زندان عشق...p11
زندان عشق...p11
صبح ویو ا.ت:
با نوری که به چشمم خورد بیدار شدم...دیدم ته نیست رفتم پایین دیدم نشسته رو مبل...عااا امروز باید برم پیش آقای جئون...هوففف اصلا حوصلشو ندارم!!ولی جدا از این حرفا جذابه هاااا(خنده)
ا.ت: صبحانه حاضر کن دارم میام(بلند به ته گفت)
ته: چشم سرورم حتما
ا.ت: چیزی گفتی؟؟
ته: ن..نه الان درست میکنم آبجی جونم
ا.ت: افرین
ویو جیا:
صبح بیدار شدم لباس تو خونه ایم رو پوشیدم و رفتم پایین...صبحانه خوردم و رفتم سرگوشیم تا به ا.ت زنگ بزنم...
ویو ا.ت:
سر میز صبحانه بودیم که گوشیم زنگ خورد..اوه جیا بود!!
ا.ت: سلام جیا جونم...چطوری
جیا: سلام عشقم...خوبم عزیزم تو چطوری
ا.ت: منم خوبم...خب کاری داشتی؟
جیا: راستش میخواستم ببینم امروز وقتت آزاده یا نه
ا.ت: آه متاسفم امروز باید برم زندان سودمون ملاقات ی نفر
ا.ت: اما غروب وقتم آزاده!!
جیا: خوبه چون منم الان کار دارم...پس غروب کافه همیشگی میبینمت!
ا.ت: باشه عزیزم..بای
(بعد چند مین)
ته: ا.ت...اون جیا بود؟؟؟؟
ا.ت: آره
ته: خب چیگفت
ا.ت: گفت امروز غروب همو تو کافه ببینیم
ته: منم میام
ا.ت: نخیر...موضوع دخترونست
ته: آه بس کن...لطفاااا بزار بیاممم(مظلوم)
ا.ت: نه
ته: آبجی جونم...
ا.ت: گفتم موضوع دخترونست..نمیشه
ته: اوفففففففف
ا.ت: خب من میخوام برم پیش آقای جئون...امروز قرار ملاقات دارم باهاش
ته: عو...باشه..منتظرت میمونم تا برگردی
ا.ت: اوهوم
ته: به نظرم اگه تونستی مخشو بزن...مرد زندگیه(خنده)
ا.ت:..........ته بس کننننن
ویو ا.ت:
آماده شدم و کار های همیشگی رو انجام دادم و حرکت کردم
بعد چند مین رسیدم
سرباز: سلام خانم کیم...بفرمایید از این طرف
ا.ت: اوه..سلام آقای پارک..بله چشم(لبخند)
نشستم و منتظر جئون موندم!!
اوه..بالاخره اومد!!
ا.ت: آقای پارک..شما میتونید برید(لبخند)
سرباز: چشم خانم کیم..کار داشتید صدام کنید
ا.ت: خب...سلام آقای جئون...صبح بخیر
جونگکوک: با کوک راحت ترم!!
ا.ت: باشه..صدات میکنم کوک(لبخند)
جونگکوک: ....
ا.ت : خب کوک خبرای خوبی دارم
ا.ت: راستش تونستم ۲ سال از حبست رو کم کنم و قراره بیشتر بشه(ذوق)
کوک: افرین....
ا.ت: خوشحال نشدی؟(ناراحت)
کوک: عاااا...چرا چرا مرسی
کوک بلند شد که بره...
ا.ت: ببینم جانگ سو رو میشناسی؟
کوک به ا.ت نزدیک شد..همینطور که نزدیک میشد گفت
کوک: آره کوچولو...تو از کجا میشناسیش؟؟
ا.ت: ن..ناسلامتی..و..وکیلم د..دیگه!!
خب بالاخره ارسال شد
ولی بعضی جاهاشو حفظ کردم🥲
صبح ویو ا.ت:
با نوری که به چشمم خورد بیدار شدم...دیدم ته نیست رفتم پایین دیدم نشسته رو مبل...عااا امروز باید برم پیش آقای جئون...هوففف اصلا حوصلشو ندارم!!ولی جدا از این حرفا جذابه هاااا(خنده)
ا.ت: صبحانه حاضر کن دارم میام(بلند به ته گفت)
ته: چشم سرورم حتما
ا.ت: چیزی گفتی؟؟
ته: ن..نه الان درست میکنم آبجی جونم
ا.ت: افرین
ویو جیا:
صبح بیدار شدم لباس تو خونه ایم رو پوشیدم و رفتم پایین...صبحانه خوردم و رفتم سرگوشیم تا به ا.ت زنگ بزنم...
ویو ا.ت:
سر میز صبحانه بودیم که گوشیم زنگ خورد..اوه جیا بود!!
ا.ت: سلام جیا جونم...چطوری
جیا: سلام عشقم...خوبم عزیزم تو چطوری
ا.ت: منم خوبم...خب کاری داشتی؟
جیا: راستش میخواستم ببینم امروز وقتت آزاده یا نه
ا.ت: آه متاسفم امروز باید برم زندان سودمون ملاقات ی نفر
ا.ت: اما غروب وقتم آزاده!!
جیا: خوبه چون منم الان کار دارم...پس غروب کافه همیشگی میبینمت!
ا.ت: باشه عزیزم..بای
(بعد چند مین)
ته: ا.ت...اون جیا بود؟؟؟؟
ا.ت: آره
ته: خب چیگفت
ا.ت: گفت امروز غروب همو تو کافه ببینیم
ته: منم میام
ا.ت: نخیر...موضوع دخترونست
ته: آه بس کن...لطفاااا بزار بیاممم(مظلوم)
ا.ت: نه
ته: آبجی جونم...
ا.ت: گفتم موضوع دخترونست..نمیشه
ته: اوفففففففف
ا.ت: خب من میخوام برم پیش آقای جئون...امروز قرار ملاقات دارم باهاش
ته: عو...باشه..منتظرت میمونم تا برگردی
ا.ت: اوهوم
ته: به نظرم اگه تونستی مخشو بزن...مرد زندگیه(خنده)
ا.ت:..........ته بس کننننن
ویو ا.ت:
آماده شدم و کار های همیشگی رو انجام دادم و حرکت کردم
بعد چند مین رسیدم
سرباز: سلام خانم کیم...بفرمایید از این طرف
ا.ت: اوه..سلام آقای پارک..بله چشم(لبخند)
نشستم و منتظر جئون موندم!!
اوه..بالاخره اومد!!
ا.ت: آقای پارک..شما میتونید برید(لبخند)
سرباز: چشم خانم کیم..کار داشتید صدام کنید
ا.ت: خب...سلام آقای جئون...صبح بخیر
جونگکوک: با کوک راحت ترم!!
ا.ت: باشه..صدات میکنم کوک(لبخند)
جونگکوک: ....
ا.ت : خب کوک خبرای خوبی دارم
ا.ت: راستش تونستم ۲ سال از حبست رو کم کنم و قراره بیشتر بشه(ذوق)
کوک: افرین....
ا.ت: خوشحال نشدی؟(ناراحت)
کوک: عاااا...چرا چرا مرسی
کوک بلند شد که بره...
ا.ت: ببینم جانگ سو رو میشناسی؟
کوک به ا.ت نزدیک شد..همینطور که نزدیک میشد گفت
کوک: آره کوچولو...تو از کجا میشناسیش؟؟
ا.ت: ن..ناسلامتی..و..وکیلم د..دیگه!!
خب بالاخره ارسال شد
ولی بعضی جاهاشو حفظ کردم🥲
۱.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.