عشق ممنوع ..!!)«part last»
(جونگ کوک برگشت طرف دوربین یه لبخند زد و صدای پیام ا/ت از افکارش بیزون اورد)
+ممنون که روزم ساختی !
(این پیام به تمام سوال ا/ت توی ذهنش جواب داد بود اما عجیب بود ا/ت هنوزم آرومم قرار نداشت الان سوالی بیشتر تو ذهنش بود مثل جونگ کوک منظورش از این حرف چیه و کلی سوال دیگه راجب حرفا و کاری کوک اما نمیدونست چطوری جوابش بگیر )
«برنامه تموم شد ..»
(ا/ت زانوهاش بغل کرد بود سرش رو زانوش گذاشت بود و به حرفا و کاری کوک فکر میکرد که زنگ خونش به صدا در اومد ا/ت رفت در باز کرد با دیدن کسی پشت در سرجاش میخکوب شد )
-کوک؟!…تو اینجا چیکار میکنی!؟
+اگه اجازه بدی بیام داخل میگم !
-اها اره اره درست بیا تو !
(ا/ت از جلو در رفت کنار کوک اومد داخل کوک با سرش کل خونه رو آنالیز میکرد )
+خونه ای کیوتی داری !
-مرسی !نگفتی اینجا چیکار میکنی ؟!
+اومد تشکر حضوری کنم ازت که روزم ساختی !
(دوباره تمام سوال ا/ت به افکارش هجوم اورد )
-اینجا رپ چطوری پیدا کردی !؟
+از منجیرت گرفتم !گفتم میخوای با ا/ت همکاری داشت باشم میخوام بدون کمپانی نظرش بپرسم چون ممکنه دوست نداشت باش بخاطر شما نتونه بگه !
-اهوم !چیزی میخوری !؟
+نه ممنون!
-باش!
(ا/ت روی مبل نشست بعدش کوک )
+ا/ت احیانا دوست پسر یا نامزد داری !؟
-چطوری !؟
+همینطوری سوال برام !
(ا/ت تا خواست جواب بد برای گوشیش پیام اومد که ا/ت با خوندش لبخند گشادی روی لبش اومد کوک یکم حسودیش شد که شاید خیلی دیر اقدام کرد ا/ت برای یکی دیگه است )
+مثل این که داری !
-ها!؟
*میگم حتما داری الانم پیام داد که آنقدر خوشحال شدی!(جدی)
-چیه !؟نه من دوست پسر یا نامزد ندارم فقط خانواده ام قرار بعدا مدت ها بیان بهم سر بزنن !
(کوک انگار از این حرف خوشحال شد باش امیدی توی دلش دوباره زند شد )
+چه خوب (لبخند)
(کوک رفت کنار ا/ت نشسته ا/ت با چشمای گرد به کوک نگاه میکرد )
-چی..چیکا..چیکار..چیکار میکنی !؟
+ا/ت میخوام باهات حرف بزنم!
-راجب!؟
+راجب خودمون !
-ها!؟(چشمای گرد شد )
+ا/ت واسه ات سوال نیست چرا روز جشن این که پسر اونطوری گرفت بود باعث شد عصبی بشم یا امروز بخاطر پیام تو استرسم کم شد و وقتی گفتی برنامه نگاه میکنی از خوشحالی نمیتونستم سرجام بمونم !؟
-م..من..منظورت چیه؟!
+منظورم این که من ازت خوشم میاد کیم ا/ت!
-اما…جونگ کوک نمیشه !قانون کمپانی فراموش کردی !؟قانون دنیای ما رو فراموش کردی !؟توی دنیا ما عشق ممنوع!عشق به جرم برای ما و اگه ما این عشق قبول کنیم یه مجرم میشیم !(بغض)
+مهم نیست !خیلیا بودن قانون ها رو بیخیال شدن به زندگیشون رسیدن! عاشق شدن که تقصیر ما نیست که جرم کرد باشیم !
-نمیشه …نمیشه جونگ کوک شاید فکر کنی یه بزدلم اما من واقعا دیگه تحمل حرفای مردم کمپانی ندارم !خسته شدم !(گریه)
(جونگ کوک ا/ت بغل کرد سرش نوازش میکرد )
+باش عزیزم !اروم باش همچی درست میشه !
