P9
$ نه کاملا جدی گفتم .. لیسا به مادر بزرگ پیشنهاد داد اونم قبول کرد از لیسا خوشش آمده .
+ بعدا باهاتون حرف میزنم .. به مامانالو بگو نمیتونه برم جفت پیدا کنه .( شنلم رو برداشتم از مامالونا خیلی متنفرم و از اتاق خارج شدم یعنی رفته جنگل ؟ گوشامو کامل باز کردم و صدای راه رفتش سمت قبرستون شنیدم سریع به همون جهت دویدم وقتی دیدم داره هق هق میکنه و راه میرم دلم پایش تیکه تیکه شد پشت سرش راه میرفتم و زیاد بهش نزدیک نشدم وقتی به قبرستون رسیدیم نفس هر دوتامون قطع شد )
- ( روی زمین افتادم ) نهههههههههههع
+ ( از پشت بغلش کردم )
- ته ….. من … دیر…. رسیدم .. نهههه ( هق هق میکردم و به زمین مشت میزدم )
+ : هیسسس… چیزی نیست …
- اونا…. مردن … یونگی…. سوهی.. هق
+ ( خونه کاملا خاکستر شده بود ولی خبری از جنازه نبود ) کوک .. شاید فرار کردن ..
- من مواظبشون نبودم ..
+ ( ساعت ها همون جا نشستیم و من سکوت کردم چی باید میگفتم ؟ اون غیر از من الان کسی رو نداره .)
- :( یعنی کار هکتور پدر خوندم بوده )
+ ( سرش رو بوسیدم ) بهتری کوک ؟
- : ( سرم رو به نشونه منفی نشون دادم )
+ شاید فرار کردن کوک .. ( صدای گرگ بلند شد ) کوک پاشو بریم
- نه ته نه .. من نمیام …
+ تا کی میخوای اینجا بمونی گرگ ا زیاد شدن ..
- من یه ومپایرم از چیزی نمی ترسم ..
+ هیسس…. کوک .. درکت ..
- تو .. هیچی نمدونی هیچییی !!!!
+ ( فریاد زدم ) توعم هیچی راجبم نمیدونی..!!!
- ( از حرفم پشیمون شدم )
+ ( از حرفی که زدم پشیمون شدم ) میدونم ناراحتی یا هر چی ولی منم وقتی ناراحت شدنت رو میبنم احساس میکنم میخوام بمیرم کوک ! ( میخواسیتم بریم که یه چیزی جلومونن رو گرفت هاله ای شبح مانند بود )
- چه اتفاقی داره میفته .؟؟( با ترس )
+ من .. مراقبتم
ادامه دارد
+ بعدا باهاتون حرف میزنم .. به مامانالو بگو نمیتونه برم جفت پیدا کنه .( شنلم رو برداشتم از مامالونا خیلی متنفرم و از اتاق خارج شدم یعنی رفته جنگل ؟ گوشامو کامل باز کردم و صدای راه رفتش سمت قبرستون شنیدم سریع به همون جهت دویدم وقتی دیدم داره هق هق میکنه و راه میرم دلم پایش تیکه تیکه شد پشت سرش راه میرفتم و زیاد بهش نزدیک نشدم وقتی به قبرستون رسیدیم نفس هر دوتامون قطع شد )
- ( روی زمین افتادم ) نهههههههههههع
+ ( از پشت بغلش کردم )
- ته ….. من … دیر…. رسیدم .. نهههه ( هق هق میکردم و به زمین مشت میزدم )
+ : هیسسس… چیزی نیست …
- اونا…. مردن … یونگی…. سوهی.. هق
+ ( خونه کاملا خاکستر شده بود ولی خبری از جنازه نبود ) کوک .. شاید فرار کردن ..
- من مواظبشون نبودم ..
+ ( ساعت ها همون جا نشستیم و من سکوت کردم چی باید میگفتم ؟ اون غیر از من الان کسی رو نداره .)
- :( یعنی کار هکتور پدر خوندم بوده )
+ ( سرش رو بوسیدم ) بهتری کوک ؟
- : ( سرم رو به نشونه منفی نشون دادم )
+ شاید فرار کردن کوک .. ( صدای گرگ بلند شد ) کوک پاشو بریم
- نه ته نه .. من نمیام …
+ تا کی میخوای اینجا بمونی گرگ ا زیاد شدن ..
- من یه ومپایرم از چیزی نمی ترسم ..
+ هیسس…. کوک .. درکت ..
- تو .. هیچی نمدونی هیچییی !!!!
+ ( فریاد زدم ) توعم هیچی راجبم نمیدونی..!!!
- ( از حرفم پشیمون شدم )
+ ( از حرفی که زدم پشیمون شدم ) میدونم ناراحتی یا هر چی ولی منم وقتی ناراحت شدنت رو میبنم احساس میکنم میخوام بمیرم کوک ! ( میخواسیتم بریم که یه چیزی جلومونن رو گرفت هاله ای شبح مانند بود )
- چه اتفاقی داره میفته .؟؟( با ترس )
+ من .. مراقبتم
ادامه دارد
۸۶۸
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.