فیک جیمین ( کیوت و خشن ) پارت ۲۴
از زبان سویونگ
به مینا گفتم تا به جونگ کوک بگه ببینه قضیه میونگ و جیمین چیه ، دو روز از اون ماجرا میگذره و من هنوز توی عمارت بابام هستم مینا بهم زنگ زد جواب دادم گفتم : الو سلام چیشد گفت : سویونگ همونطور که حدس زده بودیم اون میونگ رو دوست نداره فقط بخاطره اذیت کردن توئه گفتم : اذیت کردن من ولی چرا گفت : تو مگه جیمین رو نمیشناسی آخه گفتم : باشه خیلی خب خدافظ
( یک ماه بعد )
امروز وقت دادگاهه خیلی استرس دارم قراره با لیا و مینا برم به دادگاه با ماشینم رفتم سمته عمارت لیا اینا ماشاالله لیا هم آماده شدنش دو ساعت طول میکشه رفتم دره خونشون رو زدم خدمتکارشون باز کرد گفتم : سلام ببخشید لیا خانم کجان از اونور دیدم لیا از پله ها داد میزنه و میگه اومدم گفتم : بیا دیگه باید بریم پیشه مینا گفت : مینا نمیخواد اون قراره با ماشین خودش بیاد
رفتیم سواره ماشین شدیم بعده چند دقیقه رسیدیم به دادگاه پیاده شدیم که مینا اومد سمتمون گفت : سویونگ میونگ هم اینجاست گفتم : چیییی گفت : هششش به اعصابت مصلت باش نقشمون که یادت نرفته گفتم : فقط دعا کنین خودمو کنترل کنم
رفتیم داخل دیدم میونگ خانم کناره جیمین مونده جونگ کوک و تهیونگ هم اونجا بودن اومدن سمتمون تهیونگ گفت : چطوری سویونگ گفتم : هیی خوبم دیگه خوب نباشم چیکار کنم کوک گفت. : اگر خوب نباشی که باید جنگ رو فراموش کنی گفتم : من پیروزمممم بعدش همه باهم خندیدیم جیمین و میونگ هم بهمون نگاه میکردن
یکم بعد قاضی صدامون کرد لیا با من اومد کوک هم با جیمین
به وکیلم گفتم : من قصده جدایی ندارم پس زیاد اعتراض نکنین وکیلم هم تایید کرد
رفتیم تو قاضی از جیمین پرسید که میخواین از خانم کیم سویونگ جدا بشین جیمین گفت : نه من همسرم رو دوست دارم و نمیخوام ازش جدا بشم ، قاضی از منم پرسید یه نیشخنده شیطانی زدمو گفتم : منم نمیخوام از شوهرم جدا بشم چون خیلی دوسش دارم ، جیمین یجور تعجب کرده بود که انگار انتظار چیزه دیگهای رو داشت
رفتیم بیرون از اتاق قاضی
میونگ اومد کناره جیمین منم با یه لبخند شیطانی برگشتم سمته جیمین و گفتم : امشب برمیگردم به عمارت میونگ که پشتش بود به سمت راست خم شدم و گفتم : چطوری میونگ البته معلومه که خوبی
صاف موندم و گفتم : به هر حال منتظرم باش بای
برگشتم با مینا لیا رفتم
به مینا گفتم تا به جونگ کوک بگه ببینه قضیه میونگ و جیمین چیه ، دو روز از اون ماجرا میگذره و من هنوز توی عمارت بابام هستم مینا بهم زنگ زد جواب دادم گفتم : الو سلام چیشد گفت : سویونگ همونطور که حدس زده بودیم اون میونگ رو دوست نداره فقط بخاطره اذیت کردن توئه گفتم : اذیت کردن من ولی چرا گفت : تو مگه جیمین رو نمیشناسی آخه گفتم : باشه خیلی خب خدافظ
( یک ماه بعد )
امروز وقت دادگاهه خیلی استرس دارم قراره با لیا و مینا برم به دادگاه با ماشینم رفتم سمته عمارت لیا اینا ماشاالله لیا هم آماده شدنش دو ساعت طول میکشه رفتم دره خونشون رو زدم خدمتکارشون باز کرد گفتم : سلام ببخشید لیا خانم کجان از اونور دیدم لیا از پله ها داد میزنه و میگه اومدم گفتم : بیا دیگه باید بریم پیشه مینا گفت : مینا نمیخواد اون قراره با ماشین خودش بیاد
رفتیم سواره ماشین شدیم بعده چند دقیقه رسیدیم به دادگاه پیاده شدیم که مینا اومد سمتمون گفت : سویونگ میونگ هم اینجاست گفتم : چیییی گفت : هششش به اعصابت مصلت باش نقشمون که یادت نرفته گفتم : فقط دعا کنین خودمو کنترل کنم
رفتیم داخل دیدم میونگ خانم کناره جیمین مونده جونگ کوک و تهیونگ هم اونجا بودن اومدن سمتمون تهیونگ گفت : چطوری سویونگ گفتم : هیی خوبم دیگه خوب نباشم چیکار کنم کوک گفت. : اگر خوب نباشی که باید جنگ رو فراموش کنی گفتم : من پیروزمممم بعدش همه باهم خندیدیم جیمین و میونگ هم بهمون نگاه میکردن
یکم بعد قاضی صدامون کرد لیا با من اومد کوک هم با جیمین
به وکیلم گفتم : من قصده جدایی ندارم پس زیاد اعتراض نکنین وکیلم هم تایید کرد
رفتیم تو قاضی از جیمین پرسید که میخواین از خانم کیم سویونگ جدا بشین جیمین گفت : نه من همسرم رو دوست دارم و نمیخوام ازش جدا بشم ، قاضی از منم پرسید یه نیشخنده شیطانی زدمو گفتم : منم نمیخوام از شوهرم جدا بشم چون خیلی دوسش دارم ، جیمین یجور تعجب کرده بود که انگار انتظار چیزه دیگهای رو داشت
رفتیم بیرون از اتاق قاضی
میونگ اومد کناره جیمین منم با یه لبخند شیطانی برگشتم سمته جیمین و گفتم : امشب برمیگردم به عمارت میونگ که پشتش بود به سمت راست خم شدم و گفتم : چطوری میونگ البته معلومه که خوبی
صاف موندم و گفتم : به هر حال منتظرم باش بای
برگشتم با مینا لیا رفتم
۹۵.۳k
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.