با حسین تا خدا
با حسین تا خدا
به غارت اموالش پرداختند،
اسحاق بن حویه پیراهن،
اخنس بن مرثد، عمامه ی حضرت،(چون بر سر گذاشت دیوانه شد)
اسود بن خالد کفشها،
جمیع بن خلق ازدی شمشیر حضرت،
بجدل انگشت و انگشتر امام
قیس بن اشعث قطیفه وحوله ی حضرت،
راجعونه بن حویه ی حضرمی پیراهن کهنه ی حضرت(مبتلا به پیسی شد وموهایش ریخت.)
رحیل بن خیثمه ی جعفی،هانی بن شبیب حضرمی و جریر بن مسعود حضرمی کمان و سلاح حضرت.
یکی از دشمن خواست کمربند قیمتی امام را باز کند.او میگوید:
چون دست بردم، حسین دست راستش را روی آن گذاشت.هر چه کردم نتوانستم ناچار دست راست را قطع کردم.بلافاصله دست چپ را گذاشت و دوباره نتوانستم پس دست چپ را قطع کردم. کوشیدم کمربند را باز کنم که حس کردم زمین زیر پایم می لرزد.
از ترس همانجا بیهوش شدم.
در آن حال پیامبر، علی، فاطمه ی زهرا و حسن را دیدم.
حسین به مادرش گفت:این مرد دستم را قطع کرد!
فاطمه مرا نفرین کرد و گفت:خدا دست و پاهایت را قطع کند و چشمت را کور وتو را به جهنم افکند.
بعد از مدتی بیناییم رفت و دست و پایم قطع شد و از نفرین او تنها آتش جهنم مانده است.
پست[۸۶]
پس از آن ده سوار ملعون اسبهای خود را نعل تازه کردند و مابقی آن اتفاق تلخ.
چون به شهر خود آمدند.مردم احمق نعل اسبهایشان را میکندند و برای تبرک به درب خانه ها میزدند. به مرور این رسم شد. و بیشتر مردم به در خانه ی خود نعل میزدند.
((حالا فهمیدین اینکه توی غرب و آمریکا نعل که نماد شانسه از کجا اومده و تو کشور خودمون هم یکسری که اطلاعاتی ندارند بر درب خانه یا مغازه هایشان نعل اسب می زنند!!)) به هر حال خیمه ها غارت شد .گرد یتیمی پاشیده شد.اسارت آغاز شد.
بالاخره جنگ پایان یافت.
در این روز امه سلمه و ابن عباس رسول خدا را پریشان در خواب دیدند و از رسول اکرم شهادت حسین به آنان خبر داد.
امه سلمه رسول خدا را دید که موهایش پریشان است.و برسرش خاک ریخته چون علت را پرسید
فرمود:حسینم را کشتند. داشتم برای او و یارانش قبر حفر میکردم.
ابن عباس نیز حسین را پریشان با ظرفی از خون دید.ابن عباس از این ظرف پرسید؟ فرمود:این خون حسین و یارانش است که همراهم میباشد.
امه سلمه شتابان به سوی تربت رفت و دید تربت به خون جوشان تبدیل گشته.
برای سلامتی امام زمان صلوات..
شب یازدهم محرم بامداد 3/7/1394
ساعت 1:00 بامداد روز یکشنبه
به غارت اموالش پرداختند،
اسحاق بن حویه پیراهن،
اخنس بن مرثد، عمامه ی حضرت،(چون بر سر گذاشت دیوانه شد)
اسود بن خالد کفشها،
جمیع بن خلق ازدی شمشیر حضرت،
بجدل انگشت و انگشتر امام
قیس بن اشعث قطیفه وحوله ی حضرت،
راجعونه بن حویه ی حضرمی پیراهن کهنه ی حضرت(مبتلا به پیسی شد وموهایش ریخت.)
رحیل بن خیثمه ی جعفی،هانی بن شبیب حضرمی و جریر بن مسعود حضرمی کمان و سلاح حضرت.
یکی از دشمن خواست کمربند قیمتی امام را باز کند.او میگوید:
چون دست بردم، حسین دست راستش را روی آن گذاشت.هر چه کردم نتوانستم ناچار دست راست را قطع کردم.بلافاصله دست چپ را گذاشت و دوباره نتوانستم پس دست چپ را قطع کردم. کوشیدم کمربند را باز کنم که حس کردم زمین زیر پایم می لرزد.
از ترس همانجا بیهوش شدم.
در آن حال پیامبر، علی، فاطمه ی زهرا و حسن را دیدم.
حسین به مادرش گفت:این مرد دستم را قطع کرد!
فاطمه مرا نفرین کرد و گفت:خدا دست و پاهایت را قطع کند و چشمت را کور وتو را به جهنم افکند.
بعد از مدتی بیناییم رفت و دست و پایم قطع شد و از نفرین او تنها آتش جهنم مانده است.
پست[۸۶]
پس از آن ده سوار ملعون اسبهای خود را نعل تازه کردند و مابقی آن اتفاق تلخ.
چون به شهر خود آمدند.مردم احمق نعل اسبهایشان را میکندند و برای تبرک به درب خانه ها میزدند. به مرور این رسم شد. و بیشتر مردم به در خانه ی خود نعل میزدند.
((حالا فهمیدین اینکه توی غرب و آمریکا نعل که نماد شانسه از کجا اومده و تو کشور خودمون هم یکسری که اطلاعاتی ندارند بر درب خانه یا مغازه هایشان نعل اسب می زنند!!)) به هر حال خیمه ها غارت شد .گرد یتیمی پاشیده شد.اسارت آغاز شد.
بالاخره جنگ پایان یافت.
در این روز امه سلمه و ابن عباس رسول خدا را پریشان در خواب دیدند و از رسول اکرم شهادت حسین به آنان خبر داد.
امه سلمه رسول خدا را دید که موهایش پریشان است.و برسرش خاک ریخته چون علت را پرسید
فرمود:حسینم را کشتند. داشتم برای او و یارانش قبر حفر میکردم.
ابن عباس نیز حسین را پریشان با ظرفی از خون دید.ابن عباس از این ظرف پرسید؟ فرمود:این خون حسین و یارانش است که همراهم میباشد.
امه سلمه شتابان به سوی تربت رفت و دید تربت به خون جوشان تبدیل گشته.
برای سلامتی امام زمان صلوات..
شب یازدهم محرم بامداد 3/7/1394
ساعت 1:00 بامداد روز یکشنبه
۱.۳k
۰۲ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.