رمان از توکیو ریونجرز پارت ۲
روز اول دانشگاه^-^
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چیفویو:بالاخره ساعت یک و نیم شد و من اماده شدم تا برم به قرار. وقتی رسیدم هیچکس توی اون کوچه نبود خیلیم تاریک بود حتی یه دونه چراغ هم روشن نبود بدنم سرد شده بود داشتم میلرزیدم از استرس که از دور یه ادمی رو دیدم به خودم گفتم شاید میخواد خفتم کنه(T^T)اما نکرد و اومد نزدیک تر گفت: هی سلام! چه خبر؟ این وقت شب این طرفا؟؟راستی تو چیفویو نیستی؟؟ من زبونم گرفته بود و نمیدونستم باید چی بگم و بعد از چند دقیقه گفتم: ام ام بل بله من،،... من چیفویو هستم!... چیکارم داری پس کیسوکه کجاست؟؟جوابم رو نداد و فقط گفت دنبالم بیا منم رفتم دنبالش با هزارتا ترس و لرز رفتم.اما وقتی رسیدم با صحنه ی خیلی وحشتناکی مواجه شدم.....اونجا.....اونجا.....
ــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ـــــــــــــــــــــــــــ
برای پارت بعد لایک بیشتری موخواممم😚🙌
مایلید که پارت بعد رو بنویسممم؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چیفویو:بالاخره ساعت یک و نیم شد و من اماده شدم تا برم به قرار. وقتی رسیدم هیچکس توی اون کوچه نبود خیلیم تاریک بود حتی یه دونه چراغ هم روشن نبود بدنم سرد شده بود داشتم میلرزیدم از استرس که از دور یه ادمی رو دیدم به خودم گفتم شاید میخواد خفتم کنه(T^T)اما نکرد و اومد نزدیک تر گفت: هی سلام! چه خبر؟ این وقت شب این طرفا؟؟راستی تو چیفویو نیستی؟؟ من زبونم گرفته بود و نمیدونستم باید چی بگم و بعد از چند دقیقه گفتم: ام ام بل بله من،،... من چیفویو هستم!... چیکارم داری پس کیسوکه کجاست؟؟جوابم رو نداد و فقط گفت دنبالم بیا منم رفتم دنبالش با هزارتا ترس و لرز رفتم.اما وقتی رسیدم با صحنه ی خیلی وحشتناکی مواجه شدم.....اونجا.....اونجا.....
ــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ـــــــــــــــــــــــــــ
برای پارت بعد لایک بیشتری موخواممم😚🙌
مایلید که پارت بعد رو بنویسممم؟؟
۲.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.