p6
فقط خدا کنه بازنده نشم
مسابقه دادیم جونگکوک تونست تمومش کنه سوجونم ثانیه ی اخری تونست
نوبت من بود واای
ای وای نتونستم تمومش کننننمممم
ات: اونجا خیلی ترسناکه نمیشه نرم؟
سوجون: نه نمیشه
رفتیم سمت قبرستون
کوک: خب برو تو خونه
کوک: واااو، حتی از بیرونم ترسناکه، دیگه داخلش چجوریه؟
ات: از الان اذیتم نکن... خیلی ترسناکه، خواهش میکنم
کوک: فقط یه ساعته، ولی باید همه جا ی رو خونه بگردی
ات: ب... باشه
رفتم تو، درو پشت سرم بستن
ات: بدجنسیه(اروم)
همون موقع که رفتم تو خونه دست و پام شل شد خیلی ترسناک بود، حتی برای ما ومپایر ها، همش احساس میکردم یکی داره نگام میکنه و حس بدی داشتم احساس میکردم گرگینه ها اونجان (گرگینه ها دشمن خونیه ما خون اشام هان) اما باید اون خونرو میگشتم پاهام شل شده بود و بزور رفتم طبقه ی بالا که از پشت در صدای چند نفرو شنیدم
شخص اول: امروز میکشیمش
شخص دوم: دیروز یکی شونو کشتیم اگه امروز بریم مشکوک میشن
شخص سوم: درسته چند روز صبر میکنیم بعد میریم
ات تو ذهنش: اینا قاتلن؟ می خوان کیو بکشن؟
تو فکر بودم که فهمیدم یکی داره میاد سمت در
زود رفتم پایین پشت دیوار قایم شدم که دستم خورد به گلدون افتادو شکست
شخص دوم: کی اونجاست
جلو ی دهنمو گرفته بود تا صدایی ازم در نیاد که
شخص دوم: چی شده دختر کوچولو، خیلی دل و جرئت داری اومدی اینجا (پوزخند)
ات: من... چیزه.. خب
شخص دوم: حرفامونو شنیدی؟
ات: ...
شخص دوم: گفتم حرفامونو شنیدی؟( داد)
ات: خب... ا.. اره
اونا گرگینه بودن خیلی ترسیدم
شخص اول: چی شده؟... این کیه
شخص دوم: فکر کنم حرفامونو شنیده
شخص اول: خب باید بکشیمش
ات: خواهش می کنم اینکارو نکنین
اومد فکمو گرفت
شخص اول: تو حرفامونو شنیدی، پس باید بکشیمت
ات: دستتو بکش
دستشو کنار زدم و یه لگد زدم به وسط پاش
شخص اول: اخخ... خدا لعنتت کنه
شخص دوم: چه قدر شجاعی که اینکارو می کنی، بزنم...
دیدم باید از بزرگترین صلاحم استفاده کنم پس با تمام وجودم
ات: جیییییییییییییییییییییییغغغغغ (خیلی بلند)(این خیلی منه)
شخص دوم: چه مرضی ...
از زیر دستش در رفتم از خونه هه رفتم بیرون
کوک: چرا اومدی
سوجون: هنوز یه ساع...
ات: فرار کنین
اون پسرا افتادن دنبالمون و ما فقط فرار می کردیم که گمشون کردیم
ات: اخی... جیغ
سوجون: چت... وای نه
حواسمون نبود و اونقدر دوییدیم که رفته بودیم تو قبرستون و روی یه قبر وایستاده بودیم یدفعه از ترس پریدم بغل جونگکوک
کوک: ها؟
اومدم پایین
ات: ببخشید (خجالت)
کوک: اشکالی نداره (خنده)
سوجون: بیاین از اینجا بریم اینجا یه جوریه
از اونجا رفتیم می خواستیم بریم که دیدم پسره هنوز دنبالم می گرده
ات: بیاین از پشت این خونه بریم
سوجون و کوک: اوکی
از پشت خونه رفتیم برگشتیم
ات: دیگه نمیخوام این رو تجربه کنم
سوجون: اونا کی بودن؟
ات:( تعریف میکنه)
کوک: یعنی، اونا یکی رو کشتن و میخوان یکی دیگرو بکشن؟ و گرگینه هم هستن؟
ات: اوهوم
ادامه دارد...
