رمان
#part_80
#فرار
کمرم شکسسسسست اصلا انگار نه انگار دارم له میشم فقط عین اینایی که منگلیسم دارن میخندید وای خدا اینا رو تو اولویت شفاعت قرار بده الان پاهام میشکنه نشسته رو کمرم خاک تو سرش تلافی بهتر از این نبود آخه دیدم الانه که نصف بشم دوباره بلند تر جیغ زدم
- اییییی دیانا نکبت !
الهی سنگ قبرتو با فاضلاب بشورم الهی خرمات گردو بزارم گمشو پایین هرچی برجستگی مرجستگی بود صاف شد نکبت نصف شدممممم هوووووی الوووو صدا میاد سمعکاتو روشن کن خررررر زده بودم رو مسلسل ترور شخصیتیش میکردم که یهو تو اوج فحشام احساس سبکی بهم دست داد مثه اینکه بلند شد الان نشونش میدم دنیا دست کیه حالا چرا صداش نمیاد تند برگشتم تا لهش کنم که متاسفانه خودم له شدم همونجوری موندم کپ کرده بودم پلکم نمیزدم ارسلان با دهن باز داشت نگام میکرد از بالا تا پایین از پایین تا بالا منم به پشت دراز کشیده بودم و قشنگ همون یه ذره پاهامم که میپوشکوند اومده بود بیرون خدا هم منو ورداره هم دیاناروو این بیصحاب که همه جامو دیییییید تند بلند شدم اومدم در برم که دیدم اونطرفم کتی جون ایستاده و شیطون نگام میکنه وای خدا الان نه الان دیگهههههه نهههههه
هول و دستپاچه به دیانا که شده بود رنگ لبو خیره شدم
خاک تو سرم با این ابتکارام چشم ننم روشن کتی جون که داشت جون میداد اون پشت ارسلانم فقط پوزخند زده بود دیگه آبرو ریزی ازاین بیشتراون از صبح اینم از الان
****
(ارسلان)
خسته در خونه رو با کلید باز کردم امروز روز خسته کننده ای بود قضیه ی مهمونی فردا هم خیلی رو مخم بود حتی فکر کردن به دخترای سبک و نچسب فامیل حالمو بد میکرد
شما اگ جای نیکا بودین چیکا میکردین چه حسی داشتین😐😂
#فرار
کمرم شکسسسسست اصلا انگار نه انگار دارم له میشم فقط عین اینایی که منگلیسم دارن میخندید وای خدا اینا رو تو اولویت شفاعت قرار بده الان پاهام میشکنه نشسته رو کمرم خاک تو سرش تلافی بهتر از این نبود آخه دیدم الانه که نصف بشم دوباره بلند تر جیغ زدم
- اییییی دیانا نکبت !
الهی سنگ قبرتو با فاضلاب بشورم الهی خرمات گردو بزارم گمشو پایین هرچی برجستگی مرجستگی بود صاف شد نکبت نصف شدممممم هوووووی الوووو صدا میاد سمعکاتو روشن کن خررررر زده بودم رو مسلسل ترور شخصیتیش میکردم که یهو تو اوج فحشام احساس سبکی بهم دست داد مثه اینکه بلند شد الان نشونش میدم دنیا دست کیه حالا چرا صداش نمیاد تند برگشتم تا لهش کنم که متاسفانه خودم له شدم همونجوری موندم کپ کرده بودم پلکم نمیزدم ارسلان با دهن باز داشت نگام میکرد از بالا تا پایین از پایین تا بالا منم به پشت دراز کشیده بودم و قشنگ همون یه ذره پاهامم که میپوشکوند اومده بود بیرون خدا هم منو ورداره هم دیاناروو این بیصحاب که همه جامو دیییییید تند بلند شدم اومدم در برم که دیدم اونطرفم کتی جون ایستاده و شیطون نگام میکنه وای خدا الان نه الان دیگهههههه نهههههه
هول و دستپاچه به دیانا که شده بود رنگ لبو خیره شدم
خاک تو سرم با این ابتکارام چشم ننم روشن کتی جون که داشت جون میداد اون پشت ارسلانم فقط پوزخند زده بود دیگه آبرو ریزی ازاین بیشتراون از صبح اینم از الان
****
(ارسلان)
خسته در خونه رو با کلید باز کردم امروز روز خسته کننده ای بود قضیه ی مهمونی فردا هم خیلی رو مخم بود حتی فکر کردن به دخترای سبک و نچسب فامیل حالمو بد میکرد
شما اگ جای نیکا بودین چیکا میکردین چه حسی داشتین😐😂
۲.۰k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.