part 2
{کره
تهیونگ}
تهیونگ:《سلام من کیم تهیونگ۲۷سالمه شرکت های خانوادگی رو اداره میکنم . یکم ماجرارجویم و شیطان 😂داداش بزرگتر سوکجین که ما جین صداش میکنیم توی بیمارستان خودمون مدیر بیمارستان هست یعنی اونجا رو اون اداره میکنه و منم شرکت ها رو اداره میکنم. ها داداشتم با یه دختر ترکیه ای یعنی در اصل ایرانی ان ولی تو ترکیه زندگی میکنه فردا عروسی شونه .
{هواپیما}
آدا:《خوابیده بودم که با صدای داداشم از خواب بیدار شدم. که زود پرسیدم چی رسیدم
عاتف:《اره بلند شو هواپیما میخواد تو فرودگاه سئول بشینه
آدا:《اوه اوکی داداش الان ما میریم خونه خودمون یا خونه اونا
عاتف:《اخه عقل کل ما که تو سئول زندگی نمیکنم چرا خونه داشته باشیم میخواستیم بریم هتل که پدر نامزد لیسا گفته اینجا بمونید هن ما میخوایم فقط ۳ روز اینا بمونیم برای چی تو اینجا خونه داشته باشیم
آدا:《عععععع فهمیدم بستهههههههه
عاتف:《ارام ارام خواهر کوچولو ام
آدا:《اوفف باشه
{که هواپیما نشست تو فرودگاه }
آدا:《از هواپیما پیاده شدیم سوار ماشین شدیم به طرف عمارات کیم حرکت کردیم. سئول از استانبول هم. خوشگل تر بود. که رسیدن به یه عمارات هرچه بشه از عمارت ما که کوچیکتر است.
مامان:《آدا کر شدی ایشالله دخترم پیاده شو دیگه
آدا:《از ماشین پیاده شدیم که دیدم آبجیم با جین و ۱ مرد و ۱ زن با یه پسر وایسادن جلوی در که بابام گفت
(خب اینجا میخوام اسمشون رو بگم
بابای آدا اسمش سینان و اسم مادر آدا کومرو
اسم بابای تهیونگ جانگ مامانش هو ان )
سینان:《سلام
جانگ:《سلام خوش اومدید
که دست دادن
سینان:《او یادم رفت همسرم کومرو پسرم عاطف و دختر کوچو لو م آدا
جانگ:《خب جین رو که میشناسید همسرم هو ان پسر کوچک ترم تهیونگ
کومرو:《خوشبختم که اشنا شدم
هوآن::《منم همچنین
عاطف:《با آشنایی تون خوشبختم رو به خانواده کیم
خانواده:《ما هم همچنین
که رفتن داخل که
امیدوارم خوشتون اومده باش💜💜
تهیونگ}
تهیونگ:《سلام من کیم تهیونگ۲۷سالمه شرکت های خانوادگی رو اداره میکنم . یکم ماجرارجویم و شیطان 😂داداش بزرگتر سوکجین که ما جین صداش میکنیم توی بیمارستان خودمون مدیر بیمارستان هست یعنی اونجا رو اون اداره میکنه و منم شرکت ها رو اداره میکنم. ها داداشتم با یه دختر ترکیه ای یعنی در اصل ایرانی ان ولی تو ترکیه زندگی میکنه فردا عروسی شونه .
{هواپیما}
آدا:《خوابیده بودم که با صدای داداشم از خواب بیدار شدم. که زود پرسیدم چی رسیدم
عاتف:《اره بلند شو هواپیما میخواد تو فرودگاه سئول بشینه
آدا:《اوه اوکی داداش الان ما میریم خونه خودمون یا خونه اونا
عاتف:《اخه عقل کل ما که تو سئول زندگی نمیکنم چرا خونه داشته باشیم میخواستیم بریم هتل که پدر نامزد لیسا گفته اینجا بمونید هن ما میخوایم فقط ۳ روز اینا بمونیم برای چی تو اینجا خونه داشته باشیم
آدا:《عععععع فهمیدم بستهههههههه
عاتف:《ارام ارام خواهر کوچولو ام
آدا:《اوفف باشه
{که هواپیما نشست تو فرودگاه }
آدا:《از هواپیما پیاده شدیم سوار ماشین شدیم به طرف عمارات کیم حرکت کردیم. سئول از استانبول هم. خوشگل تر بود. که رسیدن به یه عمارات هرچه بشه از عمارت ما که کوچیکتر است.
مامان:《آدا کر شدی ایشالله دخترم پیاده شو دیگه
آدا:《از ماشین پیاده شدیم که دیدم آبجیم با جین و ۱ مرد و ۱ زن با یه پسر وایسادن جلوی در که بابام گفت
(خب اینجا میخوام اسمشون رو بگم
بابای آدا اسمش سینان و اسم مادر آدا کومرو
اسم بابای تهیونگ جانگ مامانش هو ان )
سینان:《سلام
جانگ:《سلام خوش اومدید
که دست دادن
سینان:《او یادم رفت همسرم کومرو پسرم عاطف و دختر کوچو لو م آدا
جانگ:《خب جین رو که میشناسید همسرم هو ان پسر کوچک ترم تهیونگ
کومرو:《خوشبختم که اشنا شدم
هوآن::《منم همچنین
عاطف:《با آشنایی تون خوشبختم رو به خانواده کیم
خانواده:《ما هم همچنین
که رفتن داخل که
امیدوارم خوشتون اومده باش💜💜
۷.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.