غیرتی من
غیرتی من
پارت26
(صبح)
همش داشتم دستمو به تخت میزدم که به کوی برسم چشمامو باز کردم دیدم کوی نیست بلند شدم دیدم افتاده پایین تخت بغلش کردم اوردمش روی تخت پتو هم کشیدم روش رفتم لباسمو عوض کردم که برم شرکت
(کوی)
دیدم یان خوابه اروم خودمو از روی تخت پرت کردم پایین چند دقیقه ای بود پایین تخت بودم که یان بلند شد زود چشمامو بستم بغلم کرد گذاشت روی تخت پتو هم کشید روم داشتم ذوق مرگ میشدم که شی یان رفت اروم از روی تخت بلتد شدم از پنجره دیدم شی یان داره میره رفتم از اتاق بیرون میخواستم براس اولین بار غذا درست کنم رفتم دیدم توی یخچال هیچی نیست زنگ زدم به شی یان
شی یان:سر جلسم
کوی:هیچی تو خونه نداریم (با صدای بلند)
(شی یان)
کوی زنگ زد جواب دادم
شی یان:سر جلسم
کوی:هیچی تو خونه نداریم (با صدای بلند)
انقدر صداش بلند بود که همه برگشتم سمت من
شی یان:الان سفارش میدم برات بیارن
گوشی رو قطع کردم که هنگ داشت میخندید بهش چشم غره رفتم
(کوی)
شی یان گوشی رو قطع کرد زدم تو اینترنت غذاوهای راحت بیاره هیچ کدومش راحت نبود تصمیم گرفتم نودل سرد درست کنم
زنگ خونه رو زدن رفتم درو باز کردم یه عالمه وسایل اورده بودن همه رو ازشون گرفتم بردم تو اشپزخونه که شی یان بهم زنگ زد میترسیدم جوابشو بدم نفسمو حبس کردم گوشی رو جواب دادم
شی یان:مواد غذایی ها به دستت رسید؟
کوی:اره مرسی
شی یان:خواهش ولی دفعه اخرت باشه اونطوری سر من داد میزنی
کوی:باشه
شی یان:کار دارم خدافظ
کوی:خدافظ
گوشی رو گذاشتم رو میز و شروع کردم به اشپزی کردم
(5ساعت بعد)
وای خیلی خسته شده بودم افتادم روی مبل
کوی:با موفقیت تونستم یه نودل درسک کنم هوراااا
بعد شروع کردم به رقصیدن
کوی:هوراااا
داشتم میرفتم تیو اشپزخونه که سر جام وایسادم الان من چرا غذا درست کردم ؟ بخاطر شی یان؟ نکنه که من عاشقشم شدم نه اصلا اینطوری نیست(داره با خودش حرف میزنه).....
پارت26
(صبح)
همش داشتم دستمو به تخت میزدم که به کوی برسم چشمامو باز کردم دیدم کوی نیست بلند شدم دیدم افتاده پایین تخت بغلش کردم اوردمش روی تخت پتو هم کشیدم روش رفتم لباسمو عوض کردم که برم شرکت
(کوی)
دیدم یان خوابه اروم خودمو از روی تخت پرت کردم پایین چند دقیقه ای بود پایین تخت بودم که یان بلند شد زود چشمامو بستم بغلم کرد گذاشت روی تخت پتو هم کشید روم داشتم ذوق مرگ میشدم که شی یان رفت اروم از روی تخت بلتد شدم از پنجره دیدم شی یان داره میره رفتم از اتاق بیرون میخواستم براس اولین بار غذا درست کنم رفتم دیدم توی یخچال هیچی نیست زنگ زدم به شی یان
شی یان:سر جلسم
کوی:هیچی تو خونه نداریم (با صدای بلند)
(شی یان)
کوی زنگ زد جواب دادم
شی یان:سر جلسم
کوی:هیچی تو خونه نداریم (با صدای بلند)
انقدر صداش بلند بود که همه برگشتم سمت من
شی یان:الان سفارش میدم برات بیارن
گوشی رو قطع کردم که هنگ داشت میخندید بهش چشم غره رفتم
(کوی)
شی یان گوشی رو قطع کرد زدم تو اینترنت غذاوهای راحت بیاره هیچ کدومش راحت نبود تصمیم گرفتم نودل سرد درست کنم
زنگ خونه رو زدن رفتم درو باز کردم یه عالمه وسایل اورده بودن همه رو ازشون گرفتم بردم تو اشپزخونه که شی یان بهم زنگ زد میترسیدم جوابشو بدم نفسمو حبس کردم گوشی رو جواب دادم
شی یان:مواد غذایی ها به دستت رسید؟
کوی:اره مرسی
شی یان:خواهش ولی دفعه اخرت باشه اونطوری سر من داد میزنی
کوی:باشه
شی یان:کار دارم خدافظ
کوی:خدافظ
گوشی رو گذاشتم رو میز و شروع کردم به اشپزی کردم
(5ساعت بعد)
وای خیلی خسته شده بودم افتادم روی مبل
کوی:با موفقیت تونستم یه نودل درسک کنم هوراااا
بعد شروع کردم به رقصیدن
کوی:هوراااا
داشتم میرفتم تیو اشپزخونه که سر جام وایسادم الان من چرا غذا درست کردم ؟ بخاطر شی یان؟ نکنه که من عاشقشم شدم نه اصلا اینطوری نیست(داره با خودش حرف میزنه).....
۱۱.۰k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.