چـند پآرتـی تایجـو✧🍴🥛
چـند پآرتـی تایجـو✧🍴🥛
◉پـآرت؟ادامه پارت ششم(چون ویس اجازه نمیداد همرو یجا بزارم یجورایی طولانی بود)◉彡彡
تایجو:هیش،نمیخواد چیزی بگی(اروم و با آرامش)
تموم مدت از وقتی تو چشات زل زدم فهمیدم حس دیگه ای بهت دارم.من چیزی ازت نمیدونم هیچی،با این حال عاشقت شدم...بهم حق بده خواهش میکنم،میزاری سایه بالا سرت باشم ا/ت؟میزاری؟
ا/ت(تو)لکنت گرفت بودی
ولی با تموم احوالات گفتی
ا/ت:ال..البته،میزارم تایجو.....منم همچین حسی بهت داشتم ولی نمیتونستم بهت بگم میدونی،به هرحال،میزارم ا...ا..اره میزارم
تایجو پا شد و ا/ت رو بغل کرد ...بوسه ای به لباش زد و.....
وقتی رسیدن به ویلای ا/ت تایجو بهش گفت
تایجو:از دوستات خداحافظی کن و برگرد پیشم،اون موقع کمکت میکنم وسیله هاتو برداری و بیای به خونه خودم ،از جاده میریم.ماشینت همینجا هاست دیگه ؟من پیاده اومدم ولی راه زیادیه تا خونه
ا/ت:اره تایجو همینجاست،دوست دارم سیب زمینییی🗿🚬
و ا/ت داشت میرفت که...
تایجو: منم دوست دارم فرشته ی زمینی...
ا/ت:(لبخند تا ماتریکس کشیده)هی فکر نکن نفهمیدم کارت ملیمو برداشتی
تایجو:فقط برای اینکه یکم بهتر بشناسمت...(چک کردن)خب سه سال ازم کوچیکتری!این خیلی خوبه پس ۲۵ سالته نه؟
ا/ت:دیدی که...بله،خب تایجو اینم بگم که(نشون دادن کارت ملی تایجو)فقط تو زبل نیستی عزیزم😊✔️ تایجو دویید(دوید خودمونه)دنبال ا/ت که ا/ت سریع رفت تو،کارت ملیشو خوند،و...
ا/ت:خب همینطور که حدس میزدم توهم ۲۸ سالته...تایجو شیبا و....
تایجو:هی بیخیاللل پسش بده
ا/ت:بعد اینکه اومدم بیروننن(داد و ذوق)
(اینم اضافه کنم که دوستای ا/ت خیلی نگرانش بودن و خیلی بهش زنگ زدن ولی چون ا/ت درو قفل کرده بود نتونستن بیان بیرون)
به هرحال این دوتا سیدم رفتن تو خونشون(خونه تایجو) و....خودتون هر غلطی خواستین بنویسین و بفرستین دایرکتتت
فیک بعدی درخواستیه باز (سانمی از شیطان کش)
◉پـآرت؟ادامه پارت ششم(چون ویس اجازه نمیداد همرو یجا بزارم یجورایی طولانی بود)◉彡彡
تایجو:هیش،نمیخواد چیزی بگی(اروم و با آرامش)
تموم مدت از وقتی تو چشات زل زدم فهمیدم حس دیگه ای بهت دارم.من چیزی ازت نمیدونم هیچی،با این حال عاشقت شدم...بهم حق بده خواهش میکنم،میزاری سایه بالا سرت باشم ا/ت؟میزاری؟
ا/ت(تو)لکنت گرفت بودی
ولی با تموم احوالات گفتی
ا/ت:ال..البته،میزارم تایجو.....منم همچین حسی بهت داشتم ولی نمیتونستم بهت بگم میدونی،به هرحال،میزارم ا...ا..اره میزارم
تایجو پا شد و ا/ت رو بغل کرد ...بوسه ای به لباش زد و.....
وقتی رسیدن به ویلای ا/ت تایجو بهش گفت
تایجو:از دوستات خداحافظی کن و برگرد پیشم،اون موقع کمکت میکنم وسیله هاتو برداری و بیای به خونه خودم ،از جاده میریم.ماشینت همینجا هاست دیگه ؟من پیاده اومدم ولی راه زیادیه تا خونه
ا/ت:اره تایجو همینجاست،دوست دارم سیب زمینییی🗿🚬
و ا/ت داشت میرفت که...
تایجو: منم دوست دارم فرشته ی زمینی...
ا/ت:(لبخند تا ماتریکس کشیده)هی فکر نکن نفهمیدم کارت ملیمو برداشتی
تایجو:فقط برای اینکه یکم بهتر بشناسمت...(چک کردن)خب سه سال ازم کوچیکتری!این خیلی خوبه پس ۲۵ سالته نه؟
ا/ت:دیدی که...بله،خب تایجو اینم بگم که(نشون دادن کارت ملی تایجو)فقط تو زبل نیستی عزیزم😊✔️ تایجو دویید(دوید خودمونه)دنبال ا/ت که ا/ت سریع رفت تو،کارت ملیشو خوند،و...
ا/ت:خب همینطور که حدس میزدم توهم ۲۸ سالته...تایجو شیبا و....
تایجو:هی بیخیاللل پسش بده
ا/ت:بعد اینکه اومدم بیروننن(داد و ذوق)
(اینم اضافه کنم که دوستای ا/ت خیلی نگرانش بودن و خیلی بهش زنگ زدن ولی چون ا/ت درو قفل کرده بود نتونستن بیان بیرون)
به هرحال این دوتا سیدم رفتن تو خونشون(خونه تایجو) و....خودتون هر غلطی خواستین بنویسین و بفرستین دایرکتتت
فیک بعدی درخواستیه باز (سانمی از شیطان کش)
۲.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.