تک پارتی
تک پارتی
"it wont happen again"
با ترس لرز وارد عمارت شدم ک دیدم برق ها خاموشه نفسی از آسودگی کردم ولی همینه ک خواستم اولین پله رو برم بالا با صدای بم و دارکش نزدیک گوشم زمزمه کرد
جیمین:بدون ددیت کجا بودی؟
ا.ت:قلبم وایساد ایندفعه دیگ کارم تمومه زندم نمیزاره با ترس برگشتم سمتش سرم رو بالا گرفتم جیمین قد بلندی داشت من تا شونش بودم آروم و با ترس زمزمه کردم
ا.ت:ب..بخدا حال یکی از دوستام بد شده بود زنگ زد گفتن تصادف کرده اصلا حواسم نبود دیگ سریع رفتم بیمارستان
جیمین:میدونی ک از توجیح کردن بدم میاد هوم؟
ا.ت:راست میگم به خدا میتونی بری دوربینای بیمارستان رو چک کنی
جیمین:فعلا کار مهم تری دارم اینجا باید یکی تنبیه شه
ا.ت:توروخدا ددی التماست میکنم غلط کردم
جیمین:از این تایم به بعد حق نداری حرف بزنی اگ بزنی زندت نمیزارم
بردمش توی اتاق تنبیه های جن.سی بستمش به تخت
+:فقط گریه میکردم دستام یخ کرده بود داشتم میمردم از ترس جیمین برگشت بهم نگاهی ترسناک انداخت ک یعنی اینکه نباید گریه کنم سعی کردم گریه نکنم دیگ کار اشتباهی کردم باید تنبیه شم جیمین اومد جلو چند تا دستگاه هم آورد شروع کرد حمله ور شد سمت لبام وحشیانه گاز میگرفت و میخورد تا جایی ک خون اومد بعدش...
ا.ت:صبح با نور آفتاب بیدار شدم تکونی خوردم لباسام تمیز بود تنم بود جیمین دستشو دور کمرم حلقه کرده بود داشت دلمو ماساژ میداد
جیمین:بیدار شدی پرنسسم صبحت بخیر
ا.ت:از دستش ناراحت بودم نمیخواستم باهاش حرف بزنم ولی اشتباه کردم باید تنبیه میشدم
صبح توهم بخیر ددی
اومد جلو لبامو آروم مک زد
جیمین:درد نداری؟
ا.ت:برای اینکه ناراحت نشه گفتم
نه
بعدش دستشو گذاشت رو دلم فشار داد
ا.ت:آخخخ نکن
جیمین:گفتی ک درد نمیکنه مگ نمیدونی از دروغ متنفرم هومم؟
ا.ت:برای اینکه ناراحت نشی نگفتم
جیمین:آخ دورت بگردم من نگران نباش(لبخند)
ا.ت:بابت دیشب معذرت میخوام(خجالت)
جیمین:اشکال نداره ولی بار دیگ نباید تکرار شه
ا.ت:چشم ددی خشن جذاب من
جیمین:آفرین بیبی کوچولوی کیوت من
بعدش همو بوسیدیم
جیمین:عاشقتم
ا.ت:منم عاشقتم
"The end" ♥️💫
"it wont happen again"
با ترس لرز وارد عمارت شدم ک دیدم برق ها خاموشه نفسی از آسودگی کردم ولی همینه ک خواستم اولین پله رو برم بالا با صدای بم و دارکش نزدیک گوشم زمزمه کرد
جیمین:بدون ددیت کجا بودی؟
ا.ت:قلبم وایساد ایندفعه دیگ کارم تمومه زندم نمیزاره با ترس برگشتم سمتش سرم رو بالا گرفتم جیمین قد بلندی داشت من تا شونش بودم آروم و با ترس زمزمه کردم
ا.ت:ب..بخدا حال یکی از دوستام بد شده بود زنگ زد گفتن تصادف کرده اصلا حواسم نبود دیگ سریع رفتم بیمارستان
جیمین:میدونی ک از توجیح کردن بدم میاد هوم؟
ا.ت:راست میگم به خدا میتونی بری دوربینای بیمارستان رو چک کنی
جیمین:فعلا کار مهم تری دارم اینجا باید یکی تنبیه شه
ا.ت:توروخدا ددی التماست میکنم غلط کردم
جیمین:از این تایم به بعد حق نداری حرف بزنی اگ بزنی زندت نمیزارم
بردمش توی اتاق تنبیه های جن.سی بستمش به تخت
+:فقط گریه میکردم دستام یخ کرده بود داشتم میمردم از ترس جیمین برگشت بهم نگاهی ترسناک انداخت ک یعنی اینکه نباید گریه کنم سعی کردم گریه نکنم دیگ کار اشتباهی کردم باید تنبیه شم جیمین اومد جلو چند تا دستگاه هم آورد شروع کرد حمله ور شد سمت لبام وحشیانه گاز میگرفت و میخورد تا جایی ک خون اومد بعدش...
ا.ت:صبح با نور آفتاب بیدار شدم تکونی خوردم لباسام تمیز بود تنم بود جیمین دستشو دور کمرم حلقه کرده بود داشت دلمو ماساژ میداد
جیمین:بیدار شدی پرنسسم صبحت بخیر
ا.ت:از دستش ناراحت بودم نمیخواستم باهاش حرف بزنم ولی اشتباه کردم باید تنبیه میشدم
صبح توهم بخیر ددی
اومد جلو لبامو آروم مک زد
جیمین:درد نداری؟
ا.ت:برای اینکه ناراحت نشه گفتم
نه
بعدش دستشو گذاشت رو دلم فشار داد
ا.ت:آخخخ نکن
جیمین:گفتی ک درد نمیکنه مگ نمیدونی از دروغ متنفرم هومم؟
ا.ت:برای اینکه ناراحت نشی نگفتم
جیمین:آخ دورت بگردم من نگران نباش(لبخند)
ا.ت:بابت دیشب معذرت میخوام(خجالت)
جیمین:اشکال نداره ولی بار دیگ نباید تکرار شه
ا.ت:چشم ددی خشن جذاب من
جیمین:آفرین بیبی کوچولوی کیوت من
بعدش همو بوسیدیم
جیمین:عاشقتم
ا.ت:منم عاشقتم
"The end" ♥️💫
۴۴.۹k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.