پارت سوم وانشات چهار پارتیه کیم تهیونگ
بعد این حرف های هاتا یک دستی روی شونم حس کردم یک پسر بود گفت ای جانم چقدر تو خوشگلی منم ترسیده بودم با این که حرکت های های رزمی رو بلد بودم ولی از ترس نمیتونستم حرکتی کنم دیدم داره میاد جلو میخواستم یک مشت بزنم تو صورتش دیدم دستم رو گرفت داشتم دیگه ناامید میشدم چشم هامو رو هم فشار دادم و میگفتم تو رو ...خدا ..بزار بزم هق هق هق
با چشم های بسته دیدم صدای دعوا میاد چشم هامو باز کردم دیدم همون پسر خوشگله نجاتم داده با خیال راحت چشم هامو بستم و روی زمین نستم دیدم یکی صدایی میاد
پسره گفت حالت خوبه گفتم اه اره ممنون که نجاتم دادی و ناخود اگاه گریه کردم گفت چچچی گریه نکن واسه ی چی گریه میکنی بغلم کرد و از حال رفتم
فردا صبح😇😇😇
بیدار شدم دیدم روی تخت بیمارستانم کلی ادم هم دوربرم هستن یک لحظه ترسیدم و جیغ زدم دیدم همه حرف زدن رو تموم کردن و به من نگاه میکنن دیدم هانا مثل بارون گریه میکرد گفتم هاتا چته گفت زهرمار و چته سکته دادی منو بیشعور من از استرس تو از حال رفتم خانم تازه میگه چته بیشعور
گفتم چرا فوش میدی گفت حالا این ها رو وللش همون پسره کیم تهیونگ تو رو نجات داد الان هم بیرون اتاق واستاده من تعجب کردم گفت اون از دیشب این جا بوده تا صبح کنار تخت تو خوابش برده گفتم وا منو ببر پیشش یک چشمک بهم زد و گفت امید وارم تا دوسال دیگه خاله شم یکی محکم زدم تو سرش گفتم ببند اون گاراژ رو اونم میخندید منو برد پیش کیم تهیونگ گفتم ممنونم که منو نجات دادی و تا صبح کنارم بودی واقا ممنونم چطور میتونم جبران کنم دیدم.....
وایی این دیگه چچجور جبران کردنی بود وایی چرا لپ هام سرخ شده وایییی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #قشنگ #بینظیر
با چشم های بسته دیدم صدای دعوا میاد چشم هامو باز کردم دیدم همون پسر خوشگله نجاتم داده با خیال راحت چشم هامو بستم و روی زمین نستم دیدم یکی صدایی میاد
پسره گفت حالت خوبه گفتم اه اره ممنون که نجاتم دادی و ناخود اگاه گریه کردم گفت چچچی گریه نکن واسه ی چی گریه میکنی بغلم کرد و از حال رفتم
فردا صبح😇😇😇
بیدار شدم دیدم روی تخت بیمارستانم کلی ادم هم دوربرم هستن یک لحظه ترسیدم و جیغ زدم دیدم همه حرف زدن رو تموم کردن و به من نگاه میکنن دیدم هانا مثل بارون گریه میکرد گفتم هاتا چته گفت زهرمار و چته سکته دادی منو بیشعور من از استرس تو از حال رفتم خانم تازه میگه چته بیشعور
گفتم چرا فوش میدی گفت حالا این ها رو وللش همون پسره کیم تهیونگ تو رو نجات داد الان هم بیرون اتاق واستاده من تعجب کردم گفت اون از دیشب این جا بوده تا صبح کنار تخت تو خوابش برده گفتم وا منو ببر پیشش یک چشمک بهم زد و گفت امید وارم تا دوسال دیگه خاله شم یکی محکم زدم تو سرش گفتم ببند اون گاراژ رو اونم میخندید منو برد پیش کیم تهیونگ گفتم ممنونم که منو نجات دادی و تا صبح کنارم بودی واقا ممنونم چطور میتونم جبران کنم دیدم.....
وایی این دیگه چچجور جبران کردنی بود وایی چرا لپ هام سرخ شده وایییی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #قشنگ #بینظیر
۳۷.۶k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.