فیک ملکه تومان پارت ۵
خوب راستی فیک یه تغیری کرد مایکی و میا ۱۲ سال دارن
پارت اول رو درس کردم
که یدفعه واکسا چشماش رو باز کرد
[واکسا بیدار بود و قد میخواست سر به سر مایکی و میا بزاره]
و بعد دست میا و مایکی زو کشید انداخت رو مبل و رو هردوشون خیمه زد
[پیام های بازرگانی: توصیه میشه کودکان خود را پیش واکسا ول نکنید🗿💔]
واکسا:که میخواید مو های منو بکشید نه؟
میا و مایکی با استرس:نه نه کی گفته
واکسا:الان میفهمید چی به چی هست
و سرش رو برد تو کردن میا تا اون رو گاز بگیره
میا هم یه آخی از سر درد گفت
مایکی چون اصبانی بود واکسا رو گاز گرفت
واکسا:ایییی شینننن صگگگگ کمکککک
ما شین و اما رو داریم که تماشا میکنند
شین:خودتون با هم کنار بیاید
بعد از یک ربع دعوا شین دلش سوخت و آمد جداتون کرد
رو بدن هر ستا تون پر مارک بود
واکسا بدن خودشو و میا رو نگاه کرد گفت: ای جونننن
میا:زهر مار
مایکی:پدصگگگگ آخرین بارت باشه به خواهرم دست میزنی
شین: بس کنید بیاید بریم شام بخوریم
همه: باشه
خلاصه رفتید شام خوردین و خوابید اید
صبح چون اول هفته بود شین میخواست بره مغازه که تو هم گفتی میخوایی باهاش بری شین هم قبول کرد
پرش مکانی مغازه موتور فروشی
میا:شین
شین:بله
میا:اینوپی نمیاد؟
شین:چرا میاد ولی فکر کنم یه زره دیر بیاد
میا:خوب چرااا
شین:خوب خودت میدونی که از وقتی نسل بعدی بلک دراکنز رو به یکی دیگه واگذار کردم دیگه مثل بلک دراکنز مثل نسل اول اش نمیدرخشید
مخصوصا تو این دوران که گنگ به دست به دست شده و همه چی ریخته بهم اینوپی خیلی کم میاد مغازه میاد چون باید بره گنگ
میا: آهان
میا رفت تقریبا پشت ویترین و دوتا متر مدل CB250T دید که شین هم یه دونه ازش داشت
میا: وای خدای من این متر مدل CB250T هست خیلی ازش کمه تولید میشه شین تو هم یدونه ازش داری
شین توی ذهن:پس از هدیه تولد اش خوشش آمده حتما مایکی هم خوشش میاد
شین:آره متر خوبی هست ولی فروشی هست
میا:اهوم...
بعد از گذشت چهل دقیقه اینوپی آمد
اینوپی:سلام شینیچیرو سان سلام میا چان ببخشید دیر آمدم
شین:اشکال نداره یه نفسی تازه کن بعد با میا دوتایی برید اون متر قرمز رو تعمیر کنید
میا با اینوپی:چشم
از زبان نویسنده
تو و اینوپی باهم رفتین متور رو تعمیر کنید
اینوپی در حالی که داشت متر رو با میا تعمیر میکرد:میا چان میگم چرا میای مغازه شین؟چرا مثل خواهرت اما خونه نمیمونی
میا:خببب...یه ماه دیگه مدارس شروع میشه منم پایه ششم هستم باید برم مدرسه بهتر تو این یه ماه هرکاری دلم میخواد بکنم
اینوپی:آفرین کار خوبی میکنی
خلاصه تاساعت ۱ کار میکردین بعد نهای خوردین و اینوپی ساعت ۶ رفت خونشون
تو و شین هم تا ساعت ۸ کار مشتری ها رو درست میکردین
ساعت هشت شد که میخواستید در مغازه رو ببندید که شین گفت:میا میگم میایی یه فیلم نگاه کنین
میا:آره با چه ژانری؟
شین: اکشن خوبه؟
میا: آره
شین: پس برو تو اتاق بشین تا من بیام
میا :باشه
خوب دیگه بسه
حمایت یادتون نره
