𝒑𝒂𝒓𝒕19
𝒑𝒂𝒓𝒕19
ساعت ۷ بود ....
_امروز اینان خونه نیست دوست داری باهام بیای یکم حرف بزنیم ؟ :)
+مگه با هم زندگی میکنین ؟
_ام ... خب اره (خندید) دوسش دارم خو
+عایییششش (خندیدم) چه پیشرفت چشمگیری اصلا داغون شدم
_مسخره ام خودتی
دستشو دور بازوهام حلقه کرد ....
_بیا بریم دیگههه
+باشه بزار وسایلمو بردارم
در اتاق تهیونگ باز شد و اون ازش خارج شد ....
ته: عا ... خسته نباشید
و رفت .....
_ارایشگرش کیه به نظرت ا/ت ؟! اون موها خدادادیهههه تو میگی؟!
آهی از حسرت کشیدم ...
+اوهوم....خدا بی انصافی کرده :(
_خفه تو خیلی خوشگلی .... وقتی شنیدم ایان گفت تو اون قرار میزارین باورم شددددددد ....
+ام ... من شاید فقط خواهر اون باشم همین :) .... یعنی جز این نیست
_هوم!؟
+رازمو نگه میداری ؟
_(تندتند تایید کرد ) قول
+ما از بچگی با هم بزرگ شدیم.... و من ...... برادرشو دوست دارم و قراره ازدواج کنیم پس ...... فکر کردن بهشم مسخرست و اعصابمو خورد میکنه ... لطفا بابت صبح ناراحت نشو
_اووووووو ... پس .. واسه همین بود که همش با تو مهربون بود ؟؟؟
+(خندیدم) بریم ؟
_بریم ....
و با هم پیاده راه افتادیم .....
وارد کوچه شدیم .....
و همینطور پله های ساختمونو دونه به دونه رد میکردیم
+شینویااااا چرا ..... اخ ...نگفتی اسانسور .... خرابه .... نفسم ... بند اومددددد
_(خندید) اندام خوبمو ... مدیون اینم ....
+اها خوبه رازتو فهمیدم :||||
_رسیدیم
در و وا کرد و سوپرایزززز.....
با جیغ و سوت و دستاشون و البته شعر تولدت مبارک وارد خونه شدیم ....
حسابی ذوق کرده بود ....
تهیونگم اونجا بود
فکر نمیکردم بیاد .....
البته قرار بود منم نرم ......
برف شادی که رو سرمون میریخت فضای قشنگی بین نور شمع ها ایجاد کرده بود .....
ولی نگاهای اون قشنگ تر از همه چیز بود .......
_مرسیییییی عشقمممم
^تولدت مبارکککککک زندگیممممم
***اوووووووووووو
+تولدت مبارککک شینووووووووو
پرید تو بغلم
_تو میدونستیییییییی؟
+اوهوممممم
رسما جیغ میزد ....
شب قشنگی بود ....
خوشحالم که همه رو انقدر شاد میبینم
_ا/ت کیککک
+پر خامه ترین قسمتشو بزارررر
_(خندید)
+چرا میخندی ؟
_خامه دوست داری ؟
+شینوووو :|
_عایشششش ... بیا بخور (خندید) خامست
+گمنشو خودت بخورش
_(قهقهه میزد) بخور بخور با چایی بخور بره پایین
+شینو میزنمتاااا
ساعت ۷ بود ....
_امروز اینان خونه نیست دوست داری باهام بیای یکم حرف بزنیم ؟ :)
+مگه با هم زندگی میکنین ؟
_ام ... خب اره (خندید) دوسش دارم خو
+عایییششش (خندیدم) چه پیشرفت چشمگیری اصلا داغون شدم
_مسخره ام خودتی
دستشو دور بازوهام حلقه کرد ....
_بیا بریم دیگههه
+باشه بزار وسایلمو بردارم
در اتاق تهیونگ باز شد و اون ازش خارج شد ....
ته: عا ... خسته نباشید
و رفت .....
_ارایشگرش کیه به نظرت ا/ت ؟! اون موها خدادادیهههه تو میگی؟!
آهی از حسرت کشیدم ...
+اوهوم....خدا بی انصافی کرده :(
_خفه تو خیلی خوشگلی .... وقتی شنیدم ایان گفت تو اون قرار میزارین باورم شددددددد ....
+ام ... من شاید فقط خواهر اون باشم همین :) .... یعنی جز این نیست
_هوم!؟
+رازمو نگه میداری ؟
_(تندتند تایید کرد ) قول
+ما از بچگی با هم بزرگ شدیم.... و من ...... برادرشو دوست دارم و قراره ازدواج کنیم پس ...... فکر کردن بهشم مسخرست و اعصابمو خورد میکنه ... لطفا بابت صبح ناراحت نشو
_اووووووو ... پس .. واسه همین بود که همش با تو مهربون بود ؟؟؟
+(خندیدم) بریم ؟
_بریم ....
و با هم پیاده راه افتادیم .....
وارد کوچه شدیم .....
و همینطور پله های ساختمونو دونه به دونه رد میکردیم
+شینویااااا چرا ..... اخ ...نگفتی اسانسور .... خرابه .... نفسم ... بند اومددددد
_(خندید) اندام خوبمو ... مدیون اینم ....
+اها خوبه رازتو فهمیدم :||||
_رسیدیم
در و وا کرد و سوپرایزززز.....
با جیغ و سوت و دستاشون و البته شعر تولدت مبارک وارد خونه شدیم ....
حسابی ذوق کرده بود ....
تهیونگم اونجا بود
فکر نمیکردم بیاد .....
البته قرار بود منم نرم ......
برف شادی که رو سرمون میریخت فضای قشنگی بین نور شمع ها ایجاد کرده بود .....
ولی نگاهای اون قشنگ تر از همه چیز بود .......
_مرسیییییی عشقمممم
^تولدت مبارکککککک زندگیممممم
***اوووووووووووو
+تولدت مبارککک شینووووووووو
پرید تو بغلم
_تو میدونستیییییییی؟
+اوهوممممم
رسما جیغ میزد ....
شب قشنگی بود ....
خوشحالم که همه رو انقدر شاد میبینم
_ا/ت کیککک
+پر خامه ترین قسمتشو بزارررر
_(خندید)
+چرا میخندی ؟
_خامه دوست داری ؟
+شینوووو :|
_عایشششش ... بیا بخور (خندید) خامست
+گمنشو خودت بخورش
_(قهقهه میزد) بخور بخور با چایی بخور بره پایین
+شینو میزنمتاااا
۳.۹k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.