در عمق چشم های تو….پارت ۲
دختر دستانش شروع ب لرزیدن
کرد و نگاهش ب نگاه برادرش
دوخته شده بود
دستاش رو روی لباس سفیدش
میکشید و منتظر حرفی از طرف
بردارش بود فقط یه کلمه..
برادرش سمتش امد و او را در
بغلش کشید و شروع ب نوازش
موهای خواهرش شد و با صدا
ی آرومی سانزو گفت:
دیگه تموم شد دیگه وقت رفتنه
بیا بریم خواهر قشنگم
و قطره اشکی رو از روی گونه ی
آمانه پاک کرد *
سانزو:قراره بهترین زندگی رو داشته باشی
بعد از دوساعت کار های ترخیص
آمانه تموم شد و دوباره دنبال
آمانه امد و و باهم راهی ماشین
شدن نیم ساعت توی ماشین
بودن ک گوشی سانزو زنگ خورد
و سانزو با صدای خیلی خنثی
جواب داد و صدای مرد پشت
گوشی هول بود
x:سانزو سریع باید بیای دفتر
مشکلی پیش امده باید عجله
کنی
سانزو: ولی ن..
و گوشی قطع شد*
سانزو نگاهی ب آمانه انداخت
سانزو:بریم مرتبت کنیمم باید
بریم ی گورستونی و بوفی از سر
بی حوصلگی کشید۰
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-..—.-..-.-.-.-.-.-
نظرتون رو بگیدددد ممنوننننن
کرد و نگاهش ب نگاه برادرش
دوخته شده بود
دستاش رو روی لباس سفیدش
میکشید و منتظر حرفی از طرف
بردارش بود فقط یه کلمه..
برادرش سمتش امد و او را در
بغلش کشید و شروع ب نوازش
موهای خواهرش شد و با صدا
ی آرومی سانزو گفت:
دیگه تموم شد دیگه وقت رفتنه
بیا بریم خواهر قشنگم
و قطره اشکی رو از روی گونه ی
آمانه پاک کرد *
سانزو:قراره بهترین زندگی رو داشته باشی
بعد از دوساعت کار های ترخیص
آمانه تموم شد و دوباره دنبال
آمانه امد و و باهم راهی ماشین
شدن نیم ساعت توی ماشین
بودن ک گوشی سانزو زنگ خورد
و سانزو با صدای خیلی خنثی
جواب داد و صدای مرد پشت
گوشی هول بود
x:سانزو سریع باید بیای دفتر
مشکلی پیش امده باید عجله
کنی
سانزو: ولی ن..
و گوشی قطع شد*
سانزو نگاهی ب آمانه انداخت
سانزو:بریم مرتبت کنیمم باید
بریم ی گورستونی و بوفی از سر
بی حوصلگی کشید۰
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-..—.-..-.-.-.-.-.-
نظرتون رو بگیدددد ممنوننننن
۳۴۴
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.