شرط
۱۵ لایک
۶ کامنت
مسابقه دادیم جونگکوک تونست تمومش کنه سوجونم ثانیه ی اخری تونست
نوبت من بود واای
ای وای نتونستم تمومش کننننمممم
ات: اونجا خیلی ترسناکه نمیشه نرم؟
سوجون: نه نمیشه
رفتیم سمت قبرستون
کوک: خب برو تو خونه
کوک: واااو، حتی از بیرونم ترسناکه، دیگه داخلش چجوریه؟
ات: از الان اذیتم نکن... خیلی ترسناکه، خواهش میکنم
کوک: فقط یه ساعته، ولی باید همه جا ی رو خونه بگردی
ات: ب... باشه
رفتم تو، درو پشت سرم بستن
ات: بدجنسیه(اروم)
همون موقع که رفتم تو خونه دست و پام شل شد خیلی ترسناک بود، حتی برای ما ومپایر ها، همش احساس میکردم یکی داره نگام میکنه و حس بدی داشتم احساس میکردم گرگینه ها اونجان (گرگینه ها دشمن خونیه ما خون اشام هان) اما باید اون خونرو میگشتم پاهام شل شده بود و بزور رفتم طبقه ی بالا که از پشت در صدای چند نفرو شنیدم
شخص اول: امروز میکشیمش
شخص دوم: دیروز یکی شونو کشتیم اگه امروز بریم مشکوک میشن
شخص سوم: درسته چند روز صبر میکنیم بعد میریم
ات تو ذهنش: اینا قاتلن؟ می خوان کیو بکشن؟
تو فکر بودم که فهمیدم یکی داره میاد سمت در
زود رفتم پایین پشت دیوار قایم شدم که دستم خورد به گلدون افتادو شکست
شخص دوم: کی اونجاست
جلو ی دهنمو گرفته بود تا صدایی ازم در نیاد که
شخص دوم: چی شده دختر کوچولو، خیلی دل و جرئت داری اومدی اینجا (پوزخند)
ات: من... چیزه.. خب
شخص دوم: حرفامونو شنیدی؟
ات: ...
شخص دوم: گفتم حرفامونو شنیدی؟( داد)
ات: خب... ا.. اره
اونا گرگینه بودن خیلی ترسیدم
شخص اول: چی شده؟... این کیه
شخص دوم: فکر کنم حرفامونو شنیده
شخص اول: خب باید بکشیمش
ات: خواهش می کنم اینکارو نکنین
اومد فکمو گرفت
شخص اول: تو حرفامونو شنیدی، پس باید بکشیمت
ات: دستتو بکش
دستشو کنار زدم و یه لگد زدم به وسط پاش
شخص اول: اخخ... خدا لعنتت کنه
شخص دوم: چه قدر شجاعی که اینکارو می کنی، بزنم...
دیدم باید از بزرگترین صلاحم استفاده کنم پس با تمام وجودم
ات: جیییییییییییییییییییییییغغغغغ (خیلی بلند)(این خیلی منه)
شخص دوم: چه مرضی ...
از زیر دستش در رفتم از خونه هه رفتم بیرون
کوک: چرا اومدی
سوجون: هنوز یه ساع...
ات: فرار کنین
اون پسرا افتادن دنبالمون و ما فقط فرار می کردیم که گمشون کردیم
ات: اخی... جیغ
سوجون: چت... وای نه
حواسمون نبود و اونقدر دوییدیم که رفته بودیم تو قبرستون و روی یه قبر وایستاده بودیم یدفعه از ترس پریدم بغل جونگکوک
کوک: ها؟
اومدم پایین
ات: ببخشید (خجالت)
کوک: اشکالی نداره (خنده)
سوجون: بیاین از اینجا بریم اینجا یه جوریه
از اونجا رفتیم می خواستیم بریم که دیدم پسره هنوز دنبالم می گرده
ات: بیاین از پشت این خونه بریم
سوجون و کوک: اوکی
از پشت خونه رفتیم برگشتیم
ات: دیگه نمیخوام این رو تجربه کنم
سوجون: اونا کی بودن؟
ات:( تعریف میکنه)
کوک: یعنی، اونا یکی رو کشتن و میخوان یکی دیگرو بکشن؟ و گرگینه هم هستن؟
ات: اوهوم
ادامه دارد...
شرط
۱۵ لایک
۶ کامنت
۱۲.۹k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.