تک پارتی یونگی
تکپارتییونگی
وقتیبیماریعضلانیداریوبوکسکارمیکنیباوجوداینکهاون
بااینکارتمخالفهو...
ات: یونگ
یونگ ویو
من یونگم 24 سالمه و 2ساله با یونگی قرار میزارم
یونگی ویو
میشناسینش
یونگ ویو
من یه بیماری عضلانی دارم ولی با این وجود بوکس کار میکنم یونگی با این کارم مخالفه و همیشه داره میگه ول کن ولی من عاشق بوکسم
چند وقته درد خفیفی توی بدنم هست ولی باید تمرین کنم چون مسابقه دوروز دیگست
( یونگ+یونگی-)
-یونگ هزار بار گفتم که این ورزشو ول کن اخر سر به خودت اسیب جدی میزنی
+ ومنم هزار بار گفتم من این ورزشو ول نمیکنم
حالا باید برم تمرین
لباسمو عوض کردم مثل همیشه دارک رفتم تمرین
یونگی ویو
دختره کله شق فک نمیکنه چیزیش میشه احمق
به جونگ کوک پیام دادم بریم بار اونم مثل همیشه پایست لباسمو پوشیدم و راه افتادم
کوک&
& سلام
- چطوری
& فک کردم یونگ باهات میاد
- نگو دختره کله شق اخر سر به خودش اسیب میزنه
& حرفی ندارم بیا بریم
رفتیم انقد خورده بودم دیگه هیچی نمیفهمیدم فقط یه دختره اومد نزدیکم و...
یونگ ویو
از تمرین بر میگشتم که کوک زنگ زد
& یونگ یونگ بیا بار... یونگی خیلی مسته
+ هن اومدم
اخه اون چرا رفته بار
رسیدم اونجا با چشمام دنبال کوک گشتم ولی یونگی رو دیدم که یه دختر رو پاش نشسته بود و داشت می بوسیدش سریع رفتم اونجا دختره رو زدم کنار
+ عوضی چطور تونستی اینکارو کنی
و باتموم بدن دردم دویدم و رفتم بیرون
رسیدم خونه یونگی زود تر از من رسیده بود( یونگی با ماشین اومده یونگ با اتوبوس)
بغض ته گلوم بود ولی با پرویی تمام گفتم
+ عشقت کو
- نیم ساعته سعی میکنم بگم من خیلی مست بودم هیچی نفهمیدم اون منو یاد تو مینداخت
+ تو هم منو یاد اورانگوتان میندازی نمیرم ببوسمش که
و سریع رفتم تو اتاق جلوی بغضمو گرفته بودم و با همون وضع خوابیدم صبح
بیدار شدم یونگی نبود خب به درک
رفتم حاضر شدمو رفتم مکان مسابقه هنوز بدن درد داشتمو اهمیت نمیدادم
نوبت من شد بین جمعیتو نگاه کردم یونگی نبود درسته مخالفه بوکس بود ولی همیشه واسه مسابقه هام میومد رفتم تو رینگ حریفم جونگ کوک بود منو اون خیلی رفیق بودیم ولی سر مسابقه کاملا جدی راند اخر بود ولی بعد چند دقیقه هیچی نفهمیدم
کوک ویو
یهو دیدم یونگ بیهوش شد سریع به داور گفتم و بلندش کردمو بردمش بیمارستان زنگ زدم به یونگی
یونگی ویو
من بعد دعوا رفتم توی یه اتاق دیگه خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم ظهره و یونگ رفته
من قصد نداشتم به اون مسابقه برم پس یچیزی خوردم
همینجوری تو گوشی بودم که یکی زنگ زد کوک بود
& هیونگ یونگ وسط مسابقه بیهوش شد بیا بیمارستان ...
و سریع قط کرد یا عجله لباس پوشیدم تخته گاز رفتم رسیدم یونگ بهوش اومده بود
وقتیبیماریعضلانیداریوبوکسکارمیکنیباوجوداینکهاون
بااینکارتمخالفهو...
ات: یونگ
یونگ ویو
من یونگم 24 سالمه و 2ساله با یونگی قرار میزارم
یونگی ویو
میشناسینش
یونگ ویو
من یه بیماری عضلانی دارم ولی با این وجود بوکس کار میکنم یونگی با این کارم مخالفه و همیشه داره میگه ول کن ولی من عاشق بوکسم
چند وقته درد خفیفی توی بدنم هست ولی باید تمرین کنم چون مسابقه دوروز دیگست
( یونگ+یونگی-)
-یونگ هزار بار گفتم که این ورزشو ول کن اخر سر به خودت اسیب جدی میزنی
+ ومنم هزار بار گفتم من این ورزشو ول نمیکنم
حالا باید برم تمرین
لباسمو عوض کردم مثل همیشه دارک رفتم تمرین
یونگی ویو
دختره کله شق فک نمیکنه چیزیش میشه احمق
به جونگ کوک پیام دادم بریم بار اونم مثل همیشه پایست لباسمو پوشیدم و راه افتادم
کوک&
& سلام
- چطوری
& فک کردم یونگ باهات میاد
- نگو دختره کله شق اخر سر به خودش اسیب میزنه
& حرفی ندارم بیا بریم
رفتیم انقد خورده بودم دیگه هیچی نمیفهمیدم فقط یه دختره اومد نزدیکم و...
یونگ ویو
از تمرین بر میگشتم که کوک زنگ زد
& یونگ یونگ بیا بار... یونگی خیلی مسته
+ هن اومدم
اخه اون چرا رفته بار
رسیدم اونجا با چشمام دنبال کوک گشتم ولی یونگی رو دیدم که یه دختر رو پاش نشسته بود و داشت می بوسیدش سریع رفتم اونجا دختره رو زدم کنار
+ عوضی چطور تونستی اینکارو کنی
و باتموم بدن دردم دویدم و رفتم بیرون
رسیدم خونه یونگی زود تر از من رسیده بود( یونگی با ماشین اومده یونگ با اتوبوس)
بغض ته گلوم بود ولی با پرویی تمام گفتم
+ عشقت کو
- نیم ساعته سعی میکنم بگم من خیلی مست بودم هیچی نفهمیدم اون منو یاد تو مینداخت
+ تو هم منو یاد اورانگوتان میندازی نمیرم ببوسمش که
و سریع رفتم تو اتاق جلوی بغضمو گرفته بودم و با همون وضع خوابیدم صبح
بیدار شدم یونگی نبود خب به درک
رفتم حاضر شدمو رفتم مکان مسابقه هنوز بدن درد داشتمو اهمیت نمیدادم
نوبت من شد بین جمعیتو نگاه کردم یونگی نبود درسته مخالفه بوکس بود ولی همیشه واسه مسابقه هام میومد رفتم تو رینگ حریفم جونگ کوک بود منو اون خیلی رفیق بودیم ولی سر مسابقه کاملا جدی راند اخر بود ولی بعد چند دقیقه هیچی نفهمیدم
کوک ویو
یهو دیدم یونگ بیهوش شد سریع به داور گفتم و بلندش کردمو بردمش بیمارستان زنگ زدم به یونگی
یونگی ویو
من بعد دعوا رفتم توی یه اتاق دیگه خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم ظهره و یونگ رفته
من قصد نداشتم به اون مسابقه برم پس یچیزی خوردم
همینجوری تو گوشی بودم که یکی زنگ زد کوک بود
& هیونگ یونگ وسط مسابقه بیهوش شد بیا بیمارستان ...
و سریع قط کرد یا عجله لباس پوشیدم تخته گاز رفتم رسیدم یونگ بهوش اومده بود
۴.۴k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.