part 27
part 27
ا.ت ویو:
رسیدیم و رفتیم داخل پسرا هنوز نیومده بودن پس یه جا انتخاب کردیم و نشستیم تا پسرا بیان بعد از چند مین اومدن
یونگی:خب چی بخوریم؟
هرکی یه چیزی میگفت
ا.ت:اممم امشب مهمون کی هستیم؟
که همشون برگشتن و منو نگاه کردن
ا.ت:من؟ نه اصلا
با نگاهایی که اونا میکردن نمیشد نه بیاری
ا.ت:باشه تسلیم
و همشون زدن زیر خنده
غذارو اوردن و شروع کردیم به خوردن و وقتی تموم شدیم گارسون صورت حصاب رو اورد حساب کردم و بلند شدیم رفتیم بیرون از آسمون برف میومد
ا.ت:آخ چقدر این هوا جون میده برای راه رفتن
یونگی:خب بریم خونه؟
کوک:آره من خیلی خسته شدم
ته:خسته نباشی
کوک:همچنین
یونگی:ا.ت من با کوک ته و یونگ هی میرم توهم با بورا و جیمین
ا.ت:باشه
اونا رفتن و ماهم رفتیم سمت ماشین
جیمین:اجازه هست؟
من مونده بودم این چی میخواد
ا.ت:چی میخوایی؟
جیمین:سویچ ماشین
ا.ت:آها باشه بیا
بهش دادم خودمم سمت شاگرد سوار شدم و بورا هم پشت خونه بورا نزدیک بود پس اول بورا رو رسوندیم و بعد از مدتی جیمین جلوی عمارت نگه داشت باهم دیگه پیاده شدیم جیمین برگشت سمتم و گفت
جیمین:بیا اینم سویچ
ازش گرفتم
ا.ت:مرسی
جیمین:بیا بریم
و دستشو رو دراز کرد این باز چی میخواد؟
ا.ت:ایندفعه باز چی میخوایی؟
یه خنده کرد و گفت:دستتو بده
ا.ت:بدم که چی بشه؟
جیمین:نترس نمیخورمت
دستمو گذاشتم توی دستای گرمش
ا.ت:خب گذاشتم
جیمین:کاره خوبی کردی
و جیمین راه افتاد منم کنارش بودم
ا.ت:داری چیکار میکنی؟
جیمین:مگه خودت نگفتی این هوا جون میده واسه راه رفتن؟
ا.ت:آره خب گفتم
جیمین:پس بیا بریم
توی این مدت فقط داشتم به نیم رخش نگاه میکردم
جیمین:........
ادامه دارد
قراره یه مدت آف بشم منتظرم بمونید مرسی
شرط نداره تا میرم و برمیگردم ببینم چقدر میتونید لایک و کامنت بزارید😎
فعلا
ا.ت ویو:
رسیدیم و رفتیم داخل پسرا هنوز نیومده بودن پس یه جا انتخاب کردیم و نشستیم تا پسرا بیان بعد از چند مین اومدن
یونگی:خب چی بخوریم؟
هرکی یه چیزی میگفت
ا.ت:اممم امشب مهمون کی هستیم؟
که همشون برگشتن و منو نگاه کردن
ا.ت:من؟ نه اصلا
با نگاهایی که اونا میکردن نمیشد نه بیاری
ا.ت:باشه تسلیم
و همشون زدن زیر خنده
غذارو اوردن و شروع کردیم به خوردن و وقتی تموم شدیم گارسون صورت حصاب رو اورد حساب کردم و بلند شدیم رفتیم بیرون از آسمون برف میومد
ا.ت:آخ چقدر این هوا جون میده برای راه رفتن
یونگی:خب بریم خونه؟
کوک:آره من خیلی خسته شدم
ته:خسته نباشی
کوک:همچنین
یونگی:ا.ت من با کوک ته و یونگ هی میرم توهم با بورا و جیمین
ا.ت:باشه
اونا رفتن و ماهم رفتیم سمت ماشین
جیمین:اجازه هست؟
من مونده بودم این چی میخواد
ا.ت:چی میخوایی؟
جیمین:سویچ ماشین
ا.ت:آها باشه بیا
بهش دادم خودمم سمت شاگرد سوار شدم و بورا هم پشت خونه بورا نزدیک بود پس اول بورا رو رسوندیم و بعد از مدتی جیمین جلوی عمارت نگه داشت باهم دیگه پیاده شدیم جیمین برگشت سمتم و گفت
جیمین:بیا اینم سویچ
ازش گرفتم
ا.ت:مرسی
جیمین:بیا بریم
و دستشو رو دراز کرد این باز چی میخواد؟
ا.ت:ایندفعه باز چی میخوایی؟
یه خنده کرد و گفت:دستتو بده
ا.ت:بدم که چی بشه؟
جیمین:نترس نمیخورمت
دستمو گذاشتم توی دستای گرمش
ا.ت:خب گذاشتم
جیمین:کاره خوبی کردی
و جیمین راه افتاد منم کنارش بودم
ا.ت:داری چیکار میکنی؟
جیمین:مگه خودت نگفتی این هوا جون میده واسه راه رفتن؟
ا.ت:آره خب گفتم
جیمین:پس بیا بریم
توی این مدت فقط داشتم به نیم رخش نگاه میکردم
جیمین:........
ادامه دارد
قراره یه مدت آف بشم منتظرم بمونید مرسی
شرط نداره تا میرم و برمیگردم ببینم چقدر میتونید لایک و کامنت بزارید😎
فعلا
۶.۶k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.