پارت اول رو درس کردم
که یدفعه واکسا چشماش رو باز کرد
[واکسا بیدار بود و قد میخواست سر به سر مایکی و میا بزاره]
و بعد دست میا و مایکی زو کشید انداخت رو مبل و رو هردوشون خیمه زد
[پیام های بازرگانی: توصیه میشه کودکان خود را پیش واکسا ول نکنید🗿💔]
واکسا:که میخواید مو های منو بکشید نه؟
میا و مایکی با استرس:نه نه کی گفته
واکسا:الان میفهمید چی به چی هست
و سرش رو برد تو کردن میا تا اون رو گاز بگیره
میا هم یه آخی از سر درد گفت
مایکی چون اصبانی بود واکسا رو گاز گرفت
واکسا:ایییی شینننن صگگگگ کمکککک
ما شین و اما رو داریم که تماشا میکنند
شین:خودتون با هم کنار بیاید
بعد از یک ربع دعوا شین دلش سوخت و آمد جداتون کرد
رو بدن هر ستا تون پر مارک بود
واکسا بدن خودشو و میا رو نگاه کرد گفت: ای جونننن
میا:زهر مار
مایکی:پدصگگگگ آخرین بارت باشه به خواهرم دست میزنی
شین: بس کنید بیاید بریم شام بخوریم
همه: باشه
خلاصه رفتید شام خوردین و خوابید اید
صبح چون اول هفته بود شین میخواست بره مغازه که تو هم گفتی میخوایی باهاش بری شین هم قبول کرد
پرش مکانی مغازه موتور فروشی
میا:شین
شین:بله
میا:اینوپی نمیاد؟
شین:چرا میاد ولی فکر کنم یه زره دیر بیاد
میا:خوب چرااا
شین:خوب خودت میدونی که از وقتی نسل بعدی بلک دراکنز رو به یکی دیگه واگذار کردم دیگه مثل بلک دراکنز مثل نسل اول اش نمیدرخشید
مخصوصا تو این دوران که گنگ به دست به دست شده و همه چی ریخته بهم اینوپی خیلی کم میاد مغازه میاد چون باید بره گنگ
میا: آهان
میا رفت تقریبا پشت ویترین و دوتا متر مدل CB250T دید که شین هم یه دونه ازش داشت
میا: وای خدای من این متر مدل CB250T هست خیلی ازش کمه تولید میشه شین تو هم یدونه ازش داری
شین توی ذهن:پس از هدیه تولد اش خوشش آمده حتما مایکی هم خوشش میاد
شین:آره متر خوبی هست ولی فروشی هست
میا:اهوم...
بعد از گذشت چهل دقیقه اینوپی آمد
اینوپی:سلام شینیچیرو سان سلام میا چان ببخشید دیر آمدم
شین:اشکال نداره یه نفسی تازه کن بعد با میا دوتایی برید اون متر قرمز رو تعمیر کنید
میا با اینوپی:چشم
از زبان نویسنده
تو و اینوپی باهم رفتین متور رو تعمیر کنید
اینوپی در حالی که داشت متر رو با میا تعمیر میکرد:میا چان میگم چرا میای مغازه شین؟چرا مثل خواهرت اما خونه نمیمونی
میا:خببب...یه ماه دیگه مدارس شروع میشه منم پایه ششم هستم باید برم مدرسه بهتر تو این یه ماه هرکاری دلم میخواد بکنم
اینوپی:آفرین کار خوبی میکنی
خلاصه تاساعت ۱ کار میکردین بعد نهای خوردین و اینوپی ساعت ۶ رفت خونشون
تو و شین هم تا ساعت ۸ کار مشتری ها رو درست میکردین
ساعت هشت شد که میخواستید در مغازه رو ببندید که شین گفت:میا میگم میایی یه فیلم نگاه کنین
میا:آره با چه ژانری؟
شین: اکشن خوبه؟
میا: آره
شین: پس برو تو اتاق بشین تا من بیام
میا :باشه
خوب دیگه بسه
حمایت یادتون نره
۱.۳k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.