پارت °9°
ات یه بیماری داره یعنی بعد از جدا شدن از کوک بیماری رو گرفته اون فک میکنه که یه بچه داره و باهاش حرف میزنه ولی اون نمیدونه که بچش فقط یه خیال عه
ادامه ی فیک..
ویو ات
وقتی برگشتم دیدم اون رئیسم بود گفتم
+رئیس چی شده؟
¢چیه نباید زن ایندمو بغل کنم
+چی زنه آینده
¢آره
+چی داری میگی عوضی من بچه دارم
¢چی بچه؟(تعجب)
+اره من بچه دارم
¢ولی تو هیچ وقت نگفتی بچه داری حتی تو شوهر هم نداری
+ساکت شو عوضی
¢ببین تو هیچ بچه ایی نداری اینا همش خیالات عه
ویو ات
نمیدونم چرا وقتی رئیس اینو گفت حسم یه جوری شد انگار داره واقعی میگه نه بابا گفتم
+خفه شو عوضی
زود پیشبند مو در اوردم و از اونجا رفتم بیرون و رفتم روی یه نیمکت نشستم و با خودم فکر میکردم که یعنی چی چرا اونو گفت من که بچه دارم کلاً یادم رفته بود که باید برم دنبال کای رفتم خونه هانا و در زدم
ویو هانا
روی کاناپه نشسته بودم و توی افکارم بودم خیلی دلم برای ات میسوخت از وقتی که از کوک جدا شد اینطوری شد امروز باید حتماً بهش بگم که بچه ایی در کار نیس توی افکارم بودم که یهو صدای زنگ در اومد و رفتم در رو باز کردم که یهو...
شرایط نداره پارت بعدی رو هم میزارم❤️:)
ادامه ی فیک..
ویو ات
وقتی برگشتم دیدم اون رئیسم بود گفتم
+رئیس چی شده؟
¢چیه نباید زن ایندمو بغل کنم
+چی زنه آینده
¢آره
+چی داری میگی عوضی من بچه دارم
¢چی بچه؟(تعجب)
+اره من بچه دارم
¢ولی تو هیچ وقت نگفتی بچه داری حتی تو شوهر هم نداری
+ساکت شو عوضی
¢ببین تو هیچ بچه ایی نداری اینا همش خیالات عه
ویو ات
نمیدونم چرا وقتی رئیس اینو گفت حسم یه جوری شد انگار داره واقعی میگه نه بابا گفتم
+خفه شو عوضی
زود پیشبند مو در اوردم و از اونجا رفتم بیرون و رفتم روی یه نیمکت نشستم و با خودم فکر میکردم که یعنی چی چرا اونو گفت من که بچه دارم کلاً یادم رفته بود که باید برم دنبال کای رفتم خونه هانا و در زدم
ویو هانا
روی کاناپه نشسته بودم و توی افکارم بودم خیلی دلم برای ات میسوخت از وقتی که از کوک جدا شد اینطوری شد امروز باید حتماً بهش بگم که بچه ایی در کار نیس توی افکارم بودم که یهو صدای زنگ در اومد و رفتم در رو باز کردم که یهو...
شرایط نداره پارت بعدی رو هم میزارم❤️:)
۱۲.۶k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.