(ا/ت هق هق میکرد متوجه حرفای جونگ کوک نبود)
(جونگ کوک ا/ت از خودش جدا کرد)
+ما همچی باهام دیگه تحمل میکنیم!هوم !؟
(ا/ت فهمید که اون حس عجیب که به کوک داشت عشق بود ا/ت نتونسته بیشتر از این مقاومت کن با سر حرف کوک تایید کرد کوک که اینو نشونه رضایت ا/ت دید لبخند زد لباش آروم رو لبای ا/ت کوبوند خیلی نرم و خیس میبوسید کمر ا/ت گرفت بیشتر ا/ت به خودش نزدیک کرد ا/تم دستش دور گردن کوک حلقه کرد همراهی کرد)
(یک سال بعد…)
«ا/ت و کوک به همه گفتن که با همه تو رابطن و البته که خیلی هیت خوردن اولش اذیت شدن اما بلخر کم کم همچی آروم شد و کوک ا/ت با آرامش کنار همه به زندگی خوشحال کنند رو تجربه میکنن »
(و اینطوری بود که حتا قانون های سختگیرانه همه نمیتونه مانع عشق بشه ،عشق هیچ وقت ازت برای اومدنت اجازه نمیگیره حتا اگه برای نابودیت اومد باش حتا اگه قرار باش دلت بشکن بازم قلب اجازه میدم عشق یع جایی از قلب فرو بره و تورو از درون ناراحت کن،خوشحال کن،عصبانی کن، و اذیتت کن باعث بشه بخاطرش اخرین باری که خندیدن فراموش کنی یا شایدم باعث بشه ناراحتیت فراموش کنی اما همیشه یه روزی هست که باید دردی تحمل کنی که نفست قطع کن این قانون عشق حساب میشه!)
پایان :)
«امیدوارم خوشتون اومد باش از این فیک اگه چرت تموم شد معذرت میخوام اما میخواست زودتر تموم شه تا از فیک بعدی رونمایی کنم 😁»
+ممنون که روزم ساختی !
(این پیام به تمام سوال ا/ت توی ذهنش جواب داد بود اما عجیب بود ا/ت هنوزم آرومم قرار نداشت الان سوالی بیشتر تو ذهنش بود مثل جونگ کوک منظورش از این حرف چیه و کلی سوال دیگه راجب حرفا و کاری کوک اما نمیدونست چطوری جوابش بگیر )
«برنامه تموم شد ..»
(ا/ت زانوهاش بغل کرد بود سرش رو زانوش گذاشت بود و به حرفا و کاری کوک فکر میکرد که زنگ خونش به صدا در اومد ا/ت رفت در باز کرد با دیدن کسی پشت در سرجاش میخکوب شد )
-کوک؟!…تو اینجا چیکار میکنی!؟
+اگه اجازه بدی بیام داخل میگم !
-اها اره اره درست بیا تو !
(ا/ت از جلو در رفت کنار کوک اومد داخل کوک با سرش کل خونه رو آنالیز میکرد )
+خونه ای کیوتی داری !
-مرسی !نگفتی اینجا چیکار میکنی ؟!
+اومد تشکر حضوری کنم ازت که روزم ساختی !
(دوباره تمام سوال ا/ت به افکارش هجوم اورد )
-اینجا رپ چطوری پیدا کردی !؟
+از منجیرت گرفتم !گفتم میخوای با ا/ت همکاری داشت باشم میخوام بدون کمپانی نظرش بپرسم چون ممکنه دوست نداشت باش بخاطر شما نتونه بگه !
-اهوم !چیزی میخوری !؟
+نه ممنون!
-باش!
(ا/ت روی مبل نشست بعدش کوک )
+ا/ت احیانا دوست پسر یا نامزد داری !؟
-چطوری !؟
+همینطوری سوال برام !
(ا/ت تا خواست جواب بد برای گوشیش پیام اومد که ا/ت با خوندش لبخند گشادی روی لبش اومد کوک یکم حسودیش شد که شاید خیلی دیر اقدام کرد ا/ت برای یکی دیگه است )
+مثل این که داری !
