رز سفید p24

رفتیم برای شام....
شام و خوردیم و رفتیم که بخوابیم...
_شب همگی بخیر.....
+شب بخیر....موفق باشی مانلی جونم(در گوشش)
٪برو گمشو...
رفتیم از پله ها بالا و روی تخت دراز کشیدیم...
+آخخ...
_چیشد؟
+دستتو بزار رو شکمم....
بچم داشت لگد میزد...
و منم درد بدی داشتم...
ولی از اینکه میتونستم لبخند جونگکوکو ببینم خوش حال بودم....
دستشو گذاشت رو شکمم.....
میشد ذوقو از تو چشماش دید....
_قربونت برم من....
وای وای....
_بابایی داری مامانیو اذیت میکنیا....
و شکمم و بوسید...
_ممنونم ازت...
و محکم بغلم کرد.....
+منم خندیدم و لبشو بوسیدم....
_حیف که بارداری وگرنه.....
+عههه...
خوابیده بودیم که با صدای جیغ از خواب پریدیم....
+خاک تو سرم..... بیچاره مانلی....
_نگران نباش....خودتم یه شبی اینجوری بودی....
+من جیغ نمیزدم....
_پس فک کنم مشکل از جیمینه هوم....
+همه که عین تو نمیشن
_هییی...تازگیا خیلی باهام لاس میزنیااا..
+میخوای برم با یکی دیگه لاس بزنم...
_چی م...(بلند)
+شوخی کردم عه....بی جنبه!
_میبینه حساسماا....
+اوووو چه مرد حساسیی
_بیا بخوابیم دیگه...میخوام بغلت کنم...
+آخ جون
که دوباره جیغ اومد...
+بمیرم براش....
_اگه تو بمیری چیکار کنم منننن....خدا نکنه بمیری
و محکم بغلم کرد
+(گریه میکنه)
_ع...عه چی شد عزیزم....
+میترسم ولم کنی....
_یعنییی چیییی؟
تو عشق منییی