پارت ۸۳
پارت ۸۳
ویو جین
وقتی بیدار شدم رو تخت خونه مون بودم
گیج و منگ به ساعت که ۲۰:۳۵ رو نشون میداد نگا کردم و چشمام رو مالیدم .
تازه به خودم اومد . واتتتتتت ، ساعت چندهههههه
ساعت ۸ شبه؟ چقدر خوابیدم مگههه؟؟
اول رفتم تو دستشویی و صورتم رو آب زدم و کارام رو کردم . بعد هم رفتمو لباسام رو عوض کردم .
در اتاق رو باز کردم و رفتم پایین ؛ پایین خیلی سر و صدا بود . فهمیدم بچه ها هنوز هستن
جین : سلام
- عه هیونگ! بیدار شدی؟
جین : نه روحم با شما در ارتباطه /: . خب بیدارم دیگه . سلامی عرض کردم .
+سلام هیونگ
جین : علیک
همه : سلام .
جین : سلامممممم ؛ خب شام چی داریم؟
شوگا : دو دقیقه بزار چشمات باز بشه بعد بگو /:
جین : دو دقیقه نیست عزیزم بیست دقیقه است . (ツ)
جین : خب چیزی داریم؟
نامجون : نه .
جین : درد |:
نامجون : چرا میخوای منو بزنی؟ خب هیچکس چیزی درست نکرد ، چیکار میکردیم وقتی جنابعالی از وقتی اومدیم همینطور خوابیدی؟
جین : جیمیننننننن(داد)
جیمین : آی گوشم ، چته هیونگ!؟(عصبی)
جین : گوشی رو بیار بِزَنگَم غذا بیارن .
جیمین : بیا
زنگ زدم و غذا رو سفارش دادم .
خیلی گشنم بود پس تا غذا بیاد رفتم و یکم کیک خوردم
نشسته بودم جلو تلویزیون و بچه ها هم داشتن گیم میزدن . میخواستم برم سمت گوشیم که زنگ در رو زدن
+آخیشششش غذا اومد . هیونگ برو غذا رو بگیر
جین : /:
گوشیم رو برداشتمو رفتم سمت در . در رو باز کردم و با دیدن شخصی که تو چهار چوب در بود گوشیم از دستم افتاد ...
ویو کوک
همه خیلی گشنمون بود . جین زنگ زده بود تا غذا بیارن و ما هم تو این وقتی که منتظر بودیم گیم زدیم .
داشتیم بازی میکردیم که زنگ در رو زدن و همه برگشتیم سمتش. پاشدیم و نشستیم رو مبل
جین رفت دم در تا سفارش ها رو بگیره که صدای تقه ای رو شنیدیم .
تعجب کرده بودیم و همو نگا میکردیم .
به جین یه نگاهی انداختم که دیدم گوشیش از دستش افتاد و تلو تلو خورد .
رفتم سمت هیونگ و گرفتمش
-چ..چیشد هیونگ خوبی؟ (نگران)
جین : ....
خب خب خب کیو دیده؟😌😂
بگید تا نگید نمیزارم بعدی رو
حداقل باید ۵ نفر نظر بدین . همه رو هم یه نفر بگه قبول نیست
یکی از کارایی که تو حمایت باید انجام بشه همین کامنته 😌
و شما رو هم تا زور نکنم نمیزارین 😑😐
ویو جین
وقتی بیدار شدم رو تخت خونه مون بودم
گیج و منگ به ساعت که ۲۰:۳۵ رو نشون میداد نگا کردم و چشمام رو مالیدم .
تازه به خودم اومد . واتتتتتت ، ساعت چندهههههه
ساعت ۸ شبه؟ چقدر خوابیدم مگههه؟؟
اول رفتم تو دستشویی و صورتم رو آب زدم و کارام رو کردم . بعد هم رفتمو لباسام رو عوض کردم .
در اتاق رو باز کردم و رفتم پایین ؛ پایین خیلی سر و صدا بود . فهمیدم بچه ها هنوز هستن
جین : سلام
- عه هیونگ! بیدار شدی؟
جین : نه روحم با شما در ارتباطه /: . خب بیدارم دیگه . سلامی عرض کردم .
+سلام هیونگ
جین : علیک
همه : سلام .
جین : سلامممممم ؛ خب شام چی داریم؟
شوگا : دو دقیقه بزار چشمات باز بشه بعد بگو /:
جین : دو دقیقه نیست عزیزم بیست دقیقه است . (ツ)
جین : خب چیزی داریم؟
نامجون : نه .
جین : درد |:
نامجون : چرا میخوای منو بزنی؟ خب هیچکس چیزی درست نکرد ، چیکار میکردیم وقتی جنابعالی از وقتی اومدیم همینطور خوابیدی؟
جین : جیمیننننننن(داد)
جیمین : آی گوشم ، چته هیونگ!؟(عصبی)
جین : گوشی رو بیار بِزَنگَم غذا بیارن .
جیمین : بیا
زنگ زدم و غذا رو سفارش دادم .
خیلی گشنم بود پس تا غذا بیاد رفتم و یکم کیک خوردم
نشسته بودم جلو تلویزیون و بچه ها هم داشتن گیم میزدن . میخواستم برم سمت گوشیم که زنگ در رو زدن
+آخیشششش غذا اومد . هیونگ برو غذا رو بگیر
جین : /:
گوشیم رو برداشتمو رفتم سمت در . در رو باز کردم و با دیدن شخصی که تو چهار چوب در بود گوشیم از دستم افتاد ...
ویو کوک
همه خیلی گشنمون بود . جین زنگ زده بود تا غذا بیارن و ما هم تو این وقتی که منتظر بودیم گیم زدیم .
داشتیم بازی میکردیم که زنگ در رو زدن و همه برگشتیم سمتش. پاشدیم و نشستیم رو مبل
جین رفت دم در تا سفارش ها رو بگیره که صدای تقه ای رو شنیدیم .
تعجب کرده بودیم و همو نگا میکردیم .
به جین یه نگاهی انداختم که دیدم گوشیش از دستش افتاد و تلو تلو خورد .
رفتم سمت هیونگ و گرفتمش
-چ..چیشد هیونگ خوبی؟ (نگران)
جین : ....
خب خب خب کیو دیده؟😌😂
بگید تا نگید نمیزارم بعدی رو
حداقل باید ۵ نفر نظر بدین . همه رو هم یه نفر بگه قبول نیست
یکی از کارایی که تو حمایت باید انجام بشه همین کامنته 😌
و شما رو هم تا زور نکنم نمیزارین 😑😐
۲.۳k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.