-ها!؟
*میگم حتما داری الانم پیام داد که آنقدر خوشحال شدی!(جدی)
-چیه !؟نه من دوست پسر یا نامزد ندارم فقط خانواده ام قرار بعدا مدت ها بیان بهم سر بزنن !
(کوک انگار از این حرف خوشحال شد باش امیدی توی دلش دوباره زند شد )
+چه خوب (لبخند)
(کوک رفت کنار ا/ت نشسته ا/ت با چشمای گرد به کوک نگاه میکرد )
-چی..چیکا..چیکار..چیکار میکنی !؟
+ا/ت میخوام باهات حرف بزنم!
-راجب!؟
+راجب خودمون !
-ها!؟(چشمای گرد شد )
+ا/ت واسه ات سوال نیست چرا روز جشن این که پسر اونطوری گرفت بود باعث شد عصبی بشم یا امروز بخاطر پیام تو استرسم کم شد و وقتی گفتی برنامه نگاه میکنی از خوشحالی نمیتونستم سرجام بمونم !؟
-م..من..منظورت چیه؟!
+منظورم این که من ازت خوشم میاد کیم ا/ت!
-اما…جونگ کوک نمیشه !قانون کمپانی فراموش کردی !؟قانون دنیای ما رو فراموش کردی !؟توی دنیا ما عشق ممنوع!عشق به جرم برای ما و اگه ما این عشق قبول کنیم یه مجرم میشیم !(بغض)
+مهم نیست !خیلیا بودن قانون ها رو بیخیال شدن به زندگیشون رسیدن! عاشق شدن که تقصیر ما نیست که جرم کرد باشیم !
-نمیشه …نمیشه جونگ کوک شاید فکر کنی یه بزدلم اما من واقعا دیگه تحمل حرفای مردم کمپانی ندارم !خسته شدم !(گریه)
(جونگ کوک ا/ت بغل کرد سرش نوازش میکرد )
+باش عزیزم !اروم باش همچی درست میشه !
(ا/ت هق هق میکرد متوجه حرفای جونگ کوک نبود)
(جونگ کوک ا/ت از خودش جدا کرد)
+ما همچی باهام دیگه تحمل میکنیم!هوم !؟
(ا/ت فهمید که اون حس عجیب که به کوک داشت عشق بود ا/ت نتونسته بیشتر از این مقاومت کن با سر حرف کوک تایید کرد کوک که اینو نشونه رضایت ا/ت دید لبخند زد لباش آروم رو لبای ا/ت کوبوند خیلی نرم و خیس میبوسید کمر ا/ت گرفت بیشتر ا/ت به خودش نزدیک کرد ا/تم دستش دور گردن کوک حلقه کرد همراهی کرد)
(یک سال بعد…)
«ا/ت و کوک به همه گفتن که با همه تو رابطن و البته که خیلی هیت خوردن اولش اذیت شدن اما بلخر کم کم همچی آروم شد و کوک ا/ت با آرامش کنار همه به زندگی خوشحال کنند رو تجربه میکنن »
(و اینطوری بود که حتا قانون های سختگیرانه همه نمیتونه مانع عشق بشه ،عشق هیچ وقت ازت برای اومدنت اجازه نمیگیره حتا اگه برای نابودیت اومد باش حتا اگه قرار باش دلت بشکن بازم قلب اجازه میدم عشق یع جایی از قلب فرو بره و تورو از درون ناراحت کن،خوشحال کن،عصبانی کن، و اذیتت کن باعث بشه بخاطرش اخرین باری که خندیدن فراموش کنی یا شایدم باعث بشه ناراحتیت فراموش کنی اما همیشه یه روزی هست که باید دردی تحمل کنی که نفست قطع کن این قانون عشق حساب میشه!)
پایان :)
«امیدوارم خوشتون اومد باش از این فیک اگه چرت تموم شد معذرت میخوام اما میخواست زودتر تموم شه تا از فیک بعدی رونمایی کنم 😁»
۱۱.۵k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.