ابنبات ترش .پارت ۴۵ (باورم نمیشه زنده ام هنوز)
جین:
می دونم جیهوپ دلش برای اون نیم وجبی موذی تنگ شده
ولی یکم زمان می بره که فراموشش کنه
فیونا این کار رو انجام میده
اون بهونه ها همشون احمقانه ان
لباسام رو آروم در آوردم و رفتم یه دوش بگیرم
زیر آب گرم وان که به جسمم آرامش میداد
ولی روحم رو پر از افکار کرد
خیلی نگران جیهوپم
ممکنه چیزی باشه که ندونم؟
یعنی به اندازه کافی می دونم؟
شاید باید به جیهوپ حقیقت رو می گفتم
نه! نه!
دردناکه که اون داره به جای من درد می کشه
میدونم درد زیادی رو داره تحمل می کنه ولی نبود ا/ت حالشو بهتر می کنه
نباید بدونا
این که این ماجرا داشت باعث می شد مغزم به حقیقت هایی که می دونست شک کنه احساس سنگینی عجیبی به جسمم میداد
سرم رو به زیر آب بردم
خواستم به ذهنم اجازه بدم که تمام افکارم ازش خارج بشه و به آب های در حال حرکت ملحق بشه
ولی احساس خفگی شدید مانع تخلیه روانم شد
شیر آب رو بستم و حوله طوسی رنگم رو پوشیدم
رفتم جلوی میز آرایشم نشستم و به چهره خاصم توی آیینه خیره شدم
که گوشیم لرزید
و دیدم که جیهوپ بدون هیچ متنی یه عکس برام فرستاده
اینترنت اون تیکه یکم ضعیف بود برای همین یذره طول می کشید که عکس باز شه
ولی حدس می زدم باز یه بهونه است
اون یه بچه احمقه که نیاز به کنترل و مراقبت داره
عکس باز شد و نفسم سنگین شد
زخم روی صورتش...
وحشتناک بود
خون پوست صاف و شفافش رو کثیف کرده بود
یعنی کار اونه؟
نه نه
این کارا از اون فیونای ریزه میزه بر نمیاد
یعنی ممکنه؟
شاید دعوا کرده
کتکش زدن؟
کتکش زده؟
حالش الان خوبه؟
در هر صورت زخمش خیلی ناجوره
سریع بهش زنگ زدم
گوشیش خاموش بود
زنگ زدم
زنگ زدم
زنگ زدم نزدیک ۳۰ یا ۵۰ دقیقه کامل داشتم بهش زنگ می زدم
حالش خوبه؟
باید می فهمیدم
به فیونا زنگ زدم
شروع کرد بوق خوردن
اینقدر شکه شده بودم
فقط می خواستم بفهمم چی سر داداش عزیزم داره میاد
فقط دعا می کردم بر داره
_:بله؟
+:فیونا جیهوپ کجاست؟؟؟
نمی تونستم خودم رو نگه دارم همه حرفام با صدای بلند و ترسناکی بود
_:همینجاست، اومدیم به خاطر ولنتاین بیرون شهر الان ازم جدا شده
+:سریع لوکیشن بفرست
_:آممم، باشه برادر شوهر عزیزم الان برات می فرستم
+: جرعت داری یه بار دیگه بگو برادر شوهر تا کل اون کارخونه هات رو روی خراب کنم
_:حق نداری باهام اینطوری صحبت کنی
صداش رو نیش دار کرد و با آرامش خاصی گفت
_:خیر سرمون دیگه به زودی قراره فامیل بشیم جین
+: حال جیهوپ چطوره؟؟
-: راجب اموالم درست صحبت کن و گوشی رو قطع کرد
چشمام گشاد شد
اموال؟؟
اون عوضی الان چیکار کرد؟
لوکیشن رو فرستاد و زیرش نوشت بفرما برادر شوهر عزیزم
نفسم رو حبس کروم که فریاد نزنم و سریع رفتم یه لیوان آب خوردم و لباس پوشیدم و سوار ماشین شدم....(ببخشید اگر بد شد)
می دونم جیهوپ دلش برای اون نیم وجبی موذی تنگ شده
ولی یکم زمان می بره که فراموشش کنه
فیونا این کار رو انجام میده
اون بهونه ها همشون احمقانه ان
لباسام رو آروم در آوردم و رفتم یه دوش بگیرم
زیر آب گرم وان که به جسمم آرامش میداد
ولی روحم رو پر از افکار کرد
خیلی نگران جیهوپم
ممکنه چیزی باشه که ندونم؟
یعنی به اندازه کافی می دونم؟
شاید باید به جیهوپ حقیقت رو می گفتم
نه! نه!
