو میزاره رو پات و گریه میکنه و تو هم سرشو ناز می کنی تا خوابش میبره نمیدونی چی میشه که توهم خوابت میبره صبح میری سر کلاس همه دخترا بهت حسودی می کنن
۴۷.۴k
۲۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.