💜❤پیش به سوی آینده پارت ۴💜❤
بعد کلی دعوا با بابام اومدم بیرون که ات هم اومد بیرون
از زبون ات
با هم اومدیم بیرون که یهو یکی در زد ات: منتظرکسی بودی؟ کوکی: امم نمیدونم ات : بعدا به من میگی مغز فندوقی کوکی : باز شروع نکنا ات: مثلا چی میشع اون وقت کوکی : خونت پ اومدم حرف بزنم که یک صدای واو اومد ات:یا خدا این کم بود ۶ نفر دیگع هم اعضافه شدن خدایا رحم کن تهیونگ : مگه هیولاییم ات: فراتر از هیولا ( اقا من خودم حساب شو می رسم) کوکی : هوی با دوستای من درست حرف بزن بعدشم بی احترامی به ما یعنی بی احترامی به کیپاپ ات: دیگه اینقدر هم خر نیستم که به گروه مورد علاقم بد بگم کوک: گروه مورد علاقت 😳 گروه مورد علاقت کیه؟ ات: اکسو من اکسورو دوست دارم بایسمم سوهو و روش کراش دارم کوکی : من فقط گروهتو پرسیدم نه اینکه بایست کیه و روش کراش داری یا نه شوگا : میگم بیاین یک مبل بیاریم پوفیلا هم بیاریم بشینیم فیلم جنگی ببینیم همه اعضا زدن زیر خنده جز کوکی و ات کوکی : من نمیفهمم چرا باید این دختر به وجود میومد ( بچه ها ات دختریه که غرور اصلا نمیدونه چی هست ولی فلسفه احساسات) ات : بغض شدیدی تو گلو جمع شده بود نا خداگاه همینطور اشک از چشمام میریخت کوک: ات معضرت میخوام ات: بدون اینکه به حرف کوکی گوش کنم رفتمدتو اتاق و در و قفل کردم😔😔😔😔
اینم پارت ۴ اومیدوارم خوشتون اومده باشه☺☺☺☺
از زبون ات
با هم اومدیم بیرون که یهو یکی در زد ات: منتظرکسی بودی؟ کوکی: امم نمیدونم ات : بعدا به من میگی مغز فندوقی کوکی : باز شروع نکنا ات: مثلا چی میشع اون وقت کوکی : خونت پ اومدم حرف بزنم که یک صدای واو اومد ات:یا خدا این کم بود ۶ نفر دیگع هم اعضافه شدن خدایا رحم کن تهیونگ : مگه هیولاییم ات: فراتر از هیولا ( اقا من خودم حساب شو می رسم) کوکی : هوی با دوستای من درست حرف بزن بعدشم بی احترامی به ما یعنی بی احترامی به کیپاپ ات: دیگه اینقدر هم خر نیستم که به گروه مورد علاقم بد بگم کوک: گروه مورد علاقت 😳 گروه مورد علاقت کیه؟ ات: اکسو من اکسورو دوست دارم بایسمم سوهو و روش کراش دارم کوکی : من فقط گروهتو پرسیدم نه اینکه بایست کیه و روش کراش داری یا نه شوگا : میگم بیاین یک مبل بیاریم پوفیلا هم بیاریم بشینیم فیلم جنگی ببینیم همه اعضا زدن زیر خنده جز کوکی و ات کوکی : من نمیفهمم چرا باید این دختر به وجود میومد ( بچه ها ات دختریه که غرور اصلا نمیدونه چی هست ولی فلسفه احساسات) ات : بغض شدیدی تو گلو جمع شده بود نا خداگاه همینطور اشک از چشمام میریخت کوک: ات معضرت میخوام ات: بدون اینکه به حرف کوکی گوش کنم رفتمدتو اتاق و در و قفل کردم😔😔😔😔
اینم پارت ۴ اومیدوارم خوشتون اومده باشه☺☺☺☺
۱۱.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.