دردناکه که اون داره به جای من درد می کشه
میدونم درد زیادی رو داره تحمل می کنه ولی نبود ا/ت حالشو بهتر می کنه
نباید بدونا
این که این ماجرا داشت باعث می شد مغزم به حقیقت هایی که می دونست شک کنه احساس سنگینی عجیبی به جسمم میداد
سرم رو به زیر آب بردم
خواستم به ذهنم اجازه بدم که تمام افکارم ازش خارج بشه و به آب های در حال حرکت ملحق بشه
ولی احساس خفگی شدید مانع تخلیه روانم شد
شیر آب رو بستم و حوله طوسی رنگم رو پوشیدم
رفتم جلوی میز آرایشم نشستم و به چهره خاصم توی آیینه خیره شدم
که گوشیم لرزید
و دیدم که جیهوپ بدون هیچ متنی یه عکس برام فرستاده
اینترنت اون تیکه یکم ضعیف بود برای همین یذره طول می کشید که عکس باز شه
ولی حدس می زدم باز یه بهونه است
اون یه بچه احمقه که نیاز به کنترل و مراقبت داره
عکس باز شد و نفسم سنگین شد
زخم روی صورتش...
وحشتناک بود
خون پوست صاف و شفافش رو کثیف کرده بود
یعنی کار اونه؟
نه نه
این کارا از اون فیونای ریزه میزه بر نمیاد
یعنی ممکنه؟
شاید دعوا کرده
کتکش زدن؟
کتکش زده؟
حالش الان خوبه؟
در هر صورت زخمش خیلی ناجوره
سریع بهش زنگ زدم
گوشیش خاموش بود
زنگ زدم
زنگ زدم
زنگ زدم نزدیک ۳۰ یا ۵۰ دقیقه کامل داشتم بهش زنگ می زدم
حالش خوبه؟
باید می فهمیدم
به فیونا زنگ زدم
شروع کرد بوق خوردن
اینقدر شکه شده بودم
فقط می خواستم بفهمم چی سر داداش عزیزم داره میاد
فقط دعا می کردم بر داره
_:بله؟
+:فیونا جیهوپ کجاست؟؟؟
نمی تونستم خودم رو نگه دارم همه حرفام با صدای بلند و ترسناکی بود
_:همینجاست، اومدیم به خاطر ولنتاین بیرون شهر الان ازم جدا شده
+:سریع لوکیشن بفرست
_:آممم، باشه برادر شوهر عزیزم الان برات می فرستم
+: جرعت داری یه بار دیگه بگو برادر شوهر تا کل اون کارخونه هات رو روی خراب کنم
_:حق نداری باهام اینطوری صحبت کنی
صداش رو نیش دار کرد و با آرامش خاصی گفت
_:خیر سرمون دیگه به زودی قراره فامیل بشیم جین
+: حال جیهوپ چطوره؟؟
-: راجب اموالم درست صحبت کن و گوشی رو قطع کرد
چشمام گشاد شد
اموال؟؟
اون عوضی الان چیکار کرد؟
لوکیشن رو فرستاد و زیرش نوشت بفرما برادر شوهر عزیزم
نفسم رو حبس کروم که فریاد نزنم و سریع رفتم یه لیوان آب خوردم و لباس پوشیدم و سوار ماشین شدم....(ببخشید اگر بد شد)
۸.۷k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.