☆مافیای جذاب من☆
☆مافیای جذاب من☆
پارت ۵
ویو ا.ت
بعد اینکه همه ی کار ها تو کافه تموم شد من هم رفتم خونه فردا تعطیل بود پس گوشیم رو گذاشتم سایلنت و با همون لباسا خوابم برد. (پرش زمانی به صبح)
بیدار شدم دیدم ساعت ۱۱ رفتم یه دوش گرفتم و لباس خونه هامو پوشیدم بعدم واسه خودم پنکیک شکلاتی درست کردم جزو صبحانه های مورد علاقم بود. چند ساعت تو خونه استراحت کردم ساعت ۷ عصر پاشدم یه ارایش ساده کردم یه پیراهن جذب هم پوشیدم بیرون معذب بودم چون هر جا میرفتم زول میزدن بهم و میگفتن باربی و این جور مسخره بازیا، وارد مغازه شدم که به یکی برخوردم
ویو جونگکوک.
امشب قرار بود با پسرا یه دورهمی درواقع پارتی خودمونی بگیریم البته به مناسبت عاشق شدن من و ته ته به خاطر همین من رو فرستادن بیرون تا خوراکی بخرم وارد یه مغازه شدم که دیدم همه دارن به یکی نگاه میکنن و راجبش حرف میزنن بدون توجه بهش داشتم دنبال وسایل میگشتم که به یه چیز کوچولو برخوردم دیدم اون باربیی که میگن پرنسس خودمه عصبی شدم و با نگاهام بهشون فهموندم بس کنن.
پارت ۵
ویو ا.ت
بعد اینکه همه ی کار ها تو کافه تموم شد من هم رفتم خونه فردا تعطیل بود پس گوشیم رو گذاشتم سایلنت و با همون لباسا خوابم برد. (پرش زمانی به صبح)
بیدار شدم دیدم ساعت ۱۱ رفتم یه دوش گرفتم و لباس خونه هامو پوشیدم بعدم واسه خودم پنکیک شکلاتی درست کردم جزو صبحانه های مورد علاقم بود. چند ساعت تو خونه استراحت کردم ساعت ۷ عصر پاشدم یه ارایش ساده کردم یه پیراهن جذب هم پوشیدم بیرون معذب بودم چون هر جا میرفتم زول میزدن بهم و میگفتن باربی و این جور مسخره بازیا، وارد مغازه شدم که به یکی برخوردم
ویو جونگکوک.
امشب قرار بود با پسرا یه دورهمی درواقع پارتی خودمونی بگیریم البته به مناسبت عاشق شدن من و ته ته به خاطر همین من رو فرستادن بیرون تا خوراکی بخرم وارد یه مغازه شدم که دیدم همه دارن به یکی نگاه میکنن و راجبش حرف میزنن بدون توجه بهش داشتم دنبال وسایل میگشتم که به یه چیز کوچولو برخوردم دیدم اون باربیی که میگن پرنسس خودمه عصبی شدم و با نگاهام بهشون فهموندم بس کنن.
۴.۲k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.