you wrapped me in your heart پارت ۱
کیونگ سون:اوی،منو کجا می برین؟
بادیگارد:به دستور رییس،ما وظیفه داریم شما رو به خونه شون برسونیم،بهتره که همکاری کنید...
کیونگ سون:نه،من نمیام برای چی؟من که کاری نکردم...
کیونگ سون در اینجا بیهوش میشه و ما میریم که داستانو از یه بعد دیگه اش ببینیم
بابای کیونگ سون:هی،فکر میکنی میتونی از من ببری؟
جونگکوک:ببینیم و تعریف کنیم،چطوره اول یه شرط بزاریم،تا اونجایی که من میدونم تو یه دختر داری،اگه ببازی اون دختر از اموال من به حساب میاد
باشه
(بازی ادامه پیدا میکنه و بابای کیونگ سون یه حرکتو اشتباه میزنه که جونگکوک برنده میشه و به بادیگاردهاش دستور میده اون دخترو بگیرن و ببرن به خونه اش)
جونگکوک:خب فکر کنم تو دخترتو باختی،در نتیجه بای بای
برید دنبالش و از زیر سنگم که شده گیرش بیارید
بله قربان
...
کیونگ سون:آیی،سرم.هان؟تو کی هستی؟من اینجا چیکار میکنم؟
جونگکوک:درت با من یه شرط بسته بود و نتیجه اون شرط تو بودی که الان اینجایی
کیونگ سون:پدر من؟ها همون پدری که منو نمیخواست؟تعجبی عم نداشت منو اینطوری بندازه دور،خب بگو ببینم،از من چی میخوای؟
جونگکوک:اسمت چیه؟
کیونگ سون
جونگکوک:اسم منم جونگکوک عه و نمیخوام بهت آسیبی برسونم،پس نگران نباش،چیزی عم خواستی به خدمتکارا میتونی بگی
کیونگ سون:باشه
خدمتکار:خانم حموم رو براتون حاضر کردم
کیونگ سون:ها؟باشه باشه مرسی
کیونگ سون ویو:خودمونیم ها.پسره جذابه و یه غم خاصی تو چشماش عه،شاید من بتونم کاری کنم حالش خوب بشه،میتونم براش آشپزی کنم یا کتاب بخونم.ولی چرا اینطوری لباس پوشیده؟نکنه مافیایی چیزی عه؟
امیدوارم خوشتون بیاد.ادامه شو می نویسم،کامنت و لایک میخوام ها
بادیگارد:به دستور رییس،ما وظیفه داریم شما رو به خونه شون برسونیم،بهتره که همکاری کنید...
کیونگ سون:نه،من نمیام برای چی؟من که کاری نکردم...
کیونگ سون در اینجا بیهوش میشه و ما میریم که داستانو از یه بعد دیگه اش ببینیم
بابای کیونگ سون:هی،فکر میکنی میتونی از من ببری؟
جونگکوک:ببینیم و تعریف کنیم،چطوره اول یه شرط بزاریم،تا اونجایی که من میدونم تو یه دختر داری،اگه ببازی اون دختر از اموال من به حساب میاد
باشه
(بازی ادامه پیدا میکنه و بابای کیونگ سون یه حرکتو اشتباه میزنه که جونگکوک برنده میشه و به بادیگاردهاش دستور میده اون دخترو بگیرن و ببرن به خونه اش)
جونگکوک:خب فکر کنم تو دخترتو باختی،در نتیجه بای بای
برید دنبالش و از زیر سنگم که شده گیرش بیارید
بله قربان
...
کیونگ سون:آیی،سرم.هان؟تو کی هستی؟من اینجا چیکار میکنم؟
جونگکوک:درت با من یه شرط بسته بود و نتیجه اون شرط تو بودی که الان اینجایی
کیونگ سون:پدر من؟ها همون پدری که منو نمیخواست؟تعجبی عم نداشت منو اینطوری بندازه دور،خب بگو ببینم،از من چی میخوای؟
جونگکوک:اسمت چیه؟
کیونگ سون
جونگکوک:اسم منم جونگکوک عه و نمیخوام بهت آسیبی برسونم،پس نگران نباش،چیزی عم خواستی به خدمتکارا میتونی بگی
کیونگ سون:باشه
خدمتکار:خانم حموم رو براتون حاضر کردم
کیونگ سون:ها؟باشه باشه مرسی
کیونگ سون ویو:خودمونیم ها.پسره جذابه و یه غم خاصی تو چشماش عه،شاید من بتونم کاری کنم حالش خوب بشه،میتونم براش آشپزی کنم یا کتاب بخونم.ولی چرا اینطوری لباس پوشیده؟نکنه مافیایی چیزی عه؟
امیدوارم خوشتون بیاد.ادامه شو می نویسم،کامنت و لایک میخوام ها
۴.